ویلز مینویسد: « به دستور ناصرالدین شاه تعدادی از مستخدمین دربار در حالی که سینی¬های مملو از سکههای طلا اشرفی و لیره را به روی دست داشتند داخل مجلس شدند و به هر یک از رجال و عمال دولتی یک مشت اشرفی قسمت کردند که درباره اشرافیان صف جلوتر، مشت اشرفی پرتو بود. در این میان یک مشت از آن به ” مستردی” هم رسید که بالغ بر حدود هفتاد قران میشد، همه سکهها از طلای خالص و ظریف و نازک به نام شاهی” بود. که قیمت هر کدام از آنها به پول ما برابر با یک شلینک و هفت بن بود. به هنگام تقسیم سینی اشرفی در میان حاضران طبق معمول آنچنان سر و صدا و هیجانی بر پا گشت که فراش¬های چوب بدست هم قادر به خاموش کردن آن نبودند در گرماگرم این شلوغی شاه هم با وقار تمام از جایش بلند شد و در پس دری که پردهای زریفت از مقابلش آویخته بودند، پنهان گشت.» (ویلز، 1368: 92)