امروزه شنیدن القاب پرطمطراق گذشته (به خصوص دوران قاجاریه) كه از واقعیتها بسیار دور و گاه دقیقاً بر خلاف معناى آن به كار مىرفت، به نظر هر خوانندهاى بازیچه مىآید؛ اما واقعیت قضیه این است كه لقب بخشیدن و لقب گرفتن در آن روزگار یكى از جدىترین راههاى كسب درآمد و قدرت بود؛ درآمد بدون زحمت براى شاه و قدرت نامشروع براى اشخاصى كه به القاب مزبور دست مىیافتند. البته در این میان سرسلسله دراویش و یا به ندرت كسان دیگر هم به مریدان واشخاصى لقب اعطا مىكردند كه تعدادشان بسیار اندك بود.
«خواجه نظامالملك نزدیك به هزار سال پیش در كتاب سیاستنامه (سیرالملوك) بخشى را به القاب و اهمیت آنها اختصاص داده است. از آن روزگار تا سال 1304خ. كه قانون الغاى القاب به تصویب مجلس رسید، لقب در زندگى فردى، اجتماعى ایران نقش و نفوذ اساسى داشت. دوستدارى لقب از میان افراد دیوان و دولت فراتر رفت و همه طبقات جامعه طالب داشتن لقب بودند. این شوق به بخشى از گروههاى مذهبى و بازارى و عشایرى سرایت كرده بود. در درون دستگاههاى دولتى اعم از لشكرى و كشورى آدابى براى درخواست و دریافت لقب و مراتب مربوط به تغییر دادن آن وجود داشت.
از عهد ناصرى رسالهاى براى «تشخیص و ترقیم القاب» نوشتهاند و چاپ كردهاند (1279ق) و من آن را در فرهنگ ایران زمین (جلد نوزدهم) تجدید چاپ كردهام. میرزا محمودخان ملكالشعراى صبا هم به تألیف رسالهاى در كیفیت و ترتیب القاب آغاز كرده بود كه نیمهتمام ماند. همان بخش بازمانده در فرهنگ ایرانزمین (جلد نوزدهم) چاپ شده است.
از تاریخ لغو القاب تا حال، هفتاد و چند سال گذشته است و مردم عادى از دردسر دانستن و شناختن القاب آسوده شدهاند ولى مورخ و تاریخخوان همه دورهها – مخصوصاً مربوط به روزگار قاجار – از قلمرو لقب دانستن بركنار نمانده است. تقریباً تمام افرادى را كه در تاریخ عصر قاجار نام و نشانى دارند مىباید به لقب شناخت و این كار كار آسانى نیست. به طور مثال احمد قوام، رجل شهیر روزگار خودمان را مىباید با القاب قوام حضور (به احتمالى) – دبیر حضور – قوامالسلطنه شناخت و براى دست یافتن به احوال عهد جوانى او در كتابها و مآخذ عصرى – ناچار باید ذیل دبیر حضور به جستجو پرداخت. (مثلاً در روزنامه خاطرات عینالسلطنه) نه ذیل قوامالسلطنه یا احمد قوام.
پرىناز شهنواز رسالهاى فراهم كرد كه «القاب دولتى، علمى و ادبى و دینى در دوره قاجاریه» نام دارد. در این رساله حدود دو هزار و دویست لقب ضبط شده است. كریم سلیمانى هم كتابى گرد آورده كه 1555 لقب مربوط به 1239 شخص را آورده است. این تعداد به تصور من یك صدم از خرمن القابى نیست كه در عصر قاجارى مرسوم بوده است.» / القاب دوره قاجاریه، یادداشت ایرج افشار، صص 7 تا 19
گفته خواجه نظامالملك (درگذشته 485ق):
«… دیگر القاب بسیار شده است و هرچه بسیار شده است قدر و خطرش نماند… غرض از لقب آن است كه تا مرد را بدان لقب بشناسند… .» / سیاستنامه، باب چهلم.
بخشى از نامه محمد قزوینى (درگذشته 1328ش) به سیدحسن تقىزاده:
«… از جمله چیزهایى كه در بین جراید دیدم یكى لقب قائممقامالملك است كه خیلى به نظرم غریب و مضحك آمد. اگرچه اصل القاب ما جمیعاً مضحك و بىاساس و غالباً غیر منطبق است معنى لغوى آنها با مسماى آنها، مثل نجمالدوله كه لقب منجمباشى دولت بوده است و مخبرالدوله لقب وزیر تلگراف كه مناسبتى بین اسم و مسمى ملحوظ كرده است. ولى لقب قائممقام الملك علاوه به مضحكى معنى لفظ آن و تركیب طویل ثلاثى آن نیز در نهایت درجه مورث خنده و مسخره است. اول خیال كردم كه مانند شغالالدوله و ببرالسلطنه شاید صاحب این لقب هم یكى از مسخرههاى طهران است ولى از عبارت همچو چیزى استنباط نمىشود، بلكه برعكس از اشخاص جدى به نظر مىآید… .»
در ساختار سیاسى ایران، از عهد باستان تا دوران جدید، لقب جایگاه ویژهاى داشته است. احمد اشرف مىگوید: «شاید بتوان ایرانیان را در این كار سرآمد ملل و اقوام دیگر دانست. رواج روزافزون القاب و عناوین در تمدن اسلامى نیز كار ایرانیان بود.» / ایرانشناسى، ص 265.
در ایران باستان لقبهاى شغلى مانند سپهدار، بارسالار و پردهدار وجود داشته و پادشاهان آن دوران نیز لقبهایى داشتهاند: درازدست (براى اردشیر اول)، بزهكار (براى یزدگرد اول)، انوشروان (براى خسرو اول) و…
در میان اعراب قبل و بعد از اسلام لقبهاى محدود، فردى و خاص براى پیامبران، امامان، شاهان و خلفا وجود داشته است، مثل: ابراهیم خلیلالله، عیسى مسیح، محمد(ص) امین و مصطفى و القاب امامان شیعى كه عبارتند از: مرتضى، مجتبى، سیدالشهدا، زینالعابدین، باقر، صادق، كاظم، تقى، زكى و مهدى.
خلفاى راشدین و بنىعباس نیز همگى داراى لقب بودند: ابوبكر صدیق، عمر فاروق، عثمان ذوالنورین.
احمد اشرف درباره پیدایش القاب وصفى مىنویسد: «منشأ پیدایش و گسترش القاب توصیفى شخصى دیوانى – به صورتى كه تا اوایل قرن كنونى نیز دوام داشت – به دوران آل بویه در قرن چهارم هجرى برمىگردد كه خلفا را براى دریافت القابى با مضافالیه «دوله، ملّه و دین« زیر فشار گذاردند. مؤسسین این سلسله – به خصوص عضدالدّوله – سخت پاىبند دریافت لقبهاى عالى و در واقع مؤسس نهاد سیاسى – اجتماعى القاب توصیفى شخصى دیوانى در سراسر سرزمینهاى اسلامى بودند. برادران آل بویه پس از تسلط بر غرب ایران و تصرف بغداد در سال 945 / 334 به زور از خلیفه المطیع بالله القاب «معزالدوله، ركنالدوله و عمادالدوله» گرفتند.
غزنویان نیز همچون آل بویه در گرفتن القاب شور و حرارت بسیار از خود نشان مىدادند. خواجه نظامالملك مىنویسد: «چون سلطان محمود به سلطانى بنشست از امیرالمؤمنین القار بالله لقب خواست. او را یمینالدوله لقب فرستاد.»
سلجوقیان لقب «سلطان معظم» را براى خود برگزیدند و خلفاى عباسى نیز به سه تن حاكم اول این سلسله لقبهایى با مضاف الیه «دوله» و به بقیه لقبهایى با مضافالیه «دین» دادند. سلاجقه به وزراى خود لقبهایى با مضافالیه «ملك» مىدادند، مثل: «نظامالملك».
در دوره خوارزمشاهیان به وزرا لقبهایى با مضافالیه «ملك» و «دین» از قبیل: «ضیاءالملك» و «علاءالدین» مىدادند.
مغولها بر اساس سنت صحراگردان توجهى به القاب و تشریفات نداشتند، امیر تیمور نیز همین رویه را داشت و لقبى كه بر سرداران بزرگ خود مىنهاد، لفظ «بهادر» بود. اما دبیران و منشیان، كه ایرانى بودند معمولاً به شیوه گذشته القابى با مضافالیه «ملك، دوله و دین« مىگرفتند كه ملقب شده به «دین» در كشورهاى اسلامى، خاص مسلمانان بود. در این دوران برخى از وزراى بزرگ یهودى و نصرانى مانند صفىالدوله ابهرى و فرزندان و اقوامش، لقبهایى همچون: «سعدالدوله، فخرالدوله، شمسالدوله و مهذبالدوله» در زمان ارغون خان و گیخاتو، و «رشیدالدوله» – كه پس از اسلام آوردن، «رشیدالدین» لقب گرفت – «نجیبالدوله» در عصر غازانخان داشتند.
شاهان صفوى نیز همچون امراى تیمورى، قراقویونلو و آققویونلو، اعتنایى به القاب وصفى نداشتند از همین رو عناوین «كلب آستان على، سلطان عادل و بهادرخان» بر خود مىنهادند. القاب توصیفى دیوانى در این دوره محدود به چند لقب بود كه به متصدیان مشاغل بزرگ در دوران تصدىشان تعلق مىگرفت: «اعتمادالدوله» براى صدراعظم، «ركنالسلطنه« براى قورچىباشى و «ركنالدوله» براى قوللر آقاسى. چند لقب دیگر نیز وجود داشت كه برگرفته از عنوان شغلى بود: مستوفىالممالك، معیرالممالك و محتسبالممالك. / ایرانشناسى، صص 4 تا 251.
در دوره قاجاریه آغا محمدخان براساس تقلید از صفویان، نخستین لقب – یعنى «اعتمادالدوله» را به صدراعظم خود، حاجى ابراهیم كلانتر شیرازى اعطا كرد. ولى فتحعلىشاه گذشته از القاب شغلى مانند: «صاحبدیوان»، «مستوفىالممالك«، «منشىالممالك» و «معیرالممالك»، اعطاى القاب توصیفى را نیز آغاز نمود و در زمان او در حدود پنجاه شصتتایى از این القاب مركب، كه مضاف آن یكى از اسامى وصفى و مضافالیه آن «الدوه«، «السلطنه«، «الملك« و «الملوك» بود، به جال و به ویژه به پسرها و دخترها و زنان خود داد.
در زمان محمدشاه اعطاى لقب رواج بیشترى یافت؛ زیرا كسانى كه قبلاً لقبهایى به آنها اعطا شده بود از دنیا رفته بودند و القاب آنها به پسرانشان داده شد. در عهد ناصرالدین شاه تا اواخر صدارت میرزا یوسف مستوفىالممالك، كسانى كه داراى لقب بودند در حدود صد الى دویست نفر بودند. / همانجا.
در عهد ناصرى لقب با پسوند «سلطان» اهمیت خاصى داشت چون این لقب در انحصار سه شخص بود: «ظلالسلطان» فرزند بزرگ شاه، «امینالسلطان»، میرزا علىاصغرخان، مرد شماره دوم كشور و «عزیزالسلطان» ملیجك شاه. لیكن این لقب در دوره بعد شیوع بیشترى یافت و تا حدى از ارزش آن كاسته شد. در میان مضافها، اسمهایى مثل «آصف، شیر، مجد، ظهیر، ركن، اعتماد، امین، شعاع و حشمت« اهمیت بیشترى داشت. اما چگونگى تركیب مضاف با مضافالیه نیز در درجه و مرتبه لقب مؤثر بود. مثلاً لقب میرزا نصراللهخان نائینى از «مصباحالملك» به «مشیرالملك» و سرانجام به «مشیرالدوله» ارتقا یافت. چون «مشیر» بالاتر از «مصباح» و «دوله» بالاتر از «ملك» بود. عامل دیگرى كه در درجه و مرتبه لقب تأثیر داشت، شأن و اعتبار صاحب لقب بود. مانند «مشیرالدوله» كه از اوایل تا اواخر عهد قاجار تنها به شش فرد صاحبنام اعطا شد. / همانجا، ص 256.
عبدالله مستوفى درباره رشد فزاینده اعطاى لقب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، به هنگام صدارت امینالسلطان و محاسبه تعداد القاب و تزاید و انحطاط آن در عهد مشروطیت مىنویسد: «… ولى امینالسلطان كه روى كار آمد این كار از خرك در رفت. هر كس از هر صنف و طبقه از هر مضاف و مضافالیهى لقب خواست، با مناسبت و بىمناسبت، تصویب كرد و ناصرالدین شاه، هم تصویب كردههاى او را به صحه خود قوت قانونى داد و بالاخره در سلطنت مظفرالدین شاه كمتر كسى بود كه دستش به جایى برسد و لقبى نداشته باشد.»
بنابراین از یك ماده «نصر» سیصد و بیست لقب تولید [مىشود] كه از طبیب بىسواد سرمحل و آخوند مدرسه و شاگرد روضهخوان و قارى و سید نیزه باز و حاجى عمهجانها تا وزرا و رجال و شاهزادگان، همهجور اشخاص مىتوانستند با این تركیبات براى خود عنوانى پیدا كنند و دلخوش باشند.
… در زمان ناصرالدین شاه، براى لقب فرمانى كه صادر مىكردند پنجاه تا صد دانه پنجهزارى طلا هم براى صحه شاه تقدیم مىنمودند، ولى هرج و مرج زمان مظفرالدین شاه موضوع صدور فرمان را از بین برد و به دستخط تنها هم لقب داده مىشد. منشى و كاغذخوان حضور، روزى ده بیست تا از این دستخطها صادر مىنمود و اگر لفت و لیسى هم در كار بود، خود مىكرد.
… كار لقب به جایى رسید كه براى داشتن آن حاجتى به صدور دستخط مظفرالدین شاه هم نبود. هر كس به هر مضاف و مضافالیهى كه مىخواست اسم خود را تغییر بدهد، مهرى به آن سجع مىكرد و هرچه مىخواست مىشد. اول قوم و خویشها و بعد رفقا و دوستان به آن لقب مىخواندندش و معروف مىگشت.» / شرح زندگانى من، ج 1، صص 42 – 44.
تورم و انحطاط القاب در اواخر دوره قاجاریه و حساسیت مردم نسبت به آن سبب شد كه با انقراض این سلسله، در سال 1304خ. طبق «قانون الغاى القاب و مناصب مخصوص نظام و القاب كشورى«، كلیه القاب و درجات بالاى نظامى و كشورى ملغى شد. با این وجود تا مدتها بعد، رجال به همان القاب سابق شهرت داشتند و پس از اجبارى شدن نام و نام خانوادگى، به شكل استادانهاى قسمتى از القاب سابق را در دنباله نام خود حفظ نمودند، مانند: احمد قوام (قوامالسلطنه) / ایرانشناسى، ص 279.
در دوره قاجاریه، به عنوان «نواب» و واژه «والا» براى شاهزادگان، و عنوان «جناب» به وزرا اختصاص داشت. «جناب» مانند القاب توصیفى شخصى، طرفدار داشته و حتى براى دریافت آن متقبل تقدیم هدیه به شاه مىشدند. محمدجعفر خورموجى در وقایع سال 1270 درباره میرزا آقاخان نورى صدراعظم مىنویسد: «نشان منصب امیرتومانى با یك رشته حمایل سبز – كه در این دوره مخصوص شخص اول دولت است – و یك رشته بند كاغذ مرصع عنایت گردید و به جناب اشرف ارفع امجد ملقب شد.» / حقایق، ص 130؛ شرح رجال ایران، ج 4، صص 379 تا 393.
همین نویسنده در وقایع سال 1279 به صراحت مىنویسد: «حاجى میرزا علىاكبر قوامالملك ملقب به لقب «جنابى« گردید.» اعتمادالسلطنه نیز «جناب» را لقب تلقى كرده و مىنویسد: «در سال 1270 میرزا كاظمخان نظامالملك، به لقب «جنابى« نایل گردید.» / همانجا، ص 299.
عناوین «نواب» و «جناب» با واژههایى از قبیل: اشرف، ارفع، اعظم، امجد و مستطاب، به كار مىرفته است. اما گاهى واژه «اشرف» به تنهایى براى بعضى از بزرگان و رجال، لقب محسوب شده است. نویسنده كتاب رجال وزارت خارجه مىنویسد: «مظفرالدین شاه در سال 1318 میرزا رضاخان ارفعالدله را به لقب اشرف ملقب گرداند.» عبدالله مستوفى نیز همین واژه را براى میرزا علىاصغرخان امینالسلطان، لقب تلقى كرده است. / شرح زندگانى من، ج 1، ص 80.
«پرنس» مانند دو عنوان «جناب» و «آلتس»، مخصوص رجال درجه اول بوده و بعضاً آن را نیز لقب پنداشتهاند. / رجال ایران، ج 4، ص 139؛ رجال وزارت خارجه ص 107.
احمد اشرف درباره عناوین مىنویسد: «این عناوین معمولاً با نام كوچك فرد همراه و در واقع جزء هویت وى مىگردند. این عناوین چند نوعاند: اول، عناوین تمییزدهنده اصل و نسب مانند عناوین سید، میر، و شریف پیش از نام سادات و عنوان «میرزا» پس از نام شاهزادگان در عهد صفوى و قاجار كه در هر دو صورت از خطابهاى موروثى هستند. دوم، عناوین عمومى مراتب عمده اجتماعى در قرون اخیر: عنوان «خان» در دنباله نام اهل شمشیر، عنوان «میرزا» پیش ازنام اهل قلم و عناوین «شیخ، آخوند و ملا» ابتداى نام اهل علم. عناوین عمومى حاكى از احترام، مثل: «آقا و خانم». سوم، عناوین زایرین اماكن مقدسه. مانند: «حاجى» براى زایرین كعبه، «كربلایى» براى زایرین بقعه امام حسین(ع) و «مشهدى» براى زایرین بارگان امام هشتم)ع).» / ایرانشناسى، ص 290.
عدم حساسیت و دقت منابع نسبت به «لقب» و «عنوان» و نیز عدم تمایز این دو با یكدیگر، مشكلات بسیارى را در مسیر شناخت القاب به وجود آورده است. بعضى از «عناوین» را «لقب» مىپنداشتند و یا بالعكس «لقبى» را «عنوان» ذكر مىكردند؛ حتى درباره القاب یك نفر نیز این اشتباه صورت مىگرفته است. اعتمادالسلطنه مىنویسد: «25 جمادىالثانى 1298 میرزا یوسف مستوفىالممالك ملقب به جناب آقا را صدراعظم فرمودند.» حال آنكه خود ایشان در چهار صفحه بعد درباره «جناب آقا» مىنویسد: «چون شاه به او ’جناب آقا `خطاب مىكرده مردم هم هر وقت كه نام او را به زبان مىآوردند او را ’جناب آقا` مىگفتند و در حقیقت عنوان ’جناب آقا`یى براى او لقب ثانوى شده بود.» / شرح رجال ایران، ج 4، ص 488.
لفظ «صدراعظم» هم به عنوان «لقب» و هم «خطاب» به كار رفته است و نیز با توجه به نظیر همین التقاط در مورد «جناب آقا«یى مستوفىالممالك، تكلیف، درباره «وزیر اعظمى» نامبرده چگونه خواهد بود؟ آیا آن را لقب تلقى كرده و ثبت نماییم، یا آن را عنوان و خطاب در نظر گرفته و از ثبت آن درگذریم؟
در كنار القابى كه متناسب با شأن و اعتبار افراد بود، لقبهایى نیز وجود داشت كه از مناصب و مشاغل منتزع مىشد؛ البته تعداد این دسته از القاب تا عهد ناصرى اندك بود ولى از این دوره به بعد تعدادشان رو به افزایش گذارد.
بامداد مىنویسد: «میرزا شفیع در حیات و ممات پدر خویش صدر دیوانخانه بود.» ولى به طور مشخص نمىگوید كه «صدر دیوانخانه»اى براى میرزا شفیع نیز لقب تلقى گردیده است و نه عنوان شغلى. در رساله موجود، براى تمام موارد مشابه به همین ترتیب عمل نمودهام.
موارد دیگرى نیز وجود دارد كه منابع مختلف به طور مشخص از آنها به عنوان «لقب» یاد نكردهاند و تنها بر اساس قیاس به موارد مشابه، آنها نیز «لقب» تلقى شدهاند، مثلاً: «منشىباشى» براى میرزا محمودخان بهرامى منشىباشى. در مواجهه با چنین مواردى، عدم صراحت منابع در لقب بودن آنها، تذكر داده شده تا صحت و دقت القاب دیگر تضعیف نگردد.
عناوین شغلى مانند: «ایلخانى»، «ایل بیگى»، «ایشك آقاسى باشى»، «بیگلربیگى» و «دریابیگى» را به دلیل كثرت استعمال و رعایت احتیاط در ردیف القاب ثبت ننمودهام، اگرچه منابع مختلف، بعضى از این عناوین را به ندرت براى برخى از افراد، لقب تلقى كردهاند، به همین جهت بالا بودن ضریب خطا – چنانكه ذكر شد – از آنها صرفنظر نمودم.
منابعى كه مورد استفاده قرار گرفته است، عبارتند از:
1. تاریخ رجال ایران در قرن 12 – 13 – 14 در 6 جلد، تألیف مهدى بامداد.
این كتاب حاوى اطلاعات بسیار گرانبهایى است.
2. تاریخ عضدى، تألیف سلطان احمد میرزا عضدالدوله، فرزند فتحعلىشاه قاجار.
كتابى است سودمند كه با توضیحات تكمیلى عبدالحسین نوایى، نیاز رساله موجود را به القاب اوایل عصر قاجار تا آغاز سلطنت محمدشاه، برآورده مىسازد. تاریخ عضدى.
3. المآثر والآثار، یا چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهى ناصرالدین شاه، تألیف محمدحسنخان اعتمادالسلطنه.
این كتاب مرجع بسیار مهمى است كه بخش اعظم القاب عصر ناصرى را در یك فهرست جداگانه به دست مىدهد. اما فهرست القاب كتاب اعتمادالسلطنه دو اشكال اساسى دارد:
الف) فهرست كتاب وى به قول خودش به دو بخش تقسیم مىشود: «القاب ممتحضه»، كه فقط بر شأن و اعتبار و شرف و افتخار دلالت مىكند. و نیز «سمات مصطلحه» كه از مشاغل و خدمات و مناصب و درجات متنزع مىشود. تشخیص القاب در قسمت دوم فهرست مزبور – سمات مصطلحه – بسیار مشكل است، زیرا هم شامل القاب و هم دربرگیرنده شغل است و این دو به لحاظ صورى هیچ تفاوتى با یكدیگر ندارند. مثلاً اگر كسى به سمت «مدیرالسفرا»یى منصوب شد، دلیل نمىشود كه صاحب منصب مزبور، حتماً به لقب «مدیرالسفرا»یى نیز ملقب شده باشد مگر آنكه دقیقاً مشخص شود. به عنوان مثال آقاى بامداد درباره عبدالحسینخان مدیرالملك مىنویسدكه نامبرده در سال 1302 ق به منصب و لقب «مدیرالسفرا»یى معین و ملقب گردید. فهرست كتاب اعتمادالسلطنه، این تمایز لقب و عنوان شغلى را – كه هر دو یكى هستند – ارائه نمىدهد. از این رو استفاده از بخش «سمات مصطلحه» فقط از طریق كمك جستن از مراجع دیگر و مشابهیابى، قابل استفاده است.
ب) اشكال دوم فهرست كتاب مزبور، این است كه صاحبان كلیه القاب شغلى و غیر شغلى را فقط با نام كوچك آنان ذكر مىنماید، به این جهت در مواردى كه صاحبان القاب مشابه، چنانچه نام كوچكشان نیز یكى باشد، تشخیص این دو از یكدیگر امرى است بسیار مشكل.
4. صدرالتواریخ، تألیف محمدحسنخان اعتمادالسلطنه.
5 و 6. دو كتاب رجال وزارت خارجه در عصر ناصرى و مظفرى، نوشته میرزا مهدىخان ممتحنالدوله شقاقى و میرزا هاشم به كوشش ایرج افشار و نیز رجال عصر مشروطیت، اثر ابوالحسن علوى به كوشش حبیب یغمایى و تجدید چاپ به وسیله ایرج افشار.
7 و 8. علاوه بر شش كتاب رجالشناسى فوق كه با موضوع رساله بسیار متناسب بودهاند، دو كتاب تاریخى حقایقالاخبار ناصرى اثر محمد جعفر خورموجى، به كوشش حسین خدیو جم، و نیز كتاب شرح زندگانى من یا تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه در سه جلد اثر عبدالله مستوفى، هر كدام براى خود ویژگى خاصى داشته است. / القاب دوره قاجاریه، مقدمه، صص 11 تا 21.
واروژ میناسیان درباره القاب و سر دوره عمر آن مىنویسد:
دوره رونق را فتحعلىشاه قاجار بر عهده داشت، دوره تورم را ناصرالدین شاه به راه انداخت و دوره انحطاط بر دوش مظفرالدین شاه و احمدشاه گذاشته شد.
در اواخر سلطنت فتحعلىشاه یكى از مولفان به تمسخر، نام و لقب 102 شاهزاده را با مضافالیه «ملك« كه هنوز در آن دوره چندان متداول نبود، به دست داد و با توجه به زاد و رود شاه پیشبینى هزاران لقب از آن را كرد كه در دوره ناصرى و اواخر قاجار همه آنها تحقق یافت. / رستمالتواریخ، صص 71تا 467.
فهرست القاب در چهلمین سال سلطنت ناصرالدین شاه، ساخت و تركیب القاب دیوانى دوره قاجاریه را نشان مىدهد كه در آن 618 لقب آمده است: 218 لقب نوعیه شغلى و 400 لقب توصیفى – شخصى. / المآثر والآثار، ص 42 230.
با 40 مضافالیه حدود 10 هزار لقب قابل ساخت مىشد. / شرح زندگانى من، ج 1، ص 591.
یكم: آنچه حكایت از شغل مىكرد؛ 17 اسم، مثل؛ دبیر و مستوفى.
دوم: آنچه حاكى از ریاست بود؛ 14 اسم، مثل؛ سلطان، صدر، عمید و نقیب.
سوم: آنچه دلالت بر یارى و اتكا مىكرد؛ 11 اسم، مثل؛ اعتضاد، اعتصام، ظهیر، قوام.
چهارم: آنچه حاكى از پیروزى و خوشى بود؛ 12 اسم: مثل؛ اقبال، سعد، ظفر و نصر.
پنجم: آنچه به معناى درستى و امانت بود؛ 9 عنوان، مثل؛ امین، صدیق و موتمن.
ششم: آنچه حاكى از نور و روشنایى بود؛ 9 اسم، مثل؛ شعاع و شهاب.
هفتم: آنچه دلالت بر حشمت و جلال بود؛ 9 عنوان، مثل؛ حشمت و مجد.
بعضى از مضافها نیز میان رجال و نساء مشترك بود كه براى تمایز با مضافالیههاى مختلفى مثل «نصرتالملوك و شمسالملوك« براى زنان و «نصرتالدوله و شمسالعلماء« براى مردان همراه مىشد. / مجله آینده، ج نهم، ص 29.
توزیع 400 لقب توصیفى برحسب فراوانى مضافالیهها و تعلق آنها به مقامات و مراتب اجتماعى از این قرار بود:
یكم: القاب شاهزادگان و رجال 189 عنوان. دوله 50، سلطنه 31، ملك 73، ممالك 8 (كه مربوط به صاحبان مشاغل معینى مثل مستوفىالممالك و معیرالممالك بود(، سلطان 3، دیوان 5، سفرا 3، تولیه 10، اختیار 1 و موارد خاص 5.
دوم: القاب زنان حرم 81 عنوان. دوله 23، سلطنه 31، ملوك 18، حاجیه 4، خاقان 1.
سوم: القاب عمله خلوت حرم 15 عنوان، خلوت 5، حضور 5، حرم 3.
چهارم: القاب عمال نظامى 15 عنوان. نظام 5، لشكر 10.
پنجم: القاب عمال دیوانى 21 عنوان. وزراء 8، رعایا 3، بكاء 3.
ششم: القاب علماء و روحانیون و سادات 34 عنوان. علماء 10، سادات و اشراف 8، ذاكرین 5، واعظین 3.
هفتم: القاب نویسندگان و اطباء 38 عنوان. اطباء 24، شعرا 5، كتاب 4، ادبا 2، حكما 2.
هشتم: القاب تجار 7 عنوان. با مضافالیه تجار. / مجله آینده، ج نهم، ص 29.
القاب مضحك: آقا لىلى، احمد جوجه، احمد گربه، اكبر شاه، پلنگ توشخان، جوجوق دهده، چالانچىخان، خردهخانم، ریش، شاه پلنگخان، شوهرى، كنكن، كوتوله، مشترى باجى.
عبدالله مستوفى راجع به القاب دوره قاجاریه مىنویسد: القاب عده به ده هزار و كار این مرض مسرى اعیانیت به جایى رسیده بود كه تمام مردم كشور از عارف و عامى همه به آن مبتلا شده بودند و براى عوض كردن اسم خویش به لقب، خودكشان مىكردند… .» / شرح زندگانى من، قسمت دوم از جلد 3، ص 492.
مسعودمیرزا پسر ناصرالدین شاه كه خود نیز یكى از آن القاب یعنى «ظلالسلطان« را یدك مىكشید، راجع به القاب آن دوره (در صفحه 682 جلد دوم كتاب خاطرات خود) چنین مىنویسد:
«.. قشون به هیچ وجه نیست و از میان رفته بود، مالیات هم نمىرسید. لاعلاج از راههاى بد، بناى پول پیدا كردن را گذاشته، به لقب فروشى و منصب فروشى [پرداختند]. دیگر شخصى از اهل ایران باقى نماند، از این سى كرور مخلوق كه فلانالدوله و بهمانالسلطنه و فلانالملك نشد. از (دولت) و (سلطنت) كه دیگر چیزى باقى نماند. بیست (هژبرالملك) داشتیم،پنجاه (مؤیدالسلطنه) و شصت (ظهیرالملك). بعد این هم كه زیاد شد به (نظام) پرداختند. امین نظام، قوام نظام، قوام لشكر، امین لشكر. در این خط هم كه دیگر دایره تنگ شد، افتادند به (دفتر و وزارت). بارى، بقالى و توتونفروشى امروز در ایران نیست كه داراى لقب نباشد.»
میرزاى یزدانى قطعه خوبى گفته است:
بسكه زهر طرف لقب گفته شد و شنیده شد
دولتوملكواینوآن،دیدهشدآنچهدیده شد
شاعر دیگرى مىگوید:
گویند لقب منع شد از جانب شاه
وطواط شنید و گفت، سبحانالله!
آیا لقبى هست كه دیگر بدهند؟
لاحول ولا قوة الا بالله!
شاید هزار امیر تومان، امیر نویان و سردار مكرم و سردار مفخم و سردار معظم و سردار اسعد وسردار كل و غیره، دیگر میرپنج و سرتیپ اول و دوم به درجهاى كثیف و زیاد شد كه مهتر و قاطرچىها هم اگر (سرتیپ) و (میرپنج) صدایش بكنند، بدترین خجلت است براى آنها.»
اعتمادالسلطنه هم مطلبى در این ارتباط دارد كه ذكرش خالى از لطف نیست.
«شنیدم اكبرخان، نایب ناظر برادر مادرى مجدالدوله، چند شب قبل عریضهاى عرض كرده منصب میرآخورى خواسته بود. شاه بهطور تمسخر به انیسالدوله فرموده بود اكبرى منصب میرآخورى مىخواهد. انیسالدوله جواب گفته بود: طورى كه شما میل به پول پیدا كردهاید اگر كسى پول بدهد مرا هم بخواهد مىدهید. تعجب ندارد كه میرآخورى خواستهاند، مگر فراشباشیگرى كه به آن برادرش (جعفر قلیخان جلالالملك حاج معینالسلطان) با پول دادید چه شد، خیلى قابلتر از این نبود. خیلى از جواب انیسالدوله بدشان آمده بود.» / روزنامه خاطرات، 8 جمادى الاولى، 1310 ق.
با اینكه ماهیت القاب یافتن اشخاص كاملاً مشخص شده بود، كماكان این روند ادامه داشت. اظهار نظر ناصرالدین شاه در این باره شنیدنى است. گویند روزى ناصرالدین شاه در حین صحه گذاشتن فرمان لقبى، گفت: «به القاب هم ریده شد.» حاج محمدقلىخان (سمت ندیمى شاه را داشت) كه حضور داشته، گفته شاه را شنید گفت: «به تمثال همایون هم.» / شرح رجال ایران، ج 3، ص 468.
سردار سپه با انقراض سلسله قاجار در سال 1304 خ. در خلال قوانینى كه در مجلس شوراى ملى به تصویب رساند، یكى هم قانون منع و ترك القاب و عناوین زاید بود و پس از این تاریخ، القاب كذایى از میان رفت و اینك تنها براى ثبت در صفحات تاریخ و شناخت رجال آن دوره به درج تعدادى از این القاب مىپردازیم:
آبدارباشى – آبدارچى – آجودانباشى – آجودان حضور – آشپزباشى – آشغالالدوله – آصف اعظم – آصفالدوله – آصف دیوان – آغاباجى – آغارباشى – ابوالملوك – اتابك اعظم – اجلالالسلطنه – اجلالالملك – احترامالدوله – احترامالسلطنه – احتساب آقاسى – احتسابالملك – احتسابالممالك – احتشامالدوله – احتشامالسلطنه – احتشامالملك – احتشامالوزاره – احتشام حضور – احیاءالسلطنه – احیاءالملك – اخترالدوله – ادیبالدوله – ادیبالسلطان – ادیبالسلطنه – ادیبالعلماء – ادیبالملك – ادیبالممالك – ادیب خلوت – ارشدالدوله – ارشدالسلطنه – ارفعالدوله – ارفعالسلطان – ارفعالسلطنه – ارفعالملك – اژدرالممالك – استظهارالدوله – اسدالسلطان – اسدالدوله – اسلحهباشى – اشرفالسلطنه – اعتبارالسلطنه – اعتصامالدوله – اعتصامالملك – اعتصامالممالك – اعتضادالاطباء – اعتضادالسلطان – اعتضادالدوله – اعتضادالسلطنه – اعتضاد حضور – اعتضاد خاقان – اعتضاد خلوت – اعتضاد دیوان – اعتضاد لشكر – اعتضاد نظام – اعتلاءالدوله – اعتلاءالسلطنه – اعتلاءالملك – اعتمادالاسلام – اعتمادالتولیه – اعتمادالحرم – اعتمادالدوله – اعتمادالسلطنه – اعتمادالملك – اعتماد وزاره – اعتماد حرم – اعتماد حضرت – اعتماد حضور – اعتماد نظام – اعتماد همایون – اعدلالدوله – اعزازالسلطان – اعزازالسلطنه – اعزازالملك – اعزازالممالك – اعظامالدوله – اعظامالسلطنه – اعظامالممالك – اعظمالسلطنه – اعلمالدوله – اعلمالسلطان – اعلمالملك – افتخارالدوله – افتخارالسلطنه – افتخارالعماد – افتخارالعلماء – افتخار الملك – افخمالدوله – افسرالدوله – افسرالسلطنه – افضلالملك – اقبالالدوله – اقبالالسلطنه – اقبالالملك – اقتدارالسلطنه – اقتدار نظام – اقدسالدوله – اقدسالسلطنه – اكرمالدوله – اكرمالسلطنه – اكرمالملك – امالخاقان – امالكائنات – امجدالدوله – امجدالسلطان – امجدالوزاره – امیر اعظم – امیر اعلم – امیر افخم – امیر اكرم – امیرالامرا – امیرالشعرا – امیرالكتاب – امیر بهادر – امیر پنجه – امیر توپخانه – امیر تومان – امیرخان سردار – امیر دیوان – امیر عشایر – امیر كبیر – امیر لشكر – امیر معظم – امیر مفخم – امیر منظم – امیر نظام – امیر نویان – امینالاطباء – امینالتجار – امینالحرم – امینالدوله – امینالسلطان – امینالشریعه – امینالصحه – امینالصره – امینالضرب – امینالملك – امین حضرت – امین خلوت – امین دفتر – امین شورى – امین لشكر – امین مالیه – امین نظام – امین همایون – انتخابالملك – انتصارالسلطنه – انتظامالدوله – انتظامالسلطنه – انورالدوله – انیسالدوله – ایچ آقاسى – ایشیك آقاسى – باصرالسلطنه – باصر حضور – بدیعالملك – برهانالدوله – بشیرالملك – بصیرالسلطنه – بصیر دیوان – بنانالسلطنه – بهاءالدوله – بهاءالسلطنه – پاسبان باشى – پرنس – پیشخدمت باشى – تاجالدوله – تاجالسلطنه – تاجالملوك – تمجیدالسلطنه – توپچىباشى – ثقةالدوله – ثقةالملك – جلاءالدوله – جلالالدوله – جلالالملك – جلالالممالك – چاپار باشى – چاپارچى باشى – چپرچى باشى – چاوش باشى – حاجبالدوله – حجار باشى – حسامالسلطنه – حسامالشعراء – حسامالملك – حشمتالدوله – حشمتالسلطنه – حكیمالملك – حكیمالممالك – حكیم باشى – خازنالدوله – خانمباشى – خبیرالملك – خواجه باشى – خوانسالار – خوشنویسباشى – دباغباشى – دبیرالسلطنه – ذكاءالملك – رییسالحكما – رئیسالمجاهدین – رستمالحكما – رشیدالسلطان – رفیعالدوله – ركنالدوله – ركنالسلطنه – زعیمالدوله – زیندار باشى – ساعدالدوله – ساعدالملك – سالاراسعد – سالارالسلطان – سالارالسلطنه – سالارالملك – سالاردیوان – سالارعسگر – سالارعشایر – سالار لشكر – سالار معزز – سالار ملى – سالار نصرت – سپهدار اعظم – سپهسالار – سپهسالار اعظم – سدیدالسلطنه – سراجالملك – سردار اسعد – سردار اكرم – سردار بهادر – سردار سپه – سردار سطوت – سردار فیروز – سردار معتمد – سردار معزز – سردار معظم – سردار ملى – سردار منصور – سرورالسلطنه – سطوتالسلطنه – سعدالدوله – سعدالملك – سعدالسلطنه – سعیدالسلطنه – سلطانالعلماء – سهامالدوله – سهمالملك – سیفالدوله – سیفالسلطان – سیفالملوك – شبلالسلطنه – شجاعالدوله – شجاعالسلطنه – شجاعالملك – شجاع لشكر – شرفالدوله – شریفالدوله – شعاعالسلطنه – شغالالملك – شقةالملك – شكوهالدوله – شكوهالسلطنه – شمسالسلطنه – شمسالشعرا – شمسالعلماء – شوكتالملك – شهابالملك – شیخالعراقین – شیخالملوك – صاحب اختیار – صاحبالسلطنه – صاحبجمع – صاحبدیوان – صادقالملك – صارمالدوله – صارمالملك – صحاف باشى – صدرالاشراف – صدرالافاضل – صدرالذاكرین – صدرالصدور – صدرالعلماء صدرالممالك – صدرالواعظین – صدقالملك – صدیقالحرم – صدیقالدوله – صدیقالممالك – صدیق حضرت – صفاالملك – صفاعلیشاه – صفى علیشاه – صمصامالسلطنه – صنیعالملك – صنیع حضرت – صولتالدوله – ضرغامالسلطنه – ضیاءالدوله – ضیاءالملك – ضیاء لشكر – ضیغمالدوله – ظفرالدوله – ظفرالسلطنه – ضلالسلطان – ظهیرالاسلام – ظهیرالدوله – ظهیرالسلطان – ظهیرالممالك – عادل شاه – عبدالبهاء – عدلالملك – عزالسلطان – عزتالدوله – عزیزالسلطان – عزیزالملوك – عصمتالدوله – عضدالسلطنه – عضدالملك – علاءالدوله – علاءالسلطنه – علاءالملك – عمادالاطباء – عمادالحكما – عمادالدوله – عمادالملك – عمادالوزاره عمیدالحكما – عمیدالسلطنه – عمیدالملك – عندلیبالدوله – عندلیبالسلطنه – عونالملك – عینالدوله – عینالسلطنه – عینالملك – عینالممالك – غازى بیك – غضنفرالسلطنه – فاتحالممالك – فتحالسلطان – فتحالسلطنه – فتوحالدوله – فتوحالسلطنه – فخرالاطباء – فخرالدوله – فخرالملك – فخرالملوك – فراش خلوت – فرمانفرما فرصتالدوله – فروغالدوله – فروغالسلطنه – فروغالملك – فصیحالملك – فطنالملك – فیلسوفالدوله – قائم مقام – قائم مقامالملك – قرةالعین – قمرالدوله – قمرالسلطنه – قوامالایاله – قوامالدوله – قوامالسلطنه – قوامالملك – قورچىباشى – قوللر آقاسى – كاتبالسلطان – كاشفالسلطنه – كدخدا باشى – كشیكچى باشى – كفرى – كمالالسلطنه – كمالالملك – كوكبالسلطنه – لسانالدوله – لسانالملك – لله باشى – لواءالدوله – مباشرالممالك – مترجمالسلطنه – مجتهدالشعرا – مجدالاشراف – مخبرالدوله – مجدالشعرا – مجدالملك – مجللالسلطان – مجیبالسفرا – مجیرالدوله – مجیرالسلطنه – محترمالدوله – محتشمالدوله – محتشمالسلطان – محتشمالسلطنه – محتشم نظام – مخبرالدوله – مخبرالسلطان – مخبرالسلطنه – مختارالدوله – مختارالسلطنه – مدبرالسلطنه – مدیرالسفرا – مدیرالسلطنه – مرآتالسلطنه – مرآتالممالك – مستشارالتولیه – مستشارالدوله – مستشارالوزاره – مستشار لشكر – مستعانالملك – مستوفىالممالك – مستوفى نظام – مسرورالسلطنه – مسعودالدوله – مسیحالملك – مشارالسلطنه – مشاورالملك – مشاورالسلطان – مشكوةالدوله – مشكوةالممالك – مشیراعظم – مشیرالاحیاء – مشیرالحكما – مشیرالدوله – مشیرالسادات – مشیرالسلطنه – مشیرالملك – مشیرحضور – مشیردفتر – مشیرلشكر – مصباحالسلطنه – مصباحالملك – مصدقالدوله – مصدقالسلطنه – مظفرالملك – معاضدالسلطنه – معاونالدوله – معتصمالسلطنه – معتضدالسلطنه – معتضد دیوان – معتمدالاطباء – معتمدالایاله – معتمدالحرم – معتمدالدوله – معتمدالسلطنه – معتمدالملك – معتمدالوزاره – معتمد خاقان – معتمد دیوان – معدلالملك – معزالدوله – معزالسلطان – معزالملك – معظمالسلطان – معمارباشى – معیرالممالك – معینالدوله – معینالرعایا – معینالسلطان – معینالغرباء – معینالملك – معینالوزاره – معین حضرت – مفاخرالملك – مفتاحالممالك – مكرمالسلطنه – ملاباشى – ملكالاطباء – ملكالتجار – ملكالشعرا ملكالمتكلمین – ملكالملوك – ممتازالدوله – ممتازالسلطنه – ممتحنالدوله – منجمباشى – منشىالممالك – منشىباشى – منظمالسلطنه – منیرالدوله – منیرالسلطنه – مؤتمن لشكر – موثقالملك – مؤدبالسلطنه – موقرالسلطنه – مؤیدالدوله – مؤیدالسلطنه – مهذبالسلطنه مهندسالملك – مهندسالممالك – مهندس باشى – مهندس حضور – میرپنج – میرپنجه – میزان آقاسى – ناصرالسلطنه – ناصرالملك – ناصر دیوان – ناظمالاسلام – ناظمالدوله – ناظمالعلوم – ناظم میزان – نایبالایاله – نایبالسلطنه – نایبالولایه – نبیلالدوله – نجمالدوله – نجمالملك – ندیم باشى – نسقچىباشى – نصرالسلطان – نصرالسلطنه – نصرتالدوله – نصرتالسلطنه – نصرتالملك – نصیرالدوله – نصیرالملك – نظامالدوله – نظامالسلطنه – نظامالعلماء – نقاش باشى – نقیبالممالك – نیرالدوله – نیرالسلطنه – نیرالملك – وثوقالدوله – وثوق حضرت – وثوق نظام – وحیدالاولیا – وحیدالدوله – وحیدالملك – وزیرنظام – وقارالسلطنه – وقایع نگار – وكیلالسلطنه – وكیلالملك – همایون سلطان – همدمالسلطنه – همدمالملوك – یمینالدوله – یمینالسلطنه – یمینالممالك – یمین نظام – یوزباشى.
القاب شهرها، لقب تهران – درگذشته برخى از شهرها به خصوص پایتختها و شهرهاى مهم داراى لقب بودند. براى آگاهى از القاب شهرها به كتاب «تاریخ سكه« رجوع شود.
القاب تهران و برخى از شهرها چنین بوده است: «.. بىدرنگ آهنگ دارالسلطنه طهران فرموده…» / حقایق الاخبار ناصرى، ص 10.
تهران: دارالسلطنه و دارالخلافه.
اردبیل: دارالدوله.
استرآباد: دارالمسلمین.
بغداد: دارالاسلام و دارالخلافه.
خوى: دارالصفا.
تبریز: دارالسلطنه.
رى: دارالملك.
یزد: دارالعباده.