ویلز مینویسد: « هنر نقاشی رنگ و روغن در ایران پیشرفت خارق العادهای نموده است، از میان تابلوهای برجستهای که در دربار ظل السلطان مشاهده کردم یکی از آنها تابلوئی مربوط به صحنهای از وضع زندگی و ظاهر افسرده توام با تراژدی مردم عامی و قشر اصلی کشور ایران بود که رنج و ناراحتی از چهره یک یک افراد آن به خوبی مشخص بود. پنج تابلوی دیگر مربوط به صحنه هائی از بهرام گور به هنگام شکار همراه با ملکه خودش بود. دیگر تابلوها مربوط به صحنه هائی نقل شده از آیات قران بود، صحنه هائی از قبیل عبور بی خطر قوم بنی اسرائیل به سرپرستی حضرت موسی (ع) از دریا، و غرق شدن فرعون و فرعونیان درمیان امواج خروشان آب ها. تابلوئی دیگر مربوط به عصای به زمین افتاده موسی بود، که آرام آرام تبدیل به اژدهایی بزرگ میگشت و در حضور فرعون شروع به بلعیدن مارهای ساحران دربار فرعون میکرد. تابلوی برجسته دیگر مربوط به الکساندر اسکندر (کبیر) است که پس از فتح کلیه کشورها و تسخیر سرتاسر دنیا زمان مرگش فرا میرسد. تابلوی بعدی مربوط به سلیمان پیغمبر (ع) و حشمت بی انتهای،او، فرمان روای بی رقیب کلیه مخلوق ساکن در کره خاکی، انسان، حیوان، و کلیه جانداران کسی که زبان حیوانات را میدانست.» (ویلز، 1368: 406)