«ورود اردوى تهران به آذربایجان، آبى روى آتش بود. امیر ارشد تا دو فرسخى تبریز آمده، بیوك خان پسر رحیم خان هریس را گرفته، شجاعالدوله مشغول تریاك [كشیدن] است. از سالار ملى هم كارى ساخته نیست. اقبالالسلطنه فلسفه مىبافد، سردار ملى در شهر مزاحم است. اردو مستقیماً به سراب رفت. سردار بهادر پسر سردار اسعد با دویست نفر سوار بختیارى، یفرم با پنجاه نفر مجاهد، رضاخان سرتیپ با دویست نفر قزاق، هازه آلمانى با سه مسلسل، به همه جهت ششصد نفر، به مجرد ورود به سراب، بدون توجه به مراجعه به شجاعالدوله مشغول جنگ شدند.» / خاطرات و خطرات، ص 198.