امروزه کلانشهر تهران با گستره ۲۵۰ کمـ از شرق تا غرب و ۵۰ کمـ از شمال تا جنوب، بخش اعظم پهنه قصران و تنوع جغرافیایی آن را دربرگرفته، و مهم‌ترین عناصر جغرافیایی آن را به عوامل هویتی خود تبدیل کرده است. بدین ترتیب، رشته‌کوه‌های البرز واقع در شمال و شرق شهر، مناطق ییلاقی واقع در دامنه‌های آن و دشتی گسترده در پای کوه، همگی جزء طبیعی کالبد شهر به شمار می‌روند. رشته‌کوه‌های البرز، زمین‌هایی از سلسله کوه‌های مرتفع را در مرز شمالی شهر تهران ساخته‌اند که بلندترین قله آن توچال نزدیک به ۴ هزار متر ارتفاع دارد. تغییر بافت گیاهی و پوشش این کوه‌ها در فصول مختلف، مناظر بدیع و متنوعی را در طول سال در شمال شهر تهران ایجاد می‌کند. افزون بر این ارتفاعات، کوه بی‌بی شهربانو واقع در دامنه جنوبی کوهسار امین‌آباد در منطقه جنوبی شهر تهران و در گوشه جنوب شرقی نیز نه تنها به عنوان یک شاخص مهم طبیعی، بلکه به سبب برخورداری از مقام خاص در اعتقادات مردم منطقه اعتباری ویژه دارد. این کوه که تهران را از منطقه بیابانی واقع در پس آن جدا کرده است، به عنوان یک شاخص مکانی، مذهبی، طبیعی و عینی نقش مؤثری در تعریف حدود گسترش شهر تهران داشته است.
فاصله میان دیواره کوهستانی شمالی تا حوزه کم‌ارتفاع مرکزی تهران را تپه‌های پراکنده‌ای می‌پوشانده که امروزه با بافت شهری ادغام شده است. از آن جمله می‌توان به تپه‌های معروف شمس‌آباد، عباس‌آباد، یوسف‌آباد، قیطریه، امانیه، ونک و گیشا واقع در پهنه شمالی، شمال شرقی و شمال غربی اشاره کرد. همچنین کوهپایه بودن بستر تهران سبب شده است تا چند مسیل و دره طبیعی در محدوده شهر به راه آب‌های طبیعی، بستر انتقال آب‌های سطحی حوزه شمالی به بافت مرکزی تبدیل شوند. این دره‌ها و مسیل‌ها امروزه به سبب گسترش بافت و پوشش کالبدی شهر، از ایفای نقش طبیعی خود باز مانده‌اند و با بافت شهری ادغام شده‌اند. عناوین مسیل‌های دارآباد، لارک، لویزان، باختر، جاجرود، منظریه، سرخه حصار، تهران‌پارس، فیروزآباد، تقـی‌آباد، و رودخانـه‌های دربنـد، ولنجک، درکه، فرحزاد، کن (واقـع در پهنه شمال شرقی، شمالی و شمال غربـی شهر تهران) اکنون هریک به نام منطقه‌ای از بافت شهری تهران اطلاق می‌شود.
در یک نگاه کلی می‌توان توپوگرافی شهر تهران را از محدوده کوه‌های مرتفع شمالی تا دشت مرکزی، به چادر گسترده‌ای تشبیه کرد که از ارتفاع ۷۰۰‘۱ متری تا ارتفاع ۱۰۰‘۱ متری را تحت پوشش خود قرار داده است و در طول این مسیر آبراه‌ها، مسیل‌ها، و دره‌ها و شیارهایی درون آن به وجود آمده است. بسیاری از این چین و شکن‌های طبیعی که با برخورداری از دو عامل آب و هوای جاری حوزه زیستی مستعدی را فراهم می‌آورده‌اند، بستر شکل‌گیری آبادی‌های پراکنده و به خصوص باغ‌های میوه و تفریحی تهران در طول تاریخ آبادانی این شهر بوده‌اند.
عوامل طبیعی مانند رشته‌کوه البرز در شمال، باد مرطوب و باران‌زای غرب، دشت کویر در جنوب و جنوب شرقی، و همچنین چین و شکن‌های طبیعی گسترده تا حوزه مرکزی، مسیر و نوع گردش هوای شهر تهران را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بادی که از ناحیه غرب بر سطح شهر می‌وزد، در طول سال از اختلاف اقلیمی دو ناحیه شمالی و جنوبی متأثر می‌شود و جریان هوای شهر را سامان می‌دهد. کوه‌های به هم پیوسته در شمال به عنوان یک مانع طبیعی در برابر جریان‌های هوای گرم جنوبی و جریان مرطوب غرب نه تنها موجب ایجاد پدیده بارش در محدوده شمالی شهر می‌شود، بلکه باعث چرخش طبیعی هوا در دایره نیم‌بسته طبیعی بلندی‌های شمال تا جنوب شرقی نیز می‌گردد.

۶.۱ – در آغاز قاجاریه
درباره سبب انتخاب این آبادی چند هزار نفری، یعنی تهران به پایتختی توسط بنیادگذار دولت قاجار، گفته‌اند جز نزدیکی آن به بلوکات نسبتاً حاصلخیز، همجواری با مسکن ایل افشار و ساوجبلاغ و عرب‌های باصری ساکن ورامین که هواخواه آقامحمدخان بودند و نزدیکی به استراباد و مازندران که مرکز ستاد نیروی نظامی او به شمار می‌رفت، [۱۳۸] سببی دیگر برای این انتخاب نمی‌توان یافت. کرزن نیز آورده است که آقا محمدخان با انتخاب این محل بصیرتی عالی از خود نشان داد؛ زیرا محل پایتخت را نباید فقط از لحاظ امکان خطر تهاجم به آن در نظر گرفت، بلکه باید مرکزیت آن نسبت به ایالات بزرگ و امکان چیرگی آسان بر جاده‌های ایالات عمده کشور را ملحوظ داشت. از این جهت است که وضع تهران ممتاز به شمار رفت. چه، در فواصل کم و بیش متساوی نسبت به دو حاکم‌نشین بزرگ شرقی و غربی یعنی مشهد و تبریز واقع است و در عین حال در فاصله نسبتاً نزدیک با ولایات شمالی کرانه دریای مازندران قرار دارد. از جهت دیگر هم دارای وضع مسلطی نسبت به پایتخت‌های سابق یعنی اصفهان و شیراز است که در صورت وقوع تهاجمی از شمال پیوسته این امکان وجود خواهد داشت که پایتخت را بتوان آسان به آن بلاد انتقال داد. [۱۳۹]
۱۳۸. ↑ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۲۵۰، تهران، ۱۳۴۷ش بب‌.
۱۳۹. ↑ کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، ج۱، ص۴۴۲-۴۴۴، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۴۹ش.