رسم کلوخ اندازان در تهران قدیم
«کلوخ اندازان » از رسومی است که همانند دیگر شهرهای کشور، در تهران قدیم هم برگزار می شد. این رسم چنانی که از اشعار شعرای نامدار طی قرون و اعصار بر می آید، سراسر ایران را بر می گرفت و تنها به تهرانی ها تعلق نداشت، اما از آن جایی که در دوران پایتختی این شهر مردم به اجرای آن علاقمند و اصرار داشتند، چگونگی این آیین کهن را باز می گوییم. گواین که مومنان و متشرعان هم به کلوخ اندازان تمایل داشته و به تناسب اعتقادات و آداب محیط خانوادگی خود آن را برگزار می کردند، ولی چنان که از عشرت طلبی و میگساری مرسوم در آن بر می آید، باید مردم خوشگذران و بی درد را بیشتر تداوم دهنده آن دانست تا مردم متشرع . کلوخ اندازان از ریشه «رمی حجاره» به معنای پرتاپ سنگ اخذ شده و به نظر می رسد از رسوم ایرانیان نبوده بلکه رسمی عربی است. کلوخ اندازان هرچه بود، در سیر تاریخی و تطور فرهنگی ایرانیان در عصر جدید از میان رفت و بر افتاد :
روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد
صائب تبریزی( از آنندراج)
«سیر و گشت و شراب خواری و عیش و عشرتی را گویند که در آخرهای ماه شعبان کنند و آن را کلوخ اندازان هم می گویند و بعضی کلوخ انداز گویند. بعضی گویند کلوخ انداز نام سلخ ماه شعبان است.»(برهان)
«جشنی که مستان در آخر ماه شعبان کنند و وجه تسمیه آن که رمی حجاره به عزم دفع غیر مرسوم است.»(آنندراج)
«عشرتی که در آخر ماه شعبان کنند و برغندان گویند.»(فرهنگ رشیدی)
«امیر به نشاط این جشن و کلوخ انداز که ماه رمضان نزدیک بود بدین کوشک و بدین باغ ها تماشا می کرد.»(تاریخ بیهقی ،500)
اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه عزلت
کلوخ انداز را از دیده راوق ریز ریحانی
خاقانی/لغتنامه دهخدا
انجام این رسم در عصر مظفرالدین شاه از قلم افضل الملک :
«…روز جمعه سلخ شعبان بندگان اقدس همایون شاهنشاهی بر حسب استدعای صدر اعظم تشریف فرمای پارک و منزل ایشان شدند تمام شاهنشاهزادگان و شاهزادگان عظام و وزراء و امرا نامدار بر حسب دعوت نامه … موائد گوناگون و خوان های بسیار مشحون از نعم لذیذه در اتاق و تالار و گوشه و کنار گسترده و چیده شده بود. شربت آلات و فواکه ممتاز و شیرینی آلات در سر هر میزی فراوان… رسم این صدارت عظما این است که در هر سلخ شعبانی به جهت پیش آمدن ایام روزه مجلس((کلوخ اندازان)) اصطلاح جدید ما فارسیان است که سبب نامیدن چنین روزی را به چنین اسم ندانیم و توجیهی در این نقد می کنیم که باز ماخذ صحیح آن را یقین نداریم. لکن اصل لغت صحیحه :((کلوخ اندازان)) ((برغندان)) است که عنصری یا غیر او در شعر خود آورده و آن این شعر است(شعر درج نشده).»(افضل التواریخ،267)
جعفر شهری با تفکیک نوع برگزاری، رسم کلوخ اندازی را از آن هر دو طبقه مومنان معرفی می کند:
« …مومنین طبقه اول و دوم تقریبا از زن و مرد کلوخ اندازان را این طور برگزار می کردند که مردها از روی حسابی که می خواستند به پیشواز رمضان که از سه روز تا یک روز قبل از آن بود بروند به اصلاح و حمام رفته سرها را تراشیده ریش ها را توپی و محرابی و قبضه ای و دورگیوه ای آرایش داده حنایی ها حنا بسته خضابی ها خضاب می گذاشتند و بقول خودشان دیگ و دیگ ور و ملاقه را سفید می کردند و زن ها بند و برمه مفصل نموده طاس و دولچه را به سفید گری می دادند و حمام سفت و سختی رفته بزک های تند و تیزی کرده قشنگ ترین لباس ها را پوشیده لذیذ ترین غذا ها را پخته همراه شیرینی آجیلی که مردها از کوچه می آوردند عیش را برقرار و از یک تا هر چند باری که توانایی مرد بود کلوخ اندازان می گرفتند.
بعد از آن ها کلوخ اندازان دسته دوم بود که رنگ و بوی بیش تری داشت و مردها سر و صورت هایی را که از شب عید غدیر و شب عید نوروز تا آن روز اصلاح نکرده بودند اصلاح کرده ماشین و تیغ می انداختند و زن ها دستی به خود برده بالا و پایین را تمیز می کردند و در این کلوخ اندازان بود که وسمه جوش ها بر سر سه پایه های منقل ها رفته تخمه آجیل ها فراهم می شد و بعد از ظهر آن شب همه کارهای خود را کنار گذارده به آرایش و به نمونه اشعار زیر زدن و خواندن می پرداختند:
آبجی خانم یادت نره امشبو شوور و بگو خوابت نره امشبو
بگو واست آب حیات آوردم بزار تو لپت که آبنبات آوردم
…….. ……..
تصنیف دیگری هم از زبان مردها داشتند که یک نفر گوشت کوبی به دست گرفته و همگی می گفتند؛«ماس ماس کنگر ماس » و او در حالی که خود را می جنبانید و گوشت کوب را به یکی یکی حواله می کرد جواب می داد؛ «این نیم ذر بزازاس» و …
کلوخ اندازانی هم مداح ها و منبری های تازه کار داشتند…
بعد از آن ها هم کلوخ اندازان داش مشدی ها و الواط و رنود و عرق خورها بود که آن ها نیز هر دسته به فراخور حال و مطابق علاقه خود افراط را به حد اعلا می رسانیدند و کامل ترین آن ها کلوخ اندازان عیاش ها بود که به فاحشه خانه ها رفته بساط ساز و ضرب و می گساری را آن جا برپا می کردند…»(تهران قدیم،ج3، 307)