چهارراه سرچشمه تهران – این عنوان یادداشتی از ابراهیم تیموری است:
از سال 1210 ق. / 1795 كه روستاي كوچك تهران توسط آقامحمدخان قاجار براي پايتختي ايران انتخاب گرديد و با سرعت توسعه يافت و به صورت شهري درآمد هر خيابان و كوچه قسمتهاي بافت قديمي آن شاهد حوادث و رويدادهاي مختلف سياسي و غيرسياسي بوده است. اگر شرح اين حوادث در يكي دو مجلد كتاب جمعآوري شود ميتواند كتاب جالبي براي علاقمندان به تاريخ معاصر ايران باشد.
نگارنده اين سطور در هشتاد و پنج سال پيش در يكي از منازل قديمي واقع در كوچه درختي منشعب از خيابان نظاميه (خيابان بين ميدان بهارستان و چهارراه سرچشمه كه امروز مصطفي خميني نام گرفته) متولد شده است و ايام عنفوان جواني را بيشتر در خانه پدري واقع در كوچه كميسري (يا كميساري و بعدها كوچه كلانتري و سپس خواجهنوري و امروز كوچه نصرالله جوركش) منشعب از ميدان بهارستان كه انتهاي آن به كوچههاي ورودي به خيابان نظاميه و چهارراه سرچشمه ميرسد، بهسر برده و كمابيش ناظر و شاهد حوادث و تغييراتي بوده كه در آن خيابان روي داده است. كوچه درختي مزبور كه بهواسطه داشتن درختهاي زياد كوچه درختي ناميده ميشد امروزه كوچه اردلان نامگذاري شده و از درختان آن نيز فقط يكي دو درخت نه چندان تروتازه باقي مانده است و از خانه قديمي محل تولدم نيز اثري باقي نيست.
باغ و كاخ نگارستان
نام ميدان بهارستان كه تا اواخر دوره سلطنت رضاشاه ميدان نگارستان ناميده ميشد از نام باغ و كاخ نگارستان كه در شمال آن قرار داشته و باني آن فتحعلي شاه قاجار بوده گرفته شده است. امروزه فقط قسمت كوچكي از ساختمان آن كاخ و باغ باقي مانده است و در بقيه اراضي آن ساختمانهايي از جمله ساختمان قديمي دانشسراي عالي سابق و ساختمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان مديريت و برنامهريزي كشور و غير آن ايجاد گرديده است.
كاخ و باغ نگارستان كه احتمالاً در سال 1222 ق. / 1807 يا حوالي آن سال به دستور فتحعلي شاه ساخته شده در واقع «خانه تابستاني» او بوده كه در خارج از شهر كوچك آن روزي تهران بنا گرديده و در تابستان براي فرار از گرماي داخل شهر به آنجا ميرفته است.
ويليام اوزلي برادر سرگور اوزلي سفير پادشاه انگليس در ايران كه در ماه مه سال 1812 (چهار پنج سال پس از ايجاد آن) چند بار از باغ نگارستان ديدن كرده ميگويد:
«اين «خانه تابستاني» پادشاه اخيراً در محلي به فاصله تقريباً سه چهارم مايل در شمال شهر ساخته شده است. ساختمان اين باغ كه به سبك «كلاه فرنگي» بنا گرديده «نگارستان» ناميده ميشود زيرا در يكي از اطاقهاي آن نقاشيهاي زيادي كه بيشتر آنها «پرتره» (تصوير صورت) ميباشد به ديوار آويخته شده است. باغ اين نگارستان داراي درختان جوان ميباشد و انتظار ميرود در ظرف چند سال آينده محل دلپذيري بشود.»/ سفرنامه ويليام اوزلي، چاپ لندن سال 1823 ج سوم، 359.
فتحعلي شاه به اين باغ علاقه زيادي نشان ميداد و تابستانها اگر به سلطانيه و يا چمناوجان نميرفت مدتي در همين باغ اقامت ميگزيد. به همين جهت به ساختمانها و يا تزئينات آن ميافزود از جمله گلخانه بزرگي در قسمت شمالي باغ ساخته شده بود كه نارنجستان ناميده ميشد./ ستوده، جغرافياي تاريخي شميران، 782.
فتحعلي شاه وقتي عازم سفر ميشد معمولاً ابتدا به باغ نگارستان كه در آن ايام همانطور كه گفته شد در خارج از شهر تهران بود، ميرفت و در آنجا ساعت سعد براي روز حركت او تعيين ميگرديد. در آن روز روحانيون به باغ نگارستان ميرفتند و براي سلامت شاه دعا ميكردند و شاهزادگان و رجال نيز در آنجا جمع ميشدند و احياناً هدايايي تقديم ميكردند.
اين باغ ناظر و شاهد وقايع و حوادث خوب و بد زيادي بوده است كه جاي شرح و بحث آنها در اين جا نيست.(انوار، رساله «باغهاي تهران، باغ نگارستان» 1387) از جمله مراسم رسمي انتخاب محمد ميرزا به مقام وليعهدي و جانشيني پدربزرگش فتحعلي شاه و سپس تاجگذاري او يا قتل ميرزا ابوالقاسم قائممقام به دستور محمدشاه قاجار(مقاله ابراهيم تيموري در مجله اطلاعات سياسي و اقتصادي شم 169-170) و غير آن.
ساختمان مجلس شوراي ملي و مسجد و مدرسه عالي سپهسالار
كاخ بهارستان كه مهمترين و مشهورترين ساختمان ميدان بهارستان ميباشد در ضلع شرقي آن ميدان قرار دارد و توسط ميرزا حسين خان سپهسالار صدراعظم ناصرالدين شاه بنا شده و بعدها به مجلس شوراي ملي اختصاص يافت و امروزه مجلس شوراي اسلامي ناميده ميشود. ميرزا حسينخان سپهسالار در جنوب باغ و ساختمان مجلس شوراي ملي، مسجد و مدرسه عالي سپهسالار را نيز بنا كرده كه امروزه به مسجد و مدرسه عالي شهيد مطهري نام گذاري شده است و تاريخچه مختصر آن به شرح زير ميباشد.
باغ و ساختمان مجلس شوراي ملي (مجلس شوراي اسلامي بعدي) و مسجد و مدرسه عالي سپهسالار در قسمتي از اراضي باغ سردار ساخته شده است. باغ سردار كه در زمان فتحعلي شاه قاجار ايجاد شده بود متعلق به سردار حسن خان قزويني معروف به ساري اصلان برادر حسينخان سردار ايرواني بود. يكصد و چهل پنجاه سال پيش ضلع شمالي اين باغ خيابان ژاله، فاصله سهراه ژاله تا چهارراه خيابان عينالدوله (خيابان ايران بعدي) و ضلع شرقي آن خيابان عينالدوله از چهارراه ژاله تا سهراه امين¬حضور و ضلع جنوبي از سهراه امين حضور تا چهارراه سرچشمه و ضلع غربي آن خيابان نظاميه از چهارراه سرچشمه تا سهراه ژاله بوده است. بعد از فوت سردار حسنخان در ماه ذيحجه 1271 / ماه اوت 1855 باغ مزبور خرد شد و تكه تكه به فروش رفت.
آبياري اين باغ از آب قنات سردار كه مظهر آن در سهراه خيابان عينالدوله و خيابان ژاله بود صورت ميگرفت. قنات سردار امروز به كلي خشك شده است.
قسمتي از اراضي باغ سردار را ميرزا عليخان حاجبالدوله (اعتمادالسلطنه اول) خريد و بعدها چون احتياج به پول داشت پنج دانگ و نيم از اراضي مزبور را نزد پاشاخان امينالملك از پيشخدمتهاي خاصه ناصرالدين شاه و رئيس دارالشوراي دولتي گرو گذارد. حاجبالدوله چون نتوانست به موقع پول دريافتي را بپردازد ميرزا حسينخان سپهسالار آن پول را پرداخت و به جاي پنج دانگ و نيم از زمينها تمام ششدانگ آن را تصرف كرد.
ميرزا حسين خان سپهسالار صدراعظم كه مردي متمول بود و اولادي نداشت نگران بود بعد از مرگش اين اراضي و ثروت او را ناصرالدين شاه تصاحب نمايد و بدين جهت بر آن شد تا ضمن ساختن كاخ و خانه براي خود، در جنوب اراضي مزبور مسجدي هم بنا كند.
گفته ميشود در موقع ساختن اين كاخ وقتي علت بزرگي و مجلل بودن آن را از او پرسيدند گفته بود پارلماني براي ايران ميسازم و اين گفته چند سال قبل از انقلاب مشروطيت بوده است. اين آرزوي ميرزا حسين خان تقريباً سي سال بعد جامه عمل پوشيد و مجلس شوراي ملي در اين ساختمان تشكيل جلسه داد. بعد از مرگ ميرزا حسن خان كاخ و باغ مزبور به همسر او خانم قمرالسلطنه دختر فتحعليشاه رسيد. بعد از فوت قمرالسلطنه، ناصرالدين شاه آن را تصاحب كرد و به عزيزالسلطان مليجك بخشيد و در همين باغ جشن عروسي دختر خود اخترالدوله با مليجك را برپا نمود. بعد از انقلاب مشروطيت جلسات مجلس شوراي ملي ابتدا در كاخ گلستان تشكيل ميگرديد ولي پس از سه جلسه مجلس شوراي ملي به باغ و كاخ ميرزا حسينخان كه بهارستان ناميده ميشد انتقال يافت. معهذا مليجك همچنان ادعاي مالكيت آنجا را ميكرد تا در دوره دوم مجلس شوراي ملي مرحوم سيد حسن مدرس اين باغ و ساختمان آن را براي مجلس شوراي ملي خريداري كرد، اما فقط نيمي از بهاي آن را به مليجك پرداخت نمود. وقتي رضاشاه به سلطنت رسيد چون مليجك كمافيالسابق ادعاي بقيه پول بهاي كاخ و باغ بهارستان را ميكرد، مبلغي در بودجه دولت پادار گرديد و به او پرداخت شد.
در زمان رضاشاه بهواسطه آتشسوزي، ساختمان كاخ بهارستان آسيب ديد ولي بلافاصله تعميرات با تغييرات جزيي انجام شد. در دوره سلطنت محمدرضاشاه در موقعي كه سردار فاخر حكمت رياست مجلس را بر عهده داشت، اراضي اطراف كاخ مجلس شوراي ملي خريداري گرديد و ساختمان و باغ آن توسعه يافت(انوار، رساله «باغهاي تهران، باغ نگارستان» 1387) بعد از انقلاب نيز اراضي آنجا توسعه بيشتري پيدا كرد و ساختمانهاي تازهاي در اراضي آن ايجاد گرديد و خلاصه به صورتي كه امروز هست درآمد.
باغ نظاميه و رستوران لقانطه
در ضلع جنوبي ميدان نگارستان (بهارستان بعدي) نصرالله خان معروف به ميرزا آقاخان نوري صدراعظم ناصرالدين شاه باغي احداث كرده بود كه ضلع شرقي آن خيابان نظاميه (خيابان مقابل مسجد و مدرسه عالي سپهسالار) و ضلع غربي آن ضلع شرقي ميدان توپخانه بود. اين اراضي قبل از سال 1284 ق. / 1867 از اراضي خارج از شهر تهران محسوب ميشد كه در شمال خندق شمالي شهر (خيابان برق يا اميركبير كنوني) قرار داشت.
ميرزا آقاخان پس از آنكه در تاريخ 20 محرم سال 1275 (30 ماه اوت 1858) از صدارت معزول شد و مورد غضب قرار گرفت براي امرار معاش خود و خانوادهاش كه تعدادشان كم نبود مجبور شد اراضي باغ را تقسيم كند و به فروش برساند. يك قطعه را مسعود ميرزا ظلالسلطان فرزند ناصرالدين شاه خريد و پارك مسعوديه (محل وزارت فرهنگ و آموزش و پرورش بعدي) را در آن ايجاد نمود. از بقيه اراضي باغ صدراعظم نوري قسمتي به ميرزا كاظمخان نظامالملك پسر ارشد ميرزا آقاخان رسيد. ميرزا كاظمخان ابتدا وزير استيفا و سپس وزير لشگر شد و در سال 1268 به نظامالملك ملقب گرديد. نظامالملك در اراضي متعلق به خود باغ و ساختماني احداث نمود كه «باغ و عمارت نظاميه» ناميده ميشد. نظامالملك از زن سوم خود كه تركمن بود پسري به نام عبدالوهابخان داشت كه به هنگام فوت تنها وارث او بود.
غلامعلی عزیزالسطان ( میلجک) در میانسالی و سه تن از فرزندانش
عمارت نظاميه و آئينهكاريها و گچبريها و نقاشيهاي گل و بوتهها بر ديوارها و اطاقهاي آن را استاد حسين كاشاني، معمار ديوان جد اعلاي منوچهر صانعي، طراحي كرده بود. در روي ديوار تالار بزرگ نقاشي معروف به صف سلام كه ناصرالدين شاه را بر روي تخت و وليعهد و صدراعظم و پسرانش ميرزا كاظمخان و ميرزا داودخان را نشان ميداد كار مرحوم ميرزا ابوالحسنخان غفاري كاشاني ملقب به صنيعالملك نقاشباشي بود./ مقاله منوچهر صانعي در روزنامه كيهان لندن.
بعد از فوت عبدالوهاب خان باغ و عمارت نظاميه به پسرش افخمالملك و سپس به پسر او حسين خواجهنوري رسيد. حسين خواجهنوري قسمتي از ساختمان و باغ با استخر بزرگ آن را به شخصي به نام غلامحسينخان لقانطه اجاره داد و او در آنجا رستوراني به نام لقانطه دائر كرد كه تا سال 1327 دائر بود. آب استخر لقانطه از قنات صدرآباد كه توسط ميرزا آقاخان احداث شده بود تأمين ميگرديد. در ايام تابستان رستوران را شبها در اطراف استخر زيبا و بزرگ آن دائر ميكردند كه تا نيمههاي شب صداي موزيك كنار استخر تا خانههاي اطراف، از جمله منزل ما واقع در كوچه كلانتري و نزديك آن، به گوش ميرسيد. يك «لتگا» (قايق كوچك پارويي) هم در استخر بزرگ لقانطه انداخته بودند كه بيشتر بچهها را با گرفتن پولي يكي دو بار در اطراف استخر گردش ميدادند.
نقاشي روي ديوار تالار بزرگ ساختمان، كار صنيعالدوله، سالها مورد بازديد و تماشاي مشتريان رستوران لقانطه قرار ميگرفت. هنگامي كه حاجي علينقي كاشي از تجار ثروتمند آن روز ساختمان مزبور را خريداري كرد و ميخواست آنجا را خراب كند و به جاي آن ساختماني چهارطبقه بسازد تصادفاً توسط حميد نيرنوري از نوادههاي دختري ميرزا آقاخان نوري از نابودي نقاشيهاي روي ديوار جلوگيري شد و به موجب رأي دادگاه به موزه انتقال يافت.
مسجد و مدرسه عالي سپهسالار
مسجد و مدرسه سپهسالار در قسمت جنوبي اراضي كاخ بهارستان (محل مجلس شوراي ملي) ساخته شده است. همانطور كه اشاره شد ميرزا حسينخان سپهسالار فقط بهاي پنج دانگ و نيم از زمين را پرداخت كرد، ولي تمام شش دانگ آن را تصرف نمود. بدين جهت بعد از ساختن مدرسه و مسجد سپهسالار مردم متدين در اين مسجد نماز نميخواندند و ميگفتند اين مسجد مشاعاً غصبي است.
ناصرالدين شاه براي آنكه از مغصوبيت شايع بين متديّنين بكاهد و آنان را به نماز خواندن در اين مسجد تشويق نمايد از مرحوم شيخ جعفر شوشتري از فقها و علماي صاحب نام آن ايام درخواست كرد در مسجد سپهسالار نماز بخواند تا از كراهت مغصوبيت آن در نزد متدينين كاسته شود.
گفته ميشود وقتي مرحوم شيخ جعفر از مشهد وارد تهران شد حاج ملا علي كني، مجتهد متنفذ آن ايام، از او استقبال بيسابقهاي به عمل آورد و حتي يكي دو بار در پشت سر او نماز خواند. در موقعي كه مرحوم شيخ جعفر در مسجد سپهسالار اقامه نماز كرد مردم براي نماز چنان بدانجا هجوم بردند كه جايي در شبستان و چهل ستون و صحن مسجد نبود و عده زيادي از مردم ناچار در خيابان به نماز ميايستادند.
در ايامي كه مرحوم شيخ جعفر در مسجد سپهسالار نماز ميخواند، بعد از نماز، غالب روزها مدتي در ايوان جلو يكي از حجرات مينشست و مردم براي بوسيدن دست او صف ميكشيدند.
شخص موثقي تعريف ميكرد روزي وقتي يكي از رجال دست آقا را ميبوسيد، شيخ شيپور، دلقك اواخر دوره ناصرالدين شاه كه از نزديك ناظر اين صحنه بود، با صداي بلند و كلفت و «گاومانند» خود فرياد كشيد: «پس گردن آقا را ببوس كه جاي شمشير حضرت صاحبالزمان ميباشد.»
نويسنده اين سطور قبل و بعد از ورود به خدمت در وزارت امور خارجه، ده دوازده سال مديريت دفتر مدرسه عالي سپهسالار را (كه امروز مدرسه عالي شهيد مطهري ناميده شده) بر عهده داشته است. بدين جهت به اطلاع از چگونگي ساختن اين مدرسه و حوادث عمدهاي كه در آنجا روي داده علاقمند بوده است. در نتيجه اطلاعاتي را در اين زمينه جمعآوري ميكرده است. بنابراين به اهم مطالبي كه در اين مورد ميتواند براي خواننده جالب باشد به اختصار اشاره مينمايد.
در نوشتهاي كه براي تهيه تاريخچه مدرسه عالي سپهسالار به دست آورده بود و بعد به عللي از آن خودداري گرديد درباره هزينههاي ساختمان مدرسه و اسامي نيابت توليتها و مدرسين و ائمه جماعت آن چنين آمده است:
«مرحوم حاجي ميرزا حسينخان مشيرالدوله سپهسالار اعظم فرزند ميرزا نبيخان امير ديوان، مدرسه و مسجد مشهور به سپهسالار را در 1296 ق. شروع به بنا نمود.
در شوال 1297 وقفنامه را مسوده كرده و در منزل شخصي خود ايشان در حضور مرحوم حاج آقا محمد نجمآبادي اجراي صيغه شده و در 1299 بعد از فوت مرحوم سپهسالار وقفنامه مسجل و به امضاي علماي محضر مذكور و ديگران رسيده كه مدلول وقفنامه هم حاكي است.
در 1297 كه مرحوم سپهسالار از امور لشگري و كشوري و وزارت خارجه و غيره بركنار گرديد و به حكومت قزوين مأمور شده در اين موقع هم مشغول ساختمان مدرسه بوده و از قزوين براي دفع فتنه شيخ عبيدالله به رياست كل قوا و پيشكاري آذربايجان مأمور گرديده، در اوايل 1298 مجدداً به طهران آمده و بناي مقدماتي و بعضي از قسمتهاي مدرسه را بالا برده كه مأمور خراسان و والي آنجا و نايبالتوليه گرديده در 21 ذيحجه 1298 در سن 57 سالگي در خراسان به سراي جاودان ارتحال مينمايد./ عصر بيخبري ، 56
بعد از فوت سپهسالار مرحوم يحييخان مشيرالدوله برادر ارشد او با اهتمام مخصوص دولت وقت در امر تكميل بنا مبادرت كرده قسمتهاي عمده آن را تا 1302 و بقيه را تا زمان وفات خود در 1309 انجام ميدهد.
مرحوم يحييخان بر حسب وقفنامه نظارت مدرسه را دارا بوده و هماكنون فرزند ايشان آقاي حاجي معتمدالملك بر حسب استحقاق امر نظارت را عهدهدار ميباشند.
توليت مدرسه در زمان حيات با خود مرحوم سپهسالار بوده و در همان مجلس كه اجراي صيغه وقف شد به طوري كه در وقفنامه مسجل مصرح است توليت خود را به مرحوم اعتضادالسلطنه عليقلي ميرزا، وزير علوم، واگذار نموده و بعد از حيات توليت را تفويض مقام سلطنت وقف كرده تا سلطان زمان يكي از رجال دولت را كه به كفايت و امانت موصوف باشد، به تصديق ناظر و امام و مدرسين معقول و منقول از جانب خود به نيابت توليت منصوب نمايد.
در 1310 ق كه مرحوم يحييخان وفات يافته بود و بايستي مدرسه طلبهنشين بشود از طرف دربار سلطنت غلامعليخان امين همايون آبدارباشي كه مختصر انتسابي به مرحوم مشيرالدوله داشته به امور مدرسه رسيدگي مينمايد و مرحوم حاجي ميرزا ابوالفضل كلانتري طهراني قسمت تحتاني مدرسه را در 1312 طلبهنشين كرده پنجاه نفر از طلاب را در آنجا سكني ميدهد. بعد از قتل مرحوم ناصرالدين شاه در 1312 در آغاز سلطنت مظفرالدين شاه براي طلاب مدرسه حقوقي از قرار ماهي دو تومان برقرار ميگردد و در 1315 مرحوم حاجي ميرزا ابوالفضل وفات نموده، درين بين ميرزا سيد عليخان موثقالملك صندوقدار سلطنت از طرف دربار به نيابت توليت برقرار شده سپس حاجي ميرزا كاظمآقا تبريزي، داماد مظفرالدين شاه، نايبالتوليه گرديده مجدداً موثقالملك نيابت توليت را عهدهدار ميشود.
در 1324 آقاي ظهيرالاسلام از طرف دربار براي انجام امر مدرسه و موقوفات آن تعيين شده و تا اواخر 1327 اشتغال داشته.
در اواخر 1327 آقاي حاج صدرالدوله اصفهاني نيابت توليت داشته و تا اواسط 1329 مشغول بودهاند.
در اواسط 1329 تا 1331 عبدالعليخان نجمالدوله به نيابت توليت منصوب بوده.
در 1332 مجدداً آقاي ظهيرالاسلام آمده و تا 1324 نيابت توليت داشته.
در 1325 و 1326 مرحوم آقا ميرزا محسن برادر صدرالعلما نايبالتوليه بوده كه در 1326 به قتل رسيده.
در 1337 و 1338 سليمان¬خان عضدالملك نايبالتوليه شده.
در 1339 و 1340 حاج شيخ محمدابن الشيخ نيابت توليت يافته و در اين بين شاهزاده موثقالدوله وزير دربار هم از طرف دربار مداخله مستقيم كرده.
در 1341 الي 1343 براي سومين دفعه آقاي ظهيرالاسلام نايبالتوليه گرديده.
در 1344 تا 1347 آقاي سيد حسن مدرس نيابت توليت داشته.
در 1347 تا 1349 آقاي ميرزا صادقخان مستشارالدوله نايبالتوليه بوده.
و در اول ماه 11/9 (1349) وزارت معارف بر حسب امر دربار، نيابت توليت را عهدهدار گرديده. كتابخانه مدرسه در 1297 تأسيس شده ابتدا مقداري كتاب از مرحوم شاهزاده اعتضادالسلطنه خريداري و مقداري هم به تصويب ايشان از مرحوم ميرزاي آشتياني و حاجي سيد حسن استرابادي و ديگران خريداري گرديده و نيز بعد از فوت مرحوم اعتضادالسلطنه در 1298 كتابخانه آن مرحوم كه در حدود 1720 مجلد كتب نفيسه و غيرنفيس بوده به مبلغ ششهزار و نهصد و هشتاد و پنج تومان و پنج هزار و ششصد دينار (8/69855) خريداري شده و كتبي كه در آن موقع براي مدرسه تهيه گرديده در حدود 3239 جلد به مبلغ 08/11539 تومان بوده.
مدرسيني كه قبلاً درين مدرسه در قسمت معقول و منقول تدريس نمودهاند:
مرحوم حاجي ميرزا ابوالفضل – مرحوم آقاميرزا حسين حكيم بايرودي سبزواري- مرحوم آقا ميرزا هاشم حكيم گيلاني – مرحوم حاج شيخ عبدالنبي نوري- مرحوم حاج شيخ علي حكيم نوري – مرحوم آقا شيخ محمد حسين يزدي- آقاي سيد حسن مدرس. آقايان ديگري به عنوان تالي مدرس با تدريس ادبيات مانند آقاي ميرزا طاهر تنكابني -آقا شيخ علي نوري- آقا شيخ آقا بزرگ و غيره هم در اين مدرسه تدريس نمودهاند.
ائمه جماعت؛ اول كسي كه اقامه جماعت در اين مدرسه نموده مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري است و بعدها آخوند ملا محمدعلي رستمآبادي و مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل و آقا ميرزا كاظمآقا و مرحوم حاج شيخ مسيح طالقاني و مرحوم آقا سيد كمالالدين بهبهاني و آقاي آقا شيخ محمد آقاي طالقاني در مسجد امامت جماعت نمودهاند.
مدير كتابخانه و كتابدار، اولين مدير كتابخانه مرحوم حاجي ملا محمد ابراهيم لاريجاني ملاباشي، معلم مرحوم يحييخان مشيرالدوله بوده و بعد از فوت ايشان بديعالحكما و ميرزا ابوالقاسم فرزندان آن مرحوم هم كتابداري نموده و از 1338 امر كتابخانه و مديريت آن با جناب حاج آقا احمد كرمانشاهي (آل آقا) بود. تفاصيل در كتاب تاريخ مدرسه تأليف ميرزا ابوالقاسم خان سحاب عضو وزارت معارف منظور است.
مخارج بناي مدرسه و مسجد
به طوري كه از صورتحسابها و اوراق مربوطه معلوم گرديده مخارج مدرسه و مسجد در قسمت اوليه كه مرحوم سپهسالار و يحييخان مشيرالدوله انجام دادهاند، بالغ بر دويست و چهل هزار تومان شده از اين قرار كه معماران درجه اول در حدود روزي دو قران و ساير بنايان هر نفري سي شاهي اجرت گرفته عمله ناوهكش نفري چهار عباسي و ساير عملجات از قرار هر نفري دو عباسي و كمتر اجرت يوميه گرفتهاند. آجرهاي مرغوبي كه در بنا به كار رفته از قرار هزاري سه تومان، گچ خرواري دو ريال و سه هزار، آهك خرواري پنج هزار و پنج هزار و دهشاهي مصرف شده.
در نوبت ثانويه هم مخارجي كه براي تكميل بنا و مفروش نمودن صحن مدرسه و سفيدكاري حجرات شده بالغ به چهل هزار تومان گرديده.
در دوره آقاي مدرس و تعميرات اخير هم قريب به سي هزار تومان مصرف تعمير و تكميل شده و آنچه كه برآورد نمودهاند تقريباً صدهزار تومان ديگر لازم است كه بناي زير مقصوره و نواقص ديگر مدرسه تكميل شود.»
لیاقت علی خان، رئیس جمهور پاکستان که در سال 1327 ( یا 1326) به تهران آمد از مدرسه عالی سپهسالار بازدید نمود. در این عکس لیاقت علی خان در میان طلاب مدرسه در ایوان شمالی زیر ساعت دیده می شود. ظهیرالاسلام نایب التولیه و ابراهیم تیموری مدیر دفتر مدرسه نیز در عکس دیده می شود.
انتقال دانشكده معقول و منقول و طلبهنشين شدن مدرسه سپهسالار
پس از تأسيس دانشگاه تهران در سال 1313 ش دانشكده معقول و منقول يكي از دانشكدههاي آن دانشگاه را در مدرسه عالي سپهسالار افتتاح نمودند.
علاوه بر دانشكده معقول و منقول، مؤسسات علمي و فرهنگي ديگري مانند فرهنگستان و مؤسسه وعظ و خطابه و غير آن نيز بعدها در ساختمان تازهساز پشت مدرسه از موقوفات مدرسه سپهسالار تشكيل گرديد. اين ساختمان تازهساز به «ساختمان فرهنگستان» معروف شده بود. از آن به بعد در حجرات مدرسه به جاي طلاب، دانشجويان دانشكده معقول و منقول سكونت داده شدند و به عدهاي از آنها نيز ماهانه مبلغي شهريه داده ميشد.
جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده معقول و منقول. از راست ردیف جلو: بدیع الزمان فروزانفر، دکتر ولی الله خان نصر، لواسانی، سید کاظم عسار، میرزا طاهر تنکابنی،ذوالمجدین، شیخ یدالله نظرپاک، محمد درخشان. در ردیف بالا علی شهید زاده و علی اکبر شهابی شناخته شد.
نيابت توليت مدرسه سپهسالار نيز كمافيالسابق همچنان بر عهده وزير فرهنگ وقت كه ضمناً رياست دانشگاه را هم بر عهده داشت، باقي ماند. اين ترتيب همچنان ادامه يافت تا در سال 1322 كه محسن صدر (صدرالاشراف) پس از دوران كوتاه نخستوزيري (در حدود چهار پنج ماه) به نيابت توليت مدرسه سپهسالار منصوب گرديد. پس از آن وزير فرهنگ ديگر سمتي در مدرسه سپهسالار نداشت. معهذا دانشكده معقول و منقول همچنان در محل ساختمان فرهنگستان به كار خود ادامه ميداد، ولي هر وقت هر يك از حجرات مدرسه كه در اختيار دانشجويان آن دانشكده بود فارغالتحصيل ميگرديدند، به جاي او طلبهاي جايگزين ميشد.
از عدهاي از آقايان روحانيون كه داراي درجه اجتهاد بودند مانند شيخ محمد علي لواساني، سيد كاظم عصار، وحيد گلپايگاني، حسينعلي راشد، سيد محمود طالقاني و ديگران براي تدريس در مدرسه دعوت به عمل آمد. يكي از روحانيون به نام شيخ عباس حائري و بعد از او مرحوم ابنالدين نيز به نظامت طلاب منصوب شدند. در آن ايام به طلاب مدرسه ماهي سي تومان شهريه پرداخت ميگرديد. از جمله طلاب شهريهبگير مرحوم سيد مجتبي نواب صفوي رهبر بعدي فدائيان اسلام بود، ولي او به ندرت در كلاس درس حضور مييافت.
در اينجا شايد بيمورد نباشد كه به اين موضوع نيز اشارهاي بشود. اشخاص ديگري هم بودند كه از درآمدهاي مدرسه سپهسالار مبلغي كمك هزينه دريافت ميكردند، از جمله مادر اميرعباس هويدا به نام افسر هويدا و خواهر او، همسر انوشيروان خان سپهبدي، بود كه نام او را فراموش كردهام. به اين دو نفر خانم به دستور وزارت دربار هر كدام ماهي سي تومان پرداخت ميگرديد. اين خانمها كه ظاهراً خود را از نوادگان يحييخان مشيرالدوله ميخواندند از وزارت دربار درخواست كرده بودند هر ماه كمكهزينهاي به آنها پرداخت گردد. بعدها سيدالعراقين كه با درخواست سپهبد رزمآراء به نيابت توليت مدرسه منصوب شده بود، اين كمك را قطع كرد.
جمعی از استادان و دانشجویان موسسه وعظ و خطابه: از راست ردیف جلو طاهبار، بهمنیار، غلامرضا رشید یاسمی، سید کاظم اعصار، بدیع الزمان فروزانفر، محمد فرزان، محمود شهابی، در ردیف هفتم روحانی رئیس دفتر دانشکده معقول و منقول دیده می شود.
علاوه بر دروس قديمه مرحوم احمد راد مستوفي (حسابدار) مدرسه نيز كه از صاحبمنصبان عاليرتبه و خوشنام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش بعدي) بود براي طلاب رياضي تدريس مينمود. گاهي كه مرحوم راد از طرف وزارت آموزش و پرورش به مأموريت ميرفت از نگارنده اين سطور ميخواست كه به جاي او تدريس طلاب را بر عهده بگيرم كه به همين ترتيب انجام ميشد.
عدم تخليه مدرسه سپهسالار از طرف دانشكده معقول و منقول همچنان ادامه يافت تا حوالي سالهاي 1324 يا 1325 مورد اعتراض آقايان روحانيون و علماي اعلام قرار گرفت ولي مرحوم بديعالزمان فروزانفر رئيس دانشكده معقول و منقول به بهانه آنكه محلي در دانشگاه تهران براي دانشكده معقول و منقول نيست و بودجهاي هم براي خريد يا اجاره چنان محلي وجود ندارد از تخليه مدرسه سپهسالار خودداري ميكردند. سرانجام فشار و اعتراض علماي اعلام بهخصوص مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي و ديگر روحانيون تشديد پيدا نمود.
مرحوم آيتالله العظمي بروجردي در اين باره نامهاي به شرح زير به مرحوم سيد جواد ظهيرالاسلام نايبالتوليه مدرسه سپهسالار نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
به عرض ميرساند مرقوم شريف كه حاكي از صحت مزاج عالي بود واصل و موجب مسرت گرديد راجع به انتقال دانشكده مدتي است در اين موضوع صحبت ميشود لكن وجود خارجي آن معلوم نيست مطلبي را كه جناب مستطاب عالي دخالت داشته باشيد نبايد اين قدر معوق بماند.
مرجو آنكه در اين ايام و ليالي متبركه حقير را از دعا فراموش نفرمائيد.
والسلام عليكم و رحمتالله و بركاته. تاريخ 15 شهر رمضان 1367
حسين الطباطبايي
عدهاي از آقايان علماي اعلام آن روز مانند شيخ محمد علي لواساني، نجمآبادي جزائري، موسوي ماكوئي، موسوي طهراني، لنگرودي، سبط الشيخ، استرآبادي، موسوي الخوانساري، سيدآقا خلخالي، هدايتالله وحيد گلپايگاني، آشتياني و ديگران نيز نامهاي به شرح زير به محمدرضا شاه نوشتند مبني بر آنكه با توجه به اينكه توليت مدرسه عالي سپهسالار با سلطان وقت ميباشد، دستور داده شود دانشكده معقول و منقول مدرسه را تخليه نمايند تا آنجا براي تربيت طلاب علوم ديني اختصاص داده شود.
حضور مبارك اعليحضرت همايوني خلدالله ملكه
عرضه ميداريم پس از تقديم مراتب دعاگويي مؤثرترين عامل براي حفظ انتظام و منع هرج و مرج آشنا ساختن مردم به احكام الهي و توجه دادن آنها است به خداي متعال و بر زعماي هر قومي تقويت اين عامل لازم است. مخصوصاً در اين عصر كه فساد مدهش تمامي عالم را تهديد نموده و مركز اين عامل مؤثر علما و روحانيين ميباشند و پيوسته مسموع شده و ميشود كه پادشاه اسلامپناه عملاً در مقام تقويت آنان ميباشند و اين بزرگترين بشارت براي آنها و عموم مسلمين بوده و خواهد بود. البته خاطر مبارك همايوني مستحضر است يكي از طرق تقويت دين و روحانيت حفظ مؤسساتي است كه براي تربيت طلاب علوم ديني سابقين به يادگار گذاردهاند و مهمترين آنها مدرسه عالي سپهسالار است و جاي كمال خرسندي است كه توليت مدرسه مذكور با شخص اعليحضرت همايوني است و البته با اين حال انتظار ميرفت كه اين مدرسه از هر نوع تعدي و تجاوزي محفوظ و مصون بماند. معالاسف دانشكده معقول و منقول مزاحم طلاب شده و آنچه طبقات علما عرضه ميدارند رفع نگراني نميشود، مدرسهاي كه تنها نظر شخص اعليحضرت همايوني در آن مؤثر و حاجت به هيچ گونه مقررات اداري نيست با اين وقفنامه صريح و متقن آنچه حضرت آيتالله بروجردي و آيتالله بهبهاني و آقايان علما و مدرسين عرضه ميدارند انجام نشود ديگر به انجام چه عملي اميدواري خواهد بود. عنايت فرمائيد فقط منطق مزاحمين اين است كه دانشگاه محلي براي دانشكده ندارد و هرگاه در اين مدرسه نباشد بايد منحل شود اين سخن چهقدر بيچارگي گوينده را از جهت عقل و دانش آشكار ميكند آيا بودجه دانشگاه عاجز از تأمين اجاره است و يا ميسر نيست از پيشگاه ملوكانه درخواست نمايند جزو اين همه خيراتي كه ميفرمايند تأمين اين مالالاجاره بشود. استدعا داريم ذات اقدس همايوني امر اكيد صادر فرمايند كه قبل از شروع به دروس مدرسه را تخليه نمايند موجب مزيد دعاگويي ذات اقدس خواهد بود.
فتوكپي عين اين نامه در صفحه مقابل گراور شده است.
به اين ترتيب بعد از سالهاي متمادي مدرسه سپهسالار دوباره به طلاب اختصاص داده شد.
كاروانسراي كوچه پشت مسجد سپهسالار
در جنوب مدرسه عالي سپهسالار كوچهاي هست كه در سابق كوچه پشت مسجد ناميده ميشد. بعدها اين كوچه كمي تعريض گرديده و خيابان «علامه شريف رضي» نام گرفته است.
در اول ضلع جنوبي اين كوچه و خيابان نظاميه (مصطفي خميني فعلي) كاروانسراي سنگي و در پشت آن خانهاي از دوران قاجاريه وجود داشت كه احتمالاً مقارن ساختن مسجد و مدرسه عالي سپهسالار بنا گرديده بود. اين كاروانسرا به طرزي زيبا تماماً از سنگهاي قلوه ساخته شده بود. كاروانسرا از موقوفات مدرسه سپهسالار و در اجاره شخصي به نام ميرزا حسين سعيدائي بود. ميرزا حسين در محوطه جلو كاروانسرا كه داراي چند اطاق كوچك بود و همه با سنگهاي قلوهاي فرش شده بود با پسرش به نام عبدالله سعيدائي معروف به عبدالله شوتي، از فوتباليستهاي معروف اواخر دوران رضاشاه، به كار و كاسبي خود مشغول بودند. در بين دانشآموزان دبستانهاي آن روز معروف بود كه پاي راست عبدالله شوتي توقيف است زيرا هرگاه با آن پا توپي را شوت كند و به شخصي برخورد نمايد به اندازهاي قوي است كه ممكن است موجب مرگ آن شخص بشود. ميرزا حسين سعيدائي ظاهراً اهل دماوند بود و با پسرش عبدالله سعيدائي بارهايي كه از دماوند به آن كاروانسرا ميآوردند و بر حسب فصول سال جاري برنج و خواربار و روغن و غير آن بود، به طور عمده ميفروختند و با مشتريان با لهجه دماوندي بهاصطلاح خوش و بش ميكردند.
در سال 1323 يا 1324 به بهانه تبديل به احسن موقوفه و ازدياد درآمد موقوفه مدرسه سپهسالار كاروانسرا و خانه مزبور را خراب كردند و به جاي آنها دكاكين و پاساژي ساختند و به صورتي كه امروز ديده ميشود درآوردند.
در خيابان نظاميه پائينتر از كاروانسراي مزبور خانه قديمي ديگري از دوران قاجاريه وجود داشت كه بعدها شنيدم مدتي محل سكونت محمد حسن خان صنيعالدوله وزير انطباعات و دارالترجمه دوره ناصرالدين شاه بوده است.
اول كوچه نظاميه دو باب دكه هست كه سالهاي پيش يكي ذغالفروشي بود و ديگري نعلبندي. دو برادر به نامهاي شعبان و رمضان صاحبان اين دكهها بودند و آنها را اداره ميكردند. مادر پير آنها در ايام بهار و تابستان جلو دكانهاي پسران خود را جارو و آبپاشي ميكرد و سپس قلياني را چاق مينمود و جلو تيغه بين دو دكان پسران خود مينشست و قليان ميكشيد.
چند دكان پائينتر در خيابان نظاميه نانوايي سنگكي بود و مشهدي اكبر ظاهراً شاگرد ترازودار مقداري نان سنگك روي دوش خود ميانداخت و به خانههاي مشتريان ميبرد و هر چقدر ميخواستند نان سنگك ميداد. در يكي از روزها كه تازه وارد دبيرستان شده بودم وقتي نزديك ظهر به منزل آمدم مادرم گفت بروم نان بگيرم. وقتي به دكان سنگكي رفتم نسبتاً شلوغ بود، ايستادم تا نوبتم بشود، در اين وقت مردي موقر كمي قد بلند با موهاي سفيد و تهريش سفيد و شالي بر كمر وارد دكان نانوائي شد. شاطر خميرگير كه اهل قم بود و با لهجه قمي صحبت ميكرد با ورود مرد موسفيد با صداي رسا فرياد برآورد «قبر امام هشتم را زيارت كنيد صلوات بلند بفرستيد». اين آقاي موسفيد سيد حسن رزاز پهلوان نامي ايران بود كه دوران كهولت را ميگذراند و با خضوع و خشوع روي سكوئي نشست تا نوبتش بشود و دو عدد نان سنگك بگيرد.
قبرستان سرچشمه
در ضلع غربي خيابان نظاميه (مصطفي خميني امروزي) نزديك چهارراه سرچشمه كوچهاي منشعب ميشود كه در سابق كوچه ذغاليها ناميده ميشد، زيرا تمام دكاكين آنجا ذغالفروشي بود. اين كوچه بعدها به نام كوچه كوكب ناميده شده و امروزه تمام دكاكين آن را لاستيك فروشي و لوازم اتومبيل فروشي تشكيل ميدهد.
در اول اين خيابان كوچهاي قرار دارد كه در سابق آن را كوچه قبرستاني ميگفتند و امروزه به نام كوچه صيرفيپور (يا كوچه ارژنگي) نام گرفته است. سابقاً در قسمت جنوبي اين كوچه قبرستاني به نام قبرستان سرچشمه بود. قبرستان سرچشمه كمي بلندتر از سطح زمين خيابان نظاميه قرار داشت. نگارنده در كودكي همراه مادر خود ظاهراً براي شركت در مراسمي مثل شب هفت يا روز چهلم و امثال آن به آنجا رفتم. آنچه به ياد ميآورم جمع زيادي خانمها با چادرهاي مشگي در آنجا گرد آمده بودند و آقا سيد روضهخوان، براي آنها روضه ميخواند.
بعدها احتمالاً در سال 1309 به دستور رضاشاه قبرستان را خراب كردند و استخوانهاي مردگان را در چاهي كه در مسجد كوچكي حفر كرده بودند، ريختند. اين مسجد اكنون هم در بنبستي كه مهران ناميده شده و در اواخر كوچه مزبور قرار دارد.
باغ و ساختمان سفارت روسيه تزاري
از چهارراه سرچشمه خياباني كه به طرف شرق تا ميدان توپخانه ميرود ابتدا خيابان چراغ گاز ناميده ميشد و سپس به خيابان چراغ برق (بهواسطه وجود كارخانه برق حاج امينالضرب در يكي از كوچههاي آن خيابان) تغيير نام داد و امروز خيابان اميركبير ناميده ميشود. در اوايل اين خيابان، پامنار از آن منشعب شده است. پامنار خيابان نسبتاً باريك سرپوشيدهاي بود (مانند بازار) كه از خيابان اميركبير به طرف جنوب ميرود و به خيابان مروي، روبروي شمسالعماره، ختم ميگردد. علت ناميدن اين خيابان به «پامنار» بهواسطه منار يا گلدستهاي است كه در اواسط آن وجود دارد. خانه آيتالله كاشاني در اوايل اين خيابان سرپوشيده قرار داشت. بعدها در اوايل دوره محمدرضاشاه سقف اين خيابان بازارمانند را برداشتند و آن را كمي تعريض كردند و به صورتي كه امروز هست درآوردند.
در اوايل پامنار باغ و عمارت سفارت روسيه تزاري قرار دارد كه در دوره سلطنت محمدشاه قاجار ساخته شده و تاريخچه آن به اختصار به شرح زير ميباشد.
چنانكه ميدانيم اداره روابط ايران و روسيه با عباس ميرزا نايبالسلطنه و وزيران او بود و به همين جهت نمايندگان روسيه بيشتر در تبريز اقامت ميكردند. سرگور اوزلي سفير انگليس در سال 1227 ق / 1812 با كسب اجازه از فتحعلي شاه عمارت نسبتاً بزرگ و تا حدي مجلل براي محل سفارت انگليس در محله بازار تهران (معروف به باغ ايلچي) بنا كرد. اما فتحعلي شاه كه از روسها چندان خوشش نميآمد با درخواستهاي مكرر كنت سيمونيچ وزيرمختار روسيه براي ايجاد ساختماني در تهران روي خوش نشان نميداد تا در دوره سلطنت محمدشاه، ژنرال دوحامل وزيرمختار روسيه (جانشين كنت سيمونيچ) موفق به كسب اجازه براي ساختمان محل سفارت روسيه در تهران گرديد. دكتر رياح (حكيم رياخ) پزشك نمايندگي انگليس كه پس از قطع رابطه بين ايران و انگليس به واسطه اختلاف بر سر هرات در ماه فوريه سال 1841 (ذيحجه 1256) براي تسليم نامهاي از طرف لرد پالمرستون به حاجي ميرزا آقاسي به تهران آمده بود، در گزارشي از جمله نوشته است «مقدمات ساختن كاخ باشكوهي براي نمايندگي روسيه در نزديكي دروازه شميران در خارج شهر فراهم ميشود. هزينه اين ساختمان سي تا چهل هزار ليره استرلينگ (تقريباً معادل شصت تا هشتاد هزار تومان پول آن روز ايران) برآورد شده و دو سال تا سه سال طول ميكشد تا به پايان برسد. درهاي شيشهاي، لوازم برنجي و سنگهاي مرمر و غير آن را تمام از روسيه خواهند آورد.» (بند 24 گزارش مورخ 15 فوريه 1841 دكتر رياخ ضميمه گزارش مورخ 14 مارس 1841 كلنل شيل كاردار سفارت انگليس به پالمرستون وزير امور خارجه انگليس) (F.O.60/80)
دروازه شميران سابق در دوره محمدشاه در اوايل خيابان پامنار فعلي در خيابان اميركبير امروزي قرار داشت. ساختمان مزبور هنوز پابرجاست و محل دفتر بازرگاني سفارت روسيه ميباشد. (به نقل از كتاب دو سال آخر جلد اول ص 251).نقريباً روبروي پامنار در ضلع شمالي خيابان اميركبير امروزي در سابق كاروانسراي بزرگي به نام «قيصريه» وجود داشت كه از موقوفات مدرسه عالي سپهسالار بود و بعدها در زمين محل كاروانسراي قيصريه مدرسه سعدي ساخته شده كه بعداً محل حزب جمهوري اسلامي شد.
در ضلع جنوب شرقي چهارراه سرچشمه در سابق چند اصله درختهاي كهن چنار بسيار زيبا وجود داشت كه امروزه از بين رفته و فقط تنه يك درخت نيمه خشك باقي مانده است.
در اينجا بيمناسبت نيست يادآور شود كه علت نامگذاري اين چهارراه به سرچشمه بهواسطه آنست كه مظهر قنات حاج عليرضا در اول خيابان جنوبي چهارراه بوده است. حاج عليرضا پسر حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله صدراعظم آقامحمدخان و فتحعلي شاه بود كه مورد غضب فتحعلي شاه قرار گرفت و به قتل رسيد و حاج عليرضا پسر او را به دستور فتحعلي شاه اخته و خواجه كردند. پس از سالي چند حاج عليرضا مورد عفو قرار گرفت و به عنوان خواجه حرمسرا وارد حرمسراي فتحعلي شاه گرديد.
به هر حال در سابق در زير درختان مزبور دكاكين نانوائي و بقالي و قهوهخانه و غير آن وجود داشت. به علاوه در كنار جوي آب كه دائم آب در آن جاري بود پنيرفروشي، لبوفروشي و سيرابيفروشي و امثال آن نيز به كار و كاسبي خود مشغول بودند كه امروز اثري از آنها نيست و جز صداي عبورومرور اتومبيلها و هواي آلوده چيزي وجود ندارد. اين خلاصهاي از ديدهها و شنيدههاي نگارنده در خيابان نظاميه و اطراف آن ميباشد كه به ياد ميآورد و اميدوار است خوانندگان با ديده اغماض و عينالرضا در آن بنگرند./ خاطرات ابراهیم تیموری، مجله بخارا.