از مهمترین سفرنامههایى كه درباره تهران و اطلاق نام كلى «البرز» بر كوههاى رى مطالب اساسى دارند:
1. سرویلیام اوزلى[1] از حدود (1226 تا 1228ق. / 1811 تا 1813م.) در تهران بود و سفرنامهاش در 1823 در لندن منتشر شد.
2. سر رابرت كرپُرتر[2] سیاح انگلیسى كه از حدود (1233 تا 1236 ق. / 1817 تا 1820م.) در ایران بود. وى در حدود چهار سال بعد از ویلیام اوزلى وارد تهران شد. سفرنامهاش دو سال زودتر از او در لندن انتشار یافت (1821). وى نسبت به دیگران مطالب بسیار جالب و تازهترى درباره تهران نگاشته است كه بسیارى از نویسندگان معاصر به آن مطالب استناد كردهاند. تا قبل از آمدن كرپرتر به تهران رشته كوههاى شمال ولایت رى و جنوب دریاى مازندران در هر منطقه نامى ویژه داشت. از جمله كوهستان شمال ولایت رى (جبال) به نامهاى: دماوند، پتشخوارگر (پیش خوار كوه)، ماز، مازن، قارن، رى و… نامیده مىشد. كرپرتر نام عام «البرز» را كه از هندوستان تا كوه قاف (قفقاز) را به صورت بلندىهاى با عظمت دربر مىگرفت، به صورت نام خاص به «البرز كنونى» اطلاق كرد و بعد از او نویسندگان غربى و سپس مترجمان ایرانى و سایر نویسندگان نادانسته از وى پیروى كردند.
قصران خارج را جز رشته كوه شمیران در شمال، و شاخههایى از كوه سه پایه دیگر كوهى نیست؛ لكن قصران داخل سراسر كوهستانى است وهر پارهاى از آن نامى دارد. سلسله كوهى كه قصران خارج (كوه شمیران) و تمامت قصران داخل رادر میان دارد، بدین زمان به غلط به البرز شهرت یافته است، لكن از عهد باستان تا دو سه قرن پیش این كوه هیچگاه به نام البرز خوانده نشده است، البرز به نزد قدما بر كوه قاف اطلاق داشته نه بر كوه دماوند رى.
عریضترین بخش سلسله طولانى عظیمى كه بدین عهد البرز خوانده مىشود، آن قسمت است كه در شمال تهران در فاصله قصران تا جلگه مازندران واقع است. این فاصله حدود هشتاد كیلومتر است. كه قرب سى كیلومتر از آن در عرض قصران افتاده است. طول مرتفعات قصران از مشرق به مغرب، از محل كوه دماوند تا دو آب كرج، قرب هفتاد كیلومتر است. نام تمام یا قسمتى از این مرتفعات كه در شمال شهر باستانى رى افتاده است، به مناسبت وقایع تاریخى كه داشته، از دیرباز تا كنون جاى بهجاى به چشم مىخورد، در تورات به صورت «كوههاى رى« درج آمده، و در لوحههاى بازمانده از آشوریان به كوه دماوند نام «بیكنى» داده شده كه بى گمان به فروع و شاخههاى متفرع از این كوه نیز – به شرحى كه بیاید – اطلاق مىشده و به عهد هخامنشیان و اشكانیان و ساسانیان نیز تمامت این سلسله را «پتشخوارگر» مىخواندند، به عهد اسلامى – چنانكه از منابع برمىآید – مرتفعات قصران و حد عمل رى را دماوند و گاه قارن و روینج مىنامیدند، ابن حوقل نوشته:
«.. و اما الجبال، فمن حد عمل الرى دنباوند، و هو جبل رأیته من وسط روذه بالرى، و بلغنى انه یرى من قرب ساوه، و هو فى وسط جبال یعلوفوقها كالقبه.» / صورة الارض، ص 322.
یعنى: اما كوهها، در حد ناحیت رى دماوند است و آن كوهى است كه من از میان بازار روده در رى آن را دیدهام و مرا گفتهاند كه این كوه از نزدیكى ساوه دیده مىشود و آن در میان كوههایى است كه قسمت فوقانى آن چون گنبدى بالا رفته است.»
در نزهةالقلوب درج گردیده:
«كوه دماوند مشهور است و سخت بلند، از صد فرسنگ باز توان دید و بر شرقى ملك رى افتاده است… » / نزهة القلوب، ص 194.
بدین نكته نیز باید توجه داشت كه گرچه در منابع هر جا كه سخن از «كوه دماوند» به میان آمده، اكثر قله معروف نزدیك دماوند مورد وصف است، لكن این نام به تمامت این رشته كوه نیز تعلق دارد، چنانكه مؤلف نزهةالقلوب، كه قولش گذشت، در شرح رود جاجرود كه از رشتههاى متعدد كوههاى قصران داخل سرچشمه مىگیرد و به سوى ورامین رى مىرود و از قله دماوند نیز فاصله زیادى دارد، نوشته:
«آب جاجرود از كوه دماوند برمىخیزد و به ولایت رى مىریزد و در حدود قوهد علیا واسان مقاسمه مىكنند… و در بهار هرزه آبش در مفازه منتهى مىشود.» / همان، ص 320.
در قول ابن حوقل نیز كه در سطور پیشین گذشت، رشته كوه عمل رى (= ناحیت رى) به نام دماوند خوانده شده است و ذكر قله معروف آن بیشتر به سبب افسانههاى منسوب به آن (چون محبوس بودن ضحاك و یا صخر جنى در آنجا) و نیز عظمت و ارتفاع آن است. كوههاى واقع در خارج از حد شمالى قصران و متصل به آن، كه به مازندران تعلق دارد، خود در ادوار تاریخى نامهاى خاص داشته و از آن ردیف است. «روینج» یا «رویان» و «موز» یا «ماز»؛ در حدود العالم (ص 58) و جهاننامه (ص 147) و پارهاى منابع دیگر به رشتهكوه بزرگ واقع میان طبرستان و رى، نام كوه قارن داده شده است. در جهاننامه آمده است:
«جبال قارن – كوهى بزرگ است میان طبرستان و میان رى و میان بسطام و دامغان و این كوه را نیز جبال رونج نویسند یعنى رونه و معنى آن معلوم نیست و دنباوند از این كوه جداست.»
تردید نیست كه رونج در این قول همان روینج مذكور در گفته ابن حوقل است. نام این سلسله كوه در هیچ منبع باستانى البرز خوانده نشده است.
البرز كه قدیمترین منبع ذكر آن اوستاست، در بسیارى از موارد، هم در اوستا و هم در روایات زردشتى، جنبه مذهبى و مینوى و معنوى دارد و قابل انطباق با هیچیك از كوههاى زمینى نیست. در مواردى هم كه با قراین ذكر مقام مىتوان محلى براى آن در زمین یافت، آن محل قفقاز است نه شمال رى تهران؛ براى نمونه چند مورد از هر دو نوع نقل مىشود.
البرز در اوستا «هرا» و «هرابرزئیتى» و «هرائیتى»، و در ترجمه پهلوى «هربرز» گفته مىشود، در یشتها، رشن یشت بند بیست و پنجم آمده:
«اگر هم تو اى رشن پاك در بالاى قله كوه هرایتى، در آنجا كه گرداگرد آن ستارگان و ماه و خورشید من دور مىزنند باشى، ما تو را به یارى مىخوانیم.» / یشتها، ج 1، ص 577.
سرى از پل چنوت (پل صراط) به البرز متصل است، در وندیداد درج افتاده:
«… [دخترى جوان] روان پارسایان را از بالاى كوه (البرز) عبور مىدهد و در بالاى پل چنواد همراه ایزدان آسمانى جاى مىدهد.» / وندیداد دارمستتر، بند 30، ص 264.
در كتاب روایات داراب هرمزدیار كه در احكام دین مزدیسنان است، درج است:
«اورمزد جهان را مثال گوى بیافرید، او از فلك افلاك تا كره خاك بدین مثال و البرز كوه را در میان جهان ساخت چنانكه سرش از فلكالافلاك زبرتر و بن از كره خاك زیرتر، و آهریمن را در زیر البرز كوه ببستند.» / روایات داراب هرمزدیار، ج 2، ص 64.
و نیز در مواردى چند در این كتاب ذكر گردیده كه كوه البرز ستون آسمان است و آفتاب و ماه و ستارگان به مثل چرخ دولاب در گردشاند. / همان، ص 56.
این نوع را شواهد فراوان است كه مقام ذكر تمامت آنها را برنمىتابد و همه نشان مىدهد كه چنین كوهى نمىتواند حقیقت خارجى زمینى داشته باشد. چنانكه ذكر شد مواردى نیز در اوستا وجود دارد كه محل البرز را در قفقاز نشان مىدهد؛ از جمله در «درواسپ یشت» در كینخواهى كیخسرو از افراسیاب مذكور است:
بند 17: «از براى او (درواسپ) هوم درمان بخش و سرور نیك با چشمان زرد رنگ در بلندترین قله كوه هرا فدیه آورد، و از وى براى این كامیابى درخواست نمود.»
بند 18: «این كامیابى را به من ده اى نیك، اى تواناترین درواسپ، كه من افراسیاب مجرم تورانى را به زنجیر كشم و به زنجیر بسته بكشم و بسته برانم و در بند به نزد كیخسرو برم تا او را روبهروى دریاچه چئچست عمیق و با سطح وسیع بكشد.» / یشتها، ج 1، ص 383.
داستان انتقامجویى كیخسرو از افراسیاب بدانگونه كه در غررالسیر ثعالبى و شاهنامه فردوسى درج است بدین تلخیص است:
كیخسرو براى انتقام خون پدرش سیاوش، به گنگدژ به جنگ افراسیاب رفت. افراسیاب شب هنگام بگریخت و پس از چند سال در نزدیكى بردع قفقاز به غارى در كوهى پنهان شد. در آن كوه هوم عابد مسكن داشت، ناله افراسیاب را شنید به نزدیك غار رفت واو را شناخت و بازوانش را ببست و بیرون آورد. افراسیاب در راه در فرصتى مناسب بگریخت و خود را به دریاى چئچست انداخت وپنهان شد، گیو و گودرز آنجا رسیدند. هوم واقعه را به آنها باز گفت. سرانجام افراسیاب را گرفتار كردند و به كیخسرو سپردند تا بكشت. / غررالسیر، ص 232.
كوهى كه در این داستان در شاهنامه درج آمده و هوم در آنجا خدا را عبادت مىكرد و از آنجا ناله افراسیاب را شنید، چنانكه در این ابیات است:
«نیایش كنان هوم بر كوهسار
به پیش جهاندار پروردگار
پرستش همى كرد پشمینه پوش
زغارى یكى ناله آمد به گوش»
همان كوه است كه در بند 17 درواسپ یشت مذكور در صحیفه سابق ذكر شد و هوم در آن كوه فدیه آورد، تا بر افراسیاب دست یابد، به این كوه در آنجا چنانكه گذشت نام «هرا« (= البرز) داده شده است. مواردى دیگر نیز در پارهاى منابع به چشم مىخورد كه تصریح شده است البرز در قفقاز واقع است، چنانكه در نزهةالقلوب مذكور است:
«كوه البرز كوه عظیم است متصل بابالابواب است؛ و كوههاى فراوان پیوسته، چنانكه از تركستان تا حجاز كمابیش هزار فرسنگ طول دارد.» / نزهة القلوب، ص 191.
برخى از پیشینیان همین كوه را در همین محل «قاف» نام دادهاند. عباسقلى قدسى باكویى در تاریخ داغستان گفته:
«… در قرب دربند دو شعبه در كوه است كه یكى آن را قاف بزرگ و دیگرى را قاف كوچك مىنامند… كوه قاف همین جبال قافقاس (قفقاز) بوده…» / تاریخ داغستان، نسخه خطى، ص 13.
از پیشینیان در باب انطباق كوه البرز با كوه قاف روایاتى در دست است و از آن جمله قول یاقوت در معجمالبلدان نقل مىشود: «قاف به لفظ القافالحرف من حروف المعجم… تسمیه القدماء البرز.» / معجمالبلدان، ج 4، ص 18.
یعنى: كوه «قاف« برابر لفظ قاف از حروف معجم… پیشینیان آن را البرز مىنامند.»
از آنچه گذشت به خوبى روشن مىشود كه در زمانهاى گذشته و قبل از دو سه قرن اخیر كوه شمالى رى و دماوند را البرز نمىگفتهاند و حتى در اخبار نادرشاه افشار نیز البرز كوهى در قفقاز شناخته شده كه طوایف لگزیه در شوامخ شعاب آن و اماكن سخت و صعبالعبور داغستان مأوى داشتند. / تاریخ جهانگشاى نادرى، ص 367.
رشته کوه البرز
به درستى روشن نیست كه اطلاق نام البرز بر كوههاى رى و دماوند از چه تاریخى آغاز شده، آنچه مسلم است این است كه كِرپُرتر، سیاح انگلیسى، كه به زمان فتحعلى شاه در ایران بوده، در سفرنامه خود به كوه رى و دماوند نام البرز داده است و به سهو جایگاه پروردن سیمرغ، زال پدر رستم را در این محل دانسته، این افسانه را سببى از اسباب شهرت كوه دماوند و رى پنداشته است. / سفرنامه كِرپُرتر، ج 1، ص 306.
لسترنج نیز قولى به همین تقریب، در كتاب سرزمینهاى خلافت شرقى در این باب ذكر كرده كه درست نمىباشد. (سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 396.) اگر قرار باشد وجهى براى این تسمیه ناصواب اندیشیده شود، باید آن را از مقوله اطلاق كل و اراده جزء دانست؛ چون بنا بر روایت اوستا، البرز بر همه كشورهاى غربى و شرقى احاطه دارد؛ چنانكه در زامیاد یشت مذكور است:
«نخستین كوهى كه از زمین برخاست، اى سپنتمان زرتشت [زردشت]، هرئیتى (= البرز) بلند است كه همه ممالك غربى و شرقى را احاطه كرده است.» / یشتها، ص 324.
این بحثى بود كوتاه در باب نام سلسله كوه دماوند و شمیران كه اكنون به «البرز» مشهور است. كلمه البرز در اوستا «هرابرزئیتى»[3]و در پهلوى «هربرز»[4] است كه از دو جزو تركیب یافته: «هر» به معنى كوه و «برز» به معنى بالا و بلند و بزرگ و بر روى هم یعنى كوه بلند و مرتفع (برهان قاطع، ص 157). لخت اول در آبادىهاى قصران داخل و از جمله اوشان و آهار در فعل مركب «هره كردن» به كار مىرود و به معنى بر روى هم انباشتن چوب و هیزم و سر و شاخه درخت است، چنانكه به صورت كوهه و پشتهاى درآید و نیز به تل انبوهى از هیزم و نحو آن «یك هر» هیزم گویند. لخت دوم «برز» نیز در فارسى به معنى بلندى و بالا و قامت رایج و دارج است (آنندراج). در میان رشتهكوههاى قصران ظاهراً نام برخى از شاخهها و شعب محلى یا از یكى از این دو ریشه اشتقاق دارد؛ همانند «برجین» (تلفظ محلى برزین) و «برزمه» از اصل «برز» و یا از هر دو ریشه با تخفیف همانند «تل هرز»، كه معنى تل معلوم است و لخت دوم را گویا ظاهراً مىتوان مخفف صورت «هربرز» پهلوى رایج در این نواحى به زمان پیش از اسلام پنداشت و نیز گویا ظاهراً نام رود «هراز» را نیز مىتوان تأییدى در این باب گمان كرد؛ چون این رود كه از حدود مرتفعات لار سرچشمه مىگیرد، در پهنه لار به نام رود لار خوانده مىشود و چون از آنجا خارج مىشود و به پل پلور در دامنه كوه دماوند مىرسد، بدان نام «هراز» مىدهند و این تغییر نام در دامن قله دماوند سببى دارد كه مىتوان چنین پنداشت كه براى نسبت دادن آن رود به این كوه بلند عظیم یا «هرابرز» است كه به تخفیف هراز گفتهاند؛ و شرح این كوهها بیاید. تردیدى نیست كه با فرض موجه بودن چنین احتمالى اطلاق نام «هرابرز = البرز» بر مواضعى معین از این رشتهكوه به مناسبت معنى لغوى كلمه است، و چنانكه در سابق گذشت سلسله عظیم البرز مذكور در اوستا مطلقاً با این كوه قابل انطباق نیست.» / قصران، صص 108 تا 115.