پسر دوم محمدعلى شاه و ملكه جهان دختر نایب‌‌السلطنه كامران میرزا پسر ناصرالدین شاه است. متولد 27 شعبان 1314 ق. در تبریز و آخرین پادشاه قاجار بود. در دوازده سالگى پس از خلع محمدعلى شاه (24 جمادى الاخر 1327 برابر 25 تیر 1288 خ. و 13 ژوئیه 1909 م) به مقام سلطنت رسید و به علت صِغَر سن مجلس شوراى ملى عضدالملك را به سمت نیابت سلطنت او انتخاب كرد. پس از مرگ عضدالملك، ابوالقاسم خان ناصرالملك این سمت را یافت. احمدشاه سرانجام در 28 شعبان 1332 ق. برابر مردادماه 1293 خ. تاج‌‌گذارى كرد. قراردادى كه انگلیس با وثوق‌‌الدوله منعقد كرد با مقاومت این شاه جوان در برابر انگلیس و نپذیرفتن این قرارداد عقیم ماند.

مورخین احمدشاه را بزدل، تنبل، تن پرور و شاهى بى‌‌انگیزه مى‌‌دانند. در دوران سلطنت او مملكت ایران به لحاظ اقتصادى، امنیتى، اجتماعى و ابعاد دیگر در بدترین وضع ممكن قرار داشت. با چنین وضعى سه بار با صرف هزینه بسیار به اروپا سفر كرد. مردم تهران به او «احمد علاف» مى‌‌گفتند.

 او چندان علاقه‌‌اى به سلطنت نداشت و سرانجام در 13 ربیع‌‌الاخر 1344 ق. هنگامى‌‌كه در اروپا بود خلع شد، تا این‌‌كه در سال 1307 خ. پس از بیمارى طولانى در بیمارستان نویى پاریس درگذشت. (صدرى بامداد سال فوت او را 1308 قید كرده است.)

 احمد شاه سه بار در سال‌‌هاى 1337 ق. / 1298 خ. و 1340 ق. / 1300 خ. و 1344 ق./ 1304 خ. به اروپا رفت.

 سَجع مُهرهاى فراوانى كه تاكنون از احمدشاه شناسایى شده از این قرار است:

 1. مُهر سلطنتى: الملك الله – خواست یزدان تا شود ملك از عدل و داد / خاتم شاهى به سلطان احمد قاجار داد سنه 1332.

 2. السلطان بن‌‌السلطان احمدشاه قاجار.

 3. الملك الله – السلطان ابن السطان احمد شاه قاجار سنه 1332.

 4. الملك الله – السلطان احمدشاه قاجار سنه 1332.

 5. الحمدالله الغنى المجید سنه 1327. / تاریخ سكه (در دوران قاجاریه)، ص 173.

 از وقایع مهم جهان در آن زمان، آغاز جنگ جهانى اول است كه چندى بعد از تاج‌‌گذارى احمدشاه به وقوع پیوست (چهارم جمادى الثانى 1332 ق. 3 آوریل 1914 م.) و با این‌‌كه كشور ما بى‌‌طرف مانده بود، آسیب‌‌هاى فراوان و مصیبت‌‌هاى گرانى را ازاین رهگذر تحمل كرد و گرفتار قحطى و غارت و بلا گردید. در همین سال‌‌ها (اكتبر 1917) انقلاب بلشویكى روسیه رخ داد كه منشأ سلسله انقلاب‌‌هاى خونینى در جهان شد.

 اوضاع نابسامان آن روز و روحیه بى‌‌انگیزه احمدشاه و درگیرى‌‌هاى پراكنده در اقصى نقاط ایران و زندگى بحران‌‌زده و فقیرانه مردم و تغییرات سیاسى در بسیارى از كشورهاى جهان همه و همه سبب شد كه حكومت 153 ساله قاجار در ایران خاتمه یابد.

 تهران در دوران سلطنت احمدشاه بسیار بحرانى و آشوب زده و زندگى مردم با سختى فراوان توأم بود. ادارات و سازمان‌‌هاى حكومتى نظام و كسبه بازار سامان نداشت.

 مخبرالسلطنه هدایت راجع به جلوس او در كتاب گزارش ایران، صفحه 242 مى‌‌نویسد:

 «احمدشاه را به مشایعت عده‌‌اى قزاق روس و سوار هندى و قزاق ایرانى از زرگنده به سلطنت آباد آوردند و از تحت حمایت بیرون آمد و بر تخت سلطنت قرار گرفت، و مؤسسین استقبال كردند و گفتند: امیدواریم پادشاه خوبى باشى.

 گفت: ان‌‌شاءالله.»

در ششم خرداد ماه 1300 خ. سید ضیاءالدین طباطبایى استعفا نمود و قوام‌‌السلطنه كه تا آن روز در زندان بود به كاخ فرح آباد احضار شد و از طرف احمدشاه مأمور تشكیل دولت گردید. / دوازدهمین سالنامه دنیا، سال 1335، ش 153.

او دولت خویش را تشكیل داد اما اوضاع نابسامان آن روز كشور و بى‌‌كفایتى شاه قاجار و دخالت‌‌هاى

 

ارباب مآبانه و خفت‌‌آور دولت‌‌هاى نابكار روس و انگلیس و رجال خودفروش نه فقط باعث بى‌‌ثباتى كابینه قوام‌‌السلطنه شد كه پس از او كابینه‌‌هاى مشیرالدوله (3 بهمن 1300 تا 15 خرداد 1301) و قوام‌‌السلطنه براى بار دوم (17 خرداد تا 7 بهمن 1301)، مستوفى الممالك (26 بهمن 1301 تا 25 خرداد 1302) و مشیرالدوله (23 خرداد تا 4 آبان 1302) یكى پس از دیگرى از صفحه سیاست پا برون نهادند تا میدان براى میدان‌‌دارى سردار سپه تازه نفس مهیا گردد. او نیز در دوران صدارتش (6 آبان 1302 تا 21 آبان 1304) از بهترین فرصت زندگى‌‌اش بیشترین بهره را برد تا سرانجام شرایطى فراهم شد كه منجر به انقراض سلطنت قاجاریه و به سلطنت رسیدن رضاخان در نهم آبان ماه 1304 گردید.

در ماه‌‌هاى پایانى حكومت قاجار و برآمدن رضاخان به سلطنت در كتاب تهران به روایت تاریخ چنین آمده:

تصمیم احمدشاه به بازگشت به تهران

 در اواخر تابستان 1304 ش./ 1344 ق. احمدشاه پس از حدود 23 ماه سیر و سیاحت در اروپا علیرغم عدم تمایل انگلیسى‌‌ها تصمیم گرفت به تهران بازگردد. در 16 سپتامبر 25 / 1923 شهریور 1304 تلگراف زیر را از پاریس به رئیس‌‌الوزراء مخابره كرد:

 بعون الله تعالى، دوم ماه اكتبر از پاریس از راه بمبئى به ایران حركت مى‌‌كنیم.   شاه

 / تاریخ مختصر احزاب سیاسى.

 

 

 

 

رضاخان سردار سپه رئیس الوزراء در تاریخ 28 شهریور / 19 سپتامبر در جواب، تلگراف زیر را به پاریس مخابره كرد:

 استدعا دارم معلوم فرمایند موكب ملوكانه به كدام یك از بنادر سرحدى نزول اجلال خواهند فرمود.

    رضا، رئیس‌‌الوزراء و رئیس عالى كل قوا / همان منبع

ملك‌‌الشعراى بهار درباره تصمیم شاه به بازگشت و اوضاع و احوال پایتخت مى‌‌نویسد:

 شاه بیچاره و متزلزل را با اهرم‌‌هاى قوى حركت داده بودند. رقابت روس و انگلیس هم كار خود را كرده بود؛ و اگر شاه، شاه بود و مرد حسابى، آمده بود!

ولى در همین حال، نباید او بیاید! او رفتنى است! او نمى‌‌تواند دولتى كه ایران تشنه آن است به وجود بیاورد! رجال ایران سال‌‌هاست از فرط خستگى به تنگ آمده، درصدد ایجاد دولت مقتدر و مركزیتى ثابت افتاده‌‌اند. اكنون این رجال خسته و فرسوده در برابر دولتى فعال و ثابت قرار گرفته‌‌اند و همه مى‌‌دانند كه با این دولت سرپنجه نمى‌‌توانند نرم كنند، زیرا همان چیزى كه مى‌‌طلبیدند پیش رویشان قرار گرفته است!

 

 

احمدشاه کارنامه تحصیلی

 

 با این وصف، حس خطر – حس خطر تزلزل قانون اساسى و حس خطر ایجاد حكومت دیكتاتورى – این رجال وطن خواه ولى ناتوان را به اندیشه وادار كرده، چاره‌‌اى كه اندیشیده این است كه شاه بیاید و هرطور هست، با سردار سپه همكارى و همقدمى كند.

 ولى سردار سپه بیدارتر از آن‌‌هاست! سردار سپه شاید نه به فكر ریاست وزرایى و نه به خیال پادشاهى بود؛ اما افكار ناراضى و خسته طبقه دوم كه تشنه حكومت مركزى مقتدرى بودند، او را به پیش آمدن تشویق كرد و او هم قدم به قدم با كمال تأنى پیش مى‌‌آمد و هر كس فكر مى‌‌كرد كه آن حكومت مقتدر و مركزى همین است. سردار سپه نیز مى‌‌دانست كه حكومت موعود و منتظر همان حكومت اوست. از این‌‌رو اهمیتى به شاه و آمدنش نمى‌‌داد. به ولیعهد صریح گفته بود كه من با تو حاضرم كار كنم ولى با شاه نمى‌‌توانم كار؛ و به او وعده داده بود كه اگر خود او – یعنى ولیعهد – تنها بیاید و خود را در آغوش فرمانده كل قوا بیفكند، او را قبول خواهد كرد.

 ولیعهد هم خود را تنها به او سپرده بود(!) و با رفقاى سیاسى خود بازى مى‌‌كرد. اینك در این حالت، شاه مى‌‌خواهد به ایران بازگردد!

 چه فكر مى‌‌كنید؟ / همان منبع.

 بلواى نان، برخلاف آن‌‌كه رئیس‌‌الوزراء و فرمانده كل قوا از بازگشت شاه اظهار مسرت نمود، اما قلباً مایل نبود كه او به تهران بازگردد؛ پس باید طرحى ریخت و او را از قصد بازگشت منصرف كرد. دكتر عبدالحسین نوایى مى‌‌نویسد:

 از اواخر برج سنبله، یعنى ماه شهریور، آرد به نانواها كمتر داده شده و طبعاً در جلو دكان‌‌هاى نانوایى ازدحام به راه افتاد. از همه جا خبر از وضع بد نان و ازدحام در دكان‌‌هاى نانوایى و احیاناً زیر دست و پا رفتن زنان و كودكان مى‌‌رسید. البته هیچ‌‌كس چنین چیزى به چشم ندیده بود، ولى همه شنیده بودند كه مثلاً چند نفر از گرسنگى مرده‌‌اند!

 این تحریكات در جنوب شهر شایع‌‌تر و گسترده‌‌تر بود و آن روزها شاید كمتر كسى مى‌‌دانست كه این شایعات از كجا سرچشمه مى‌‌گیرد، ولى امروزه مى‌‌دانیم كه دست نظمیه و رئیس نابكارش در این تحریكات و پراكندن شایعات دخالت داشت. / ایران و جهان، ج 3، ص 771.

عبدالله مستوفى در مورد وخیم شدن اوضاع در تهران مى‌‌نویسد:

 مشاورین دكتر میلیسپو (رئیس كل مالیه ایران) اغلب، كامیون‌‌هایى كه در آن‌‌ها كیسه‌‌هاى گندم داشت، در شهر به دوره مى‌‌انداختند و با این حقه‌‌بازى، به حساب خود مى‌‌خواستند مردم را دلخوش نگاه دارند، ولى بیهوده! سر و صداى مردم بلند شد و حتى جماعتى به مجلس ریختند و وكلا را به باد فحش و پرخاش گرفتند، به‌‌طورى‌‌كه مدرس هم با دولت همراه شد و با پهلوى رئیس‌‌الوزراء دوش به دوش در نصیحت كردن به مردم ایستادگى كرد، ولى كارى پیش نرفت. / شرح زندگانى من، ج 3، ص 655.

 ملك‌‌الشعراى بهار مى‌‌نویسد:

 «در اواخر تابستان 1304، زمان وزارت مالیه آقاى فروغى، خواربار و به خصوص نان كمیاب بود و مردم در مضیقه بودند.

 صبح روز چهارشنبه اول مهرماه 1304، مطابق 4 ربیع‌‌الاول 1344، مردم به بازار ریخته، بازار را بسته، بعد در مسجد شاه اجتماع كردند و به حالت اجتماع روبه مجلس آوردند و در مسیر خودشان، خیابان ناصریه و چراغ برق، كلیه دكاكین را بستند. به محض ورود به مجلس شروع كردند به این‌‌كه فریاد نمایند: «ما شاه را مى‌‌خواهیم و سردار سپه را نمى‌‌خواهیم!« و سپس به داخل مجلس هجوم آورده و شیشه‌‌هاى در و پنجره و غیره را شكستند.

 جمعى هم در سعدآباد نزد رییس‌‌الوزراء بودند. در آن‌‌جا خبر ازدحام مردم و بستن بازار رسید. رئیس الوزراء ساكت، آرام و غیرموحش به نظر مى‌‌رسید. ما بیش از ایشان متوحش شدیم. رئیس الوزراء گفت: چیزى نیست، فرستاده‌‌ام ساكتشان كنند؛ شما هم بروید و آن‌‌ها را نصیحت كنید!…

 در همین حین، اداره نظمیه عده زیادى از مردم را كه به طرف خانه‌‌هاى خود مى‌‌رفتند توقیف كرده، خاصه جمعى كثیر از زنان و خانم‌‌ها را حبس كرد، به حدى كه گفتند در بازداشتگاه زنان، دیگر جایى باقى نمانده بود.

 بالاخره گلوله داغ بر حرارت مردم بى‌‌اسلحه كه نان و شاه مى‌‌خواستند، غلبه كرد و سر جمعیت برگشت!

 جماعتى مجروح و عده‌‌اى مقتول شدند! از جمله كشتگان سیدى بود كه مردم نعش او را توانسته بودند بردارند و باقى را پاسبانان فوراً جمع كردند. من كه پس ازاین واقعه بیرون رفتم كه نزد مدرس بروم خون زیادى را كه ده قدم مانده به جلو خان مسجد به زمین ریخته بود، مشاهده كردم!

 هر كس را از اهل بازار و كسبه مى‌‌دیدند دستگیر و توقیف مى‌‌كردند و آن روز متجاوز از 500 نفر زندانى شدند. / تاریخ مختصر احزاب سیاسى، ج 2، ص 225.

عبدالحسین نوایى پایان این ماجرا را بدین‌‌گونه روایت كرده است:

 روز بعد، اعلامیه حكومت نظامى منتشر و بلافاصله بگیربگیر شروع شد… كلیه مخالفین سردار سپه و عده‌‌اى از محترمین و جمعى از درباریان دستگیر شدند…

 تلگراف كشف رئیس الوزراء هم – هر چند دو پهلو و یكى به نعل و یكى به میخ بود – سرنخى به دست شاه داد. سردار سپه در این تلگراف، ضمن بیان این مطلب كه روز چهارشنبه اول میزان جمعیت به محض ورود به مجلس، شروع به شكستن، در و پنجره و میز و صندلى و كتك زدن وكلا و حركات زشت دیگر كردند.

 عصر پنجشنبه كه وزیر مختار روس را راجع به این مسائل ملاقات و از مقاصد متحصنین پرسش نمود، جواب دادند كه حضرات از حكومت فعلى ناراضى‌‌اند و شاه را مى‌‌خواهند…

 به تأیید تحقیقات خارج معلوم شد كه سیاست روسیه در كار استفاده از موقع و تولید انقلاب است. فعلاً تحقیقات شدید در كشف دسیسه ادامه دارد.

 علاوه بر سر دسته‌‌ها و كسانى كه مردم را تشویق و ترغیب به اغتشاش مى‌‌كردند، چند نفرى از اعضاى دربار كه تصور مى‌‌رفت مناسبات با بعضى مقامات خارجى داشته باشند براى تكمیل تحقیقات با اطلاع والاحضرت توقیف و پس از انجام  تحقیقات مستخلص شدند. / ایران و جهان، ج 3، ص 772.

 در هر حال در 11 مهرماه، تلگراف دیگرى از شاه رسید كه چون وسایل حركت فراهم نشد، ملكه مادر و سایر همراهان را با كشتى كه قبلاً گفته بودند، روانه كرده‌‌اند و خودشان بعداً عزیمت خواهند نمود، اما دیگر خبرى از عزیمت شاه نشد. / شرح زندگانى من، ج 3، ص 656.

 تهران در كشاكش انقراض قاجاریه تردید احمدشاه در بازگشت به تهران، رضاخان را بر آن داشت تا تصمیم خود مبنى بر انقراض قاجاریه را به جلو اندازد. عمال او در شهرستان‌‌ها با به راه انداختن تظاهرات و ارسال تلگراف به مجلس و ریاست وزراء علناً خواستار عزل احمدشاه و انقراض سلسله قاجاریه گردیدند. تظاهرات و مخالفت‌‌هاى تهران نیز از اوایل آبان 1304 شكل گرفت. ملك الشعراى بهار درباره اجتماعات مدرسه نظام مى‌‌نویسد:

 در تهران هیجانى در كار نبود، لیكن اواخر مهرماه و اوایل آبان‌‌ماه، جمعى به زعامت و پیشقدمى حاج رحیم تاجر قزوینى كه در آذربایجان نیز به تحریك سرتیپ آیرم اقدامات مؤثرى كرده بود، در تهران گرد آمده، در مدرسه نظام جمع شدند، چادر زدند و مركزى به اسم كمیسیون مختلط نهضت آذربایجان با مشاوره و همدستى سرهنگ درگاهى و طهماسبى و بعضى از وكلاى مجلس از قبیل داور وغیره به وجود آوردند.

 این دسته كه یكى دو نفر از روحانیون و چند تن از تجار ماجراجوى معروف با آن‌‌ها همدست شده بودند، ابتدا شب‌‌نامه‌‌هایى انتشار دادند و بالاخره مراجعاتى به مجلس كردند و در مسئله خلع قاجاریه به كار داخل شدند. / تاریخ احزاب، ج 2، ص 278.

 عبدالله مستوفى در معرفى بیشتر این جمع مى‌‌نویسد:

 «مردمى كه در این كار شركت مى‌‌كنند، دو دسته هستند. یكى تعزیه‌‌گردان‌‌ها، كه عموماً عمال پهلوى مى‌‌باشند و دیگرى اشخاص غیر متعین و شاید لات و سورچران كه براى وقت‌‌گذرانى وارد این اجتماعات مى‌‌شوند. پهلوى خیلى مایل است كه از تجار بازار هم در این اجتماع وارد كند، ولى جز معدودى كه در جمهورى‌‌خواهى با او هم‌‌خیال بوده‌‌اند، كسى دور این عَلَم جمع نمى‌‌شود، اما در هر حال سیاهى لشكر زیاد است و روز به روز زیادتر هم مى‌‌شود. / شرح زندگانى من، ج 2، ص 662.

 عبدالحسین نوایى درباره علت انتخاب محل تحصن و منابع مالى آن مى‌‌نویسد:

 «شوروى‌‌ها علنى چیزى درباره موضوع نمى‌‌گفتند، ولى مأموران آن‌‌ها در تهران از مدت‌‌ها پیش نشان داده بودند كه بى‌‌تردید هواخواه رضاخان‌‌اند. روزنامه‌‌هاى تركیه، البته با موافقت دولت خود، شروع به نشر مقالاتى در پشتیبانى از رضاخان و تغییر دودمان سلطنتى كردند و سفارت آن‌‌ها در تهران نیز احساسات خود را پنهان نداشت. بریتانیا هنوز به نعل و به میخ مى‌‌زد و آشكار بود كه باید به زودى تصمیم خود را بگیرد. حسن مشار، وزیر خارجه و مَحرمِ آزموده سفارت انگلیس، نقش كلیدى ایفا كرد و فوریت امر را به اطلاع سفارت رسانید…

 مشار در دو نشست در 29 و 30 مهر طرز تفكر رضاخان را براى لورین شرح داد.

 لورین حدود دو ماهى مى‌‌شد كه رضاخان را ندیده بود و از نیت واقعى او خبر نداشت و نمى‌‌دانست كه در مبارزه‌‌اش با قاجارها تا كجا حاضر است پیش برود. مشار به لورین گفت رضاخان تصمیم دارد شر قاجاریه را بكند، ولى از مخالفت انگلستان مى‌‌هراسد. رضاخان فكر مى‌‌كرد كه اعلام مراجعت شاه حتماً با توافق بریتانیا بوده است و به نظرش «سكوت انگلیس با اظهارات دوستانه آن كشور [در حق او] وفق نمى‌‌دهد.» مشار در توضیحات خود افزود كه رضاخان اعتقاد دارد «نفوذ انگلستان در تمامى بحران‌‌هاى ایران محسوس و چیره بوده و این بار هم وضع همین است…»

 / ایران، برآمدن رضاشاه، ص 386.

 وقایع تهران در انقراض قاجاریه، سردار سپه براى رسمیت دادن به این درخواست خود به رأى مثبت نمایندگان مجلس شوراى ملى نیاز داشت: با آن‌‌كه نمایندگان طرفدار او همچنان در مجلس از اكثریت برخوردار بودند، اما با توجه به سابقه مخالفت اقلیت در قضیه جمهورى بر آن شد این بار با تهدید و ارعاب امكان هرگونه تحركى را از اقلیت سَلب و در روز هفتم آبان ماه 1304 با اكثریت قاطع مجلس را وادار به خلع قاجاریه نماید. ملك الشعراء بهار عضو فراكسیون اقلیت مجلس در این باره مى‌‌نویسد:

 «شكافى در صف اقلیت رخ داد، بعضى از رفقاى ما از فرط یأس از ما جدا شده، وارد فراكسیونى به نام اتفاق شدند؛ و یكى از آن‌‌ها آقاى اخگر به همراهى وكیل بندر انزلى، آقاى كى استوان، لایحه‌‌اى به عنوان تذكر مهم در موضوع تلگرافات واصله (تلگرافاتى كه از غایت استهزا تا به حال در مجلس شوراى ملى تذكر آن‌‌ها هم مایه سرافكندگى بود) بیان كردند.

 ماده واحده: مجلس شوراى ملى به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتى را در حدود قانون اساسى و قوانین موضوعه مملكتى به شخص آقاى رضاخان پهلوى واگذار مى‌‌كند.

 تعیین تكلیف قطعى حكومت موكول به نظر مجلس مؤسسان است.»

 / تاریخ مختصر احزاب، ج 2، ص 281.

 صدور دستور ترور نمایندگان مخالف، روز هفتم آبان ماه 1304 مجلس شوراى ملى در حالى تشكیل جلسه علنى داد كه نظمیه عده‌‌اى را معین كرده بود كه هر یك از نمایندگان در مجلس با ماده واحده مخالفت كند، به هنگام خروج از مجلس ترور شود. عبدالله مستوفى درباره این جلسه مى‌‌نویسد:

 «در جلسه هفتم آبان، گزارش كمیسیون عرایض، راجع به عریضه‌‌ها و تلگراف‌‌هاى ولایات، دایر به تقاضاى تغییر سلسله مطرح شد.

 مذاكراتى بین بعضى رد و بدل شده، بعضى معتقدند كه اگر تنفس داده شود، همه مى‌‌روند و مجلس از اكثریت مى‌‌افتد! سید یعقوب انوار، براى تملق پهلوى، قدرى به این و آن مى‌‌پرد و لیوه‌‌گى مى‌‌كند.» / شرح زندگانى من، ج 3، ص 664.

 تیراندازى در مقابل مجلس، با مخالفت ملك الشعرا و عدم توفیق طرفداران رضاخان به طرح ماده واحده انقراض قاجاریه، مأمورین نظمیه براى اجراى دستور قتل ملك الشعراى بهار آماده مى‌‌شوند. بقیه ماجرا به روایت بهار چنین است:

 «من رفته بودم، اما نه از مجلس بیرون، بلكه در اتاق تنهایى نشسته و سیگارى آتش زده بودم و به اوضاع كشور و آتیه مملكت و آتیه خودم فكر مى‌‌كردم.

 من هنوز بیرون بودم كه شلیك شدیدى در دم بهارستان شنیده شد. چند تیر خالى شد، یك تیر به پنجره اتاق مجلس خورد و شیشه را شكست! وكیلان بیرون ریختند، به اندرون مجلس گریختند و با نمایندگان از سرسرا به زیر دویدند!

 اما افسوس كه عده كافى نبود و شجعان مجلس از در و دیوار گریخته بودند. جلسه به علت كافى نبودن عده ختم و جلسه آتیه به روز شنبه، نهم آبان، قبل از ظهر موكول گردید. / تاریخ احزاب سیاسى، ج 2، ص 300.

 محمدحسن میرزا ولیعهد نیز به صورت زندانى محترمى نظاره‌‌گر اوضاع پایتخت بود و به سرنوشت مبهم خویش و خانواده سلطنتى مى‌‌اندیشید.

 توقیف تجار تهران، در آستانه تشكیل جلسه تاریخى مجلس شوراى ملى جهت طرح ماده واحده خلع قاجاریه، سردار سپه براى جلوگیرى از مخالفت‌‌هاى احتمالى بازاریان تهران و تحریك افكار عمومى در پایتخت، دستور توقیف محترمانه تجار بزرگ تهران را صادر كرد. ملك الشعراى بهار به نقل از یك نفر از شاهدان عینى ماجرا مى‌‌نویسد:

 از منزل مرحوم حاج معین‌‌التجار بوشهرى به حجره مرحوم على اكبر اخوان تاجر كاشانى تلفون شد كه براى انجام امر بسیار مهم اقتصادى كه نهایت ضرورت و فوریت را دارد، باید آقایان تجار و بازرگانان محترم پایتخت به حضور آقاى رییس الوزراء شرفیاب شوند. بنابراین لازم است جنابعالى و سایر اخوان فوراً و بدون معطلى به منزل اینجانب (معین بوشهرى) تشریف بیاورند تا از این‌‌جا، دسته جمعى شرفیاب شویم.

 به این ترتیب، یك دسته سى چهل نفرى از تجار محترم و حقیقى تهران بدون این‌‌كه از موضوع مهم اقتصادى مختصر اطلاعى داشته باشند، به زعامت حاج معین التجار بوشهرى، به قصر رئیس الوزرا و در عمارت وسط باغ كه اكنون تبدیل شكل پیدا كرده، (كاخ مرمر به جاى آن ساخته شد) و در همان زیرزمین كذایى حضور پیدا كردند. پس از حضور آقاى رئیس الوزرا كه با قیافه بسیار متبسم و شادان و در معیت آقاى قائم مقام الملك حضور یافتند، از طرف مرحوم فقیه التجار و مرحوم حاج سید محمد اسلامبولچى آغاز سخن شده و پس از تبادل مذاكرات به عرض آقاى رئیس‌‌الوزراء رسید كه آقایان تجار تا زمانى كه انقراض سلسله قاجار تصویب و اعلان نشود، از این قصر كه پناهگاه مظلومین است، خارج نخواهند شد!!! / تاریخ احزاب سیاسى، ص 323.

 جلسه تاریخى مجلس شوراى ملى، سرانجام روز شنبه نهم آبان در حالى فرارسید كه با اقدامات سردار سپه و طرفداران او تعداد نمایندگان مخالف به حداقل كاهش یافته و از آن میان ملك الشعرا بهار نیز به توصیه دوستان از بیم سوء قصدى دیگر خانه‌‌نشین شده و در مجلس حضور نمى‌‌یابد. دولت آبادى درباره وضعیت گروه اقلیت و سازش‌‌هاى پنهانى بعضى از آن‌‌ها مى‌‌نویسد:

 «مجلس امروز از هر جهت تازگى دارد. اولاً دستورش منحصر است به تغییر سلطنت. طرفداران سردار سپه مانند لشكر فاتح به تالار مجلس وارد شده هر یك در جاى خود قرار مى‌‌گیرند، ثانیاً تماشاچیان این جلسه غیر از تماشاچیان جلسه‌‌هاى عادى مجلس هستند و در میان آن‌‌ها اشخاصى دیده مى‌‌شوند كه با نگاه‌‌هاى غضب‌‌آلود خود مى‌‌خواهند اگر مخالفتى باشد او را ترسانیده.» / حیات یحیى، ج 4، ص 383.

 پس از رسمیت جلسه و طرح ماده واحده خلع قاجاریه فقط پنج نفر از نمایندگان: سید حسن تقى‌‌زاده، علایى، دكتر محمدمصدق، حسین علاء، و حاجى میرزایحیى دولت‌‌آبادى با آن مخالفت مى‌‌كنند. در خاتمه نسبت به آن با ورقه رأى گرفته شده و از 85 نفر نمایندگان حاضر، هشتاد نفر به آن رأى موافق مى‌‌دهند. به دنبال آن با شلیك دوازده تیر توپ در تهران سقوط سلسله قاجار و تعیین والاحضرت رضاخان پهلوى به ریاست حكومت موقتى اعلام مى‌‌گردد.

 ماده واحده مصوب را در سینى نقره نهادند و تدین نایب رییس مجلس آن را به حضور والاحضرت رضاخان پهلوى آورد. پس از آن تجار و بازداشت‌‌شدگان به سرعت برق از عمارت سردار سپه اخراج شدند، زیرا رفع احتیاج شده بود. سیروس غنى درباره پایان كار احمدشاه و خلع قاجاریه مى‌‌نویسد:

 «دودمان قاجار بى‌‌سروصدا و به چشم برهم زدنى منقرض شد. از بسیارى جهات مبارزه‌‌اى در كار نبود. طرف مقابلِ رضاخان، جوانكى ترسو و خودخواه بود كه به میهنش علاقه‌‌اى نداشت و حتى حاضر نبود به آن‌‌جا بازگردد. مدت‌‌ها پیش از آن‌‌كه رضاخان پا به صحنه نهد، اعتبار قاجار از بین رفته بود و شهرت آزمندى، سودجویى، تن آسایى و بى‌‌تفاوتى احمدشاه به سرنوشت خود بر سر زبان‌‌ها بود.

 احمدشاه نمى‌‌توانست حریف این رقیبى باشد كه تیزهوش و پرعزم و فوق‌‌العاده توانا بود. رضاخان برنده شد چون چهره‌‌اى گزیرناپذیر شده بود، چهره‌‌اى كه هم او را مى‌‌ستودند و هم از او مى‌‌ترسیدند. درست به موقع آماده بود و آنچه مردم طى بیست سال همواره خواستارش بودند به آن‌‌ها داده بود: حكومت مقتدر مركزى، امنیت و وحدت كشور بدون دخالت خارجى. با این همه، چنانچه حریف او جوانكى مذبذب و عشرت طلب نمى‌‌بود، كه به صرف تصادفِ تولد به تاج و تخت رسیده بود، رضاخان نمى‌‌توانست دودمانى صد و سى ساله را به این سادگى سرنگون سازد.» / ایران، برآمدن رضاشاه، ص 393.

 ایرج میرزا درباره خلع احمدشاه و جانشینى رضاخان چنین سروده است:

 خوب داند حساب خویش جهان

 این محاسب بسى ذَكى باشد

 احمد از تخت چون فرود آید

 پَهلَوى جایش متكى باشد

 به حساب جمل هم ار شمرى

 احمد و پهلوى یكى باشد

 / دیوان ایرج میرزا، ص 304.

 ملك الشعراى بهار نیز در قصیده‌‌اى به بررسى علل سقوط قاجاریه پرداخته و سروده است:

 بدرود گفت دولت قاجارى

 مرگ اندر آمد از پس بیمارى

 فرجام زشت خویش پدید آورد

 كُندى و كاهلى و سبكبارى

 و آمد به جاى كاهلى و كندى

 جَلدى و چیره‌‌دستى و هشیارى

 / مجله یغما، انقراض قاجار، بهار، ص 65

 اخراج ولیعهد از ایران، صبح روز نهم آبان 1304خ. درحالى‌‌كه هنوز جلسه شوراى ملى براى رسیدگى به ماده واحده خلع قاجار تشكیل نشده بود، قصر گلستان به محاصره سربازان درآمد و بدین ترتیب معلوم شد كه محمدحسن میرزا باید قصر را ترك و آن را به رییس حكومت موقت واگذار نماید. در مورد چگونگى اخراج آخرین ولیعهد قاجار روایت‌‌هاى مختلفى موجود است كه ملك الشعراى بهار تعدادى از آن‌‌ها را ضبط كرده است:

 «از صبح امروز پلیس اجتماعات را متفرق مى‌‌كرد و شهر حالت خاصى به خود گرفته بود. هر كس مى‌‌خواست به دربار نزد ولیعهد برود، گارد دم در مى‌‌گفت: اگر رفتید حق برگشتن ندارید تا حكم ثانوى برسد.

 یمین‌‌الدوله، عضدالسلطنه، فرخ‌‌الدوله، مشیرالسلطنه وارد عمارت شدند. ولیعهد پاى عمارت برلیان روى نیمكت تنها نشسته، دست را زیر چانه‌‌اش تكیه كرده بود و یك نفر نظامى روى پله‌‌ها ایستاده سیم تلفون را مى‌‌برید.

 رفتند سر ناهار. ناهار تمام شد. آمدیم اتاق برلیان. ولیعهد آفتابه و لگن خواست. دست مى‌‌شست كه صداى توپ بلند شد و خبر خلع قاجاریه را در شهر و در عمارت گلستان پراكنده ساخت.

 صاحب جمع روى زمین نشسته و گریه مى‌‌كرد، ولیعهد هم گریه مى‌‌كرد و باقى با آن‌‌ها همدردى مى‌‌كردند.

 سرتیپ مرتضى‌‌خان آمده است و مى‌‌گوید از طرف اعلیحضرت پهلوى مأمورم كه محمدحسن میرزا را فوراً حركت بدهم از سرحدات خارج كنم. باید فوراً لباس نظامى را از تن بیرون كند و اسباب‌‌هاى شخصى خود را هم جمع‌‌آورى كند و در حركت بایستى تعجیل نماید! (گریه دوام دارد!).

 ولیعهد را ساعت 9 شب در اتومبیل سوار كردند و با دكتر صحت و دكتر جلیل‌‌خان و ابوالفتح میرزاى پیشخدمت، با مستحفظ مسلح روانه كردند. / تاریخ احزاب، ج 2، ص 368.

 از روز دهم آبان در تهران و سراسر كشور به مدت سه روز تعطیل عمومى و جشن و سرور اعلام گردید و شهر تهران چراغانى شد و شب‌‌ها در شهر مراسم آتش‌‌بازى برقرار بود و عمال دولت و تقرب جویان و متملقان و چاپلوسان شام و ناهار رایگان دادند و در مدح حضرت اشرف خطابه‌‌ها خواندند و پایكوبى‌‌ها و دست‌‌افشانى‌‌ها كردند. / ایران و جهان، ج 3، ص 786.

 عكس‌‌العمل احمدشاه به تصمیم مجلس در خلع قاجاریه تنها ارسال یك تلگراف به تهران بود. سیروس غنى به نقل از گزارش 19 نوامبر 28 / 1928 آبان 1304 لورین به چمبرلین در این‌‌باره مى‌‌نویسد:

  احمدشاه تلگرافى از پاریس فرستاد با این مضمون كه وى تصمیم مجلس را نمى‌‌پذیرد و هنوز خود را پادشاه مملكت مى‌‌داند. از این گذشته قصد دارد موضوع را به جامعه ملل ارجاع كند و تاج و تخت خود را بازستاند. در همان روز صدور اعلامیه احمدشاه، عموهاى شاه و شاهزادگان دیگر قاجار نزد رضاخان رفتند و به او تبریك گفتند. / ایران، برآمدن رضاشاه، ص 397.

 چون تعیین تكلیف قطعى حكومت به نظر مجلس مؤسسان موكول گردیده بود، رضاخان براى جلوگیرى از دسته‌‌بندى‌‌هاى مخالفین بلافاصله به فكر تشكیل مجلس مؤسسان افتاد. روز دوازدهم آبان 1304 نظام‌‌نامه اعضاى مجلس مؤسسان منتشر شد و قرار شد كه تعداد اعضاى آن دو برابر نمایندگان مجلس باشد. روز 17 آبان نیز مجلس پنجاه هزار تومان اعتبار براى مصارف انتخابات این مجلس تصویب كرد. / خاطرات و خطرات، ص 361.

 انتخابات مجلس مؤسسان بر عهده وزارت جنگ و وزارت داخله بود و این‌‌ها از هر جهت محكم كارى كردند. فقط نامزدهایى را كه مطمئن بودند به رضاخان رأى یا بهتر بگوییم تاج مى‌‌دهند اجازه دادند انتخاب شوند. عبدالله مستوفى نیز در این‌‌باره مى‌‌نویسد:

 «در كل كشور انتخاب را شروع و از اوایل آذر، بیشتر نمایندگان وارد تهران شده و تا پانزدهم این بر ج 241 نفر از آن‌‌ها حاضر بودند واین روز براى افتتاح مجلس مؤسسان تعیین شد.

 / شرح زندگانى من، ج 3، ص 668.

 آیین گشایش مجلس مؤسسان، براى گشایش مجلس مؤسسان برنامه‌‌اى رسمى تهیه و به شرح زیر اعلان شد:

 

    شیر و خورشید

 آیین گشایش مجلس مؤسسان از طرف ذى شرف بندگان والاحضرت اقدس رضاخان پهلوى رییس حكومت موقتى مملكت دامت عظمته چون بر حسب اراده بندگان والاحضرت اقدس دامت عظمته مجلس مؤسسان روز یكشنبه 15 آذرماه 1304 افتتاح مى‌‌یابد ترتیبات ذیل براى مراسم تشریفات روز مزبور مقرر مى‌‌گردد:

 1. خط عبور

 موكب مسعود والاحضرت اقدس دامت عظمته از خیابان سپه، خیابان باب همایون، خیابان میدان ارگ و باغ وزارت فواید عامه به مجلس مؤسسان نزول اجلال مى‌‌فرمایند.

 2. ترتیب حركت موكب مسعود

 روز یكشنبه 15 آذرماه یك ساعت بعدازظهر قواى نظامى در معبر موكب مسعود والا از درب منزل شخصى تا در وزارت فواید عامه به ترتیبى كه وزارت جنگ معین خواهد كرد از دو طرف خواهند ایستاد و گارد مخصوص و شاگردان ارشد مدارس نظام در باغ وزارت فواید عامه كه مدخل موكب والاحضرت [اقدس] دامت عظمته به مجلس مؤسسان مى‌‌باشد صف خواهند كشید.

 

 موكب مسعود به ترتیب ذیل حركت خواهند فرمود

    آژان سوار      50 نفر

    امنیه               30 نفر

    سوار نیزه‌‌دار          100 نفر

  در روز 15 آذر رضاخان رییس حكومت موقتى در محل تكیه دولت مجلس مؤسسان را افتتاح و نطقى ایراد نمود. / همان منبع.

 مجلس مؤسسان پس از انجام تشریفات لازم در 21 آذر 1304 در چهارمین جلسه خود با تغییر در اصول چهارگانه 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسى سلطنت مشروطه ایران را به رضاخان و اعقاب ذكور او كه از مادرى ایرانى به دنیا آیند واگذار كرد و بدین ترتیب رضاخان، رضاشاه شد و فصلى پرماجرا از تاریخ ایران و تهران ورق خورد.

 / وثوق‌‌الدوله نقل از تهران به روایت تاریخ، صص 2267 تا 2310.