کهن پیوند ری و تهران
رابطه و خویشاوندی این دو در بستر تاریخ چنان در هم آمیخته که گویی دو روح در یک تن اند.
ری در شمار کهن ترین شهرهای عالم است که بدین لحاظ با بابل و نینوا پهلو می زند و به جرات باید گفت  نمی توان چون آن در میان دیگر همتایانش یافت.
هر چند تاریخ بنای ری را به عهد استقرار اقوام آریایی  رسانده اند اما قطع به یقین بدان روزگار که آریاییان بر این پهنه گام نهادند این گستره را چنان آباد کرده بومیان یافتند که سزاوار سکونتشان شد (چندانکه حکیم توس گوید دیوان اجدادمان را خط آموختند)  آن گونه که بعد ها ری از تمام شهرهای ماد بزرگتر گردید و چنان قابلیتی یافت تا تاج پایتختی سرزمینمان را بر سر نهاد. از این روی ری را شهر سلطنتی نامیدند. وجود آثار تمدنی بیش از هشت هزار ساله چشمه علی و نخستین خاستگاه مغان و استقرار ستایشگاه های فراوان دین حضرت زردشت در این گستره  و کشف سفال های رنگی از تمدن های باستانی در جای جای این پهنه وسیع و دیگر آثار چندین هزار ساله همگی گواهی است بر این مدعی.
نام ری را در بیشتر متون تاریخی- جغرافیایی و دینی گونه گون می توان دید از کتیبه‌های هخامنشی تا تورات از آثار تاریخی یونانیان تا اوستا و از منابع قرون اسلامی چون هفت اقلیم، نزهه‌القلوب ، مختصر البلدان وآثارالبلاد تا آثار قلمی نخستین سیاحان اروپایی که به شرق پای نهاده اند.
 این دیرینه درخشان است که بنای آن را به فرزند حضرت نوح هم نسبت داده اند.
ارویا ،راگا، راگس،   رغه، اریا   ، آرشکیا ، ام البلاد، ری شهر، شیخ البلاد و محمدیه و ده ها نام دیگر در متون کهن ایرانیان و بیگانگان شهادتی است که همگان  بر آستان این دیرینه شهر گیتی سر ساییده و بر  باب عظمتش قامت تعظیم فرود آورده اند .
وقتی نخستین راه فنی هزاران کیلومتری عالم را داریوش هخامنشی پی افکند از جوار ری پر آوازه گذشت که بعد از آن بخشی از راه ابریشم شد و دو هزار سال تجارت جهانی را یاری کرد.
ری در دامان پر مهرش آبادی های فراوانی نظیر طرشت و دولاب و مهران و… را پروراند که تهران از جوان ترین هایش به شمار می آید. تهرانی که گاهی ساکنان سرکش و چموشش راه بر شهروندان متمول و متمدن ری می بستند و آنان را سخت می آزردند و اموالشان را به غارت می بردند ولی ری بود که مادروار دندان بر جگر می نهاد و صبوری می کرد. تهران از مهر ری و آوازه این شهر بهره می برد و می بالید و خرد خرد قامت می کشید. تا که گردش چرخ و خشم خصم و دست روزگار طرحی نو در انداختند و گویی ناگهان ورق برگشت همه چیز به کام این نورسیده گردید.
زلزله ای مهیب خانه های ری را در هم کوبید. جمعی را کشت و گروهی را آواره کرد. مردم بی پناه شهر در غم و اندوه در مانده بودند که لشکر تیغ از نیام کشیده خصم بد گهر در رسید . وحشیان مغول از کشته ها پشته ها ساختند و چنان ری را ویران کردند که بعد از آن ری دیگر ری نشد. شکوه و جلالش در هم شکست و خانه هایش فرو پاشید و اعتبار هزاران ساله اش چنان کاهید چندان که این سوار فتاده از شمار شهرهای این مرز و بوم بیرون رفت و هرگز نامش از سایه تهران نوپا نرهید. گو این که ری را جمعی از ساکنانش خواستند که دگر باره  بر خیزد و دور کار بدست گیرد و بسیار هم کوشیدند اما حاصلی بدست نیامد و بیرحمی روزگار چنان کرد که سده های اخیر ری را آبادی خردی از تهران نامیدند و در متون قجری آن را دیه «حضرت شاه عبدالعظیم» خواندند.
این حمله وحشیانه و آن زلزله مهیب  و این رسم غریب روزگار گرچه ری را به زیر کشید اما تهران را به سرعت اعتبار بخشید و توان داد تا گروهی از رازیان جسته از چنگ خصم و رسته از بد حادثه را به مهر در دامان گیرد و همین عده متمدن شهری آگاه از آیین شهروندی با  روستاییان عصیانگر و بی خبر تهرانی دست به دست هم تهران را آباد و آبادتر کردند و بازار و کاروانسرا ساختند و مسجد و بنای امامزاده بر آوردند و …  تا جای خالی ری را در این گستره وسیع اندک اندک گرفتند. اینان به ری رفتند و خانه های آجری و شهری فرو خفته آنجا را  کوبیدند و آجر و تیر چوبی سقف های فرو ریخته به تهران  آوردند و بر جای جان پناه های خشتی محقر خانه های معتبر  ساختند.
روزگار  مدام به کام تهران  گشت. شاه تهماسب حصاری بر تهران نهاد و شاه عباس اعتبارش داد و نخستین بار بیگلربیگی برایش مامور کرد و نادر تیول فرزندش نمود و کریم خان می خواست تختگاهش کند که آقامحمد خان برآمد و تیر بر هدف زد و پایتختش کرد و چرخ گردید و گردید تا این که امروز تهران نامدارترین شهر ایران در جهان است و آن پیر شکوه دیده عزلت گزیده به کنجی شاهد.