بنجامین می‌نویسد: « نجارهای تهران مردمان عجیبی هستند آنها به نظر خیلی تنبل می‌آیند انقدر کار می‌کنند که نان بخور و نمیری به دست آورند و بقیه اوقات را یا می‌خورند و یا می‌خوابند و در نتیجه دست آنها کاملاً تهی است و وقتی مشتری به آنها سفارشی می‌دهد به ناچار مبلغی از او به عنوان بیانه می‌گیرند که به اصطلاح چوب و میخ و لوازم دیگر را خریداری نمایند و گاهی اوقات همین بیعانه را هم می‌خورده و از مشتری دوباره پول طلب می‌کنند تا لوازم مورد احتیاج را بخرند و انجام سفارش مدتی به تاخیر می‌افتد.» (بنجامین، 1369: 75)