کارلاسرنا می¬نویسد: « در سفری به عزم زیارت قم در سال ۱۸۶۵م. حادثه¬ای اتفاق می¬افتد که در نتیجه آن ثروت و رفعت مقام یحیی¬خان بیش از پیش افزون¬تر می¬گردد. شرح ماجرا این است شاه با کلیه¬ی افراد خاندان خود عازم سفر می¬شوند و شب را با تعداد بی¬شماری از ملتزمین رکاب توی چادرها می-گذرانند هنگامی که به حوض سلطان در فاصله¬ی سه منزل مانده به قم می¬رسند چون هنوز اردوگاه برقرار و آماده نشده است شاه موقتاً زنانش را به همراه خود وارد چادری می¬کند که درخورشأن آنان نیست به علت نرسیدن قراول¬ها شاه به آجودان مخصوص دستور می¬دهد، کسی را به داخل چادر راه ندهد در اجرای این دستور یحیی¬خان در مقابل جادر شخصاً كشيك می¬دهد. در این موقع «حاجى مبارك» خواجه¬باشی حرمسرا از راه می¬رسد و علی¬رغم ممانعت یحیی¬خان سعی می¬کند، قرق را بشکند و به زور داخل چادر شاه شود. یحیی¬خان هشدار می¬دهد که فقط از روی جسد وی قادر خواهد شد به داخل چادر راه یابد. خواجه-باشی که انتظار چنین رفتاری را ندارد سخت خشمناک میشود و قمه¬اش را می کشد و ضربه محکمی بر سر یحیی¬خان وارد می¬کند تیغه¬ی قمه تا صورت وی پائین می آید ولی فقط زخمی سطحی ایجاد می¬کند که آثار زخم روی پیشانی و بینی ولب¬ها هنوز هم باقی است. شاه به سر و صدای دعوا از چادر بیرون می¬آید و مبارزه¬ی قهرمانانه¬ی آجودان مخصوص را با چشم خود می¬بیند و از حمله وحشیانه خواجه¬باشی به آجودان به قدری غضبناک می-شود که دستور می¬دهد فورا سر خواجه باشی را از تن جدا کنند و ثروت بیکران وی را به یحیی¬خان بدهند. هر دو دستور بدون درنگ اجرا می¬گردد. حاجی مبارک در همانجا کشته می¬شود و جنازه¬اش را به حوض سلطان می¬سپارند. یحیی¬خان نیز از طرف پزشك شاه مورد مراقبت قرار می¬گیرد و در موقع مراجعت به تهران ثروت بیکرانی را که خواجه¬باشی از راه¬های مختلف جمع-آوری کرده بود یکجا تصاحب می¬کند. ابراز عنایت شاه نسبت به یحیی¬خان تنها با دادن آن پاداش به پایان نمی¬رسد، بلکه او را ارتقاء مقام داده و به¬وزارت دربار منصوبش می¬گرداند.» (کارلاسرنا، 1362: 104-103)