استاد ابوالقاسم سحاب
 
                                                         بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته
                                                                                                                 هرکس به قدر همت خود خانه ساخته

این مطلب زندگی مردی را بازگو می کند که زاده دوران پسا مشروطه است. دوران خودباوری ایرانیان که توانست استعدادهای درخشان را شکوفا کند:
پس از مرگ شاه عباس به دلایل مختلف ایران در سراشیبی ای افتاد که نه تنها به فروپاشی صفویه انجامید بلکه تا انقلاب مشروطه ادامه یافت. این عهد را دوره انحطاط ایران خوانده اند.
در این دوران مساحت کشور به سبب شکست از روسیه و جدایی بخش های قفقازیه و بلوچستان و افغانستان و آخال و غیره از 5/7 میلیون کیلومتر مربع به 1/6 کیلومتر مربع رسید. سرخوردگی از شکست از روسیه، استبداد جابرانه ناصرالدین شاه، ظلم اربابان، جور حکام، فقر و ناتوانی بی حد و حصر، مردم را سخت آزرده و خسته کرد و مخالفت مردم را علیه حکومت برانگیخت که منتهی به انقلاب مشروطه شد. این انقلاب گواینکه به نتایج مهم و اساسی خود نرسید، اما سیر سقوط کشور را تغییر داد و مهر پایان بر دوران انحطاط زد و ایرانیان را از یاس و ناامیدی به خودباوری رساند و بسیاری از وجوه؛ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را دچار تحول، تغییر و توسعه کرد.
دوره جدید پسا مشروطه که به خودباوری مردم انجامید، در حقیقت در بستر روشنگری و تحولی بود که در دوره ناصری ایجاد شده بود نخستین میوه بوستان عصر روشنگری جنبش تنباکو بود که به دامان مردم افتاد دوره پسا مشروطه با آمدن مردان و زنانی به میدان کار و تلاش آغاز شد که رفته رفته باعث امنیت کشور و سبب ساخت؛ دانشگاه تهران، راه‌آهن، فرودگاه، پل (ورسک و…)، جاده‌، بانک ملی، کارخانه های مختلف (کبریت سازی، ذوب آهن،هواپیماسازی و …) و اعزام دانشجو به خارج و … شد.
در این دوران شعر، راه نویی را آغاز کرد. نثر، روان و ساده و مردمی شد. بنیه اقتصاد، اندک اندک قدرت گرفت. نظام و ارتش منظم شد و نیرو گرفت و به راه تامین امنیت کشور افتاد و نسل پر شمار سست بنیاد معتادان به تریاک جای خود را به نسلی پویا و کوشا داد و جوانانی پا به عرصه فعالیت ها گذاشتند که سراپا اراده و شور بودند. ملت شکلی تازه و اتحادی نو پیدا کرد. نا امیدی و سرخوردگی از شکست روس و تجزیه کشور به خودباوری و مباهات به دوران شکوه و جلال باستان داد. در میان شهرهای کشور پایتخت طلایه دار این تحولات و توسعه و بالندگی بود. در تهران بیش از دیگر نقاط کشور ما شاهد بروز استعدادهای جوانان در ابعاد علمی و فرهنگی اقتصادی و صنعتی و تجاری و غیره هستیم. از خیل عظیم این مردان و زنان؛ یکی ابوالقاسم سحاب است که توانست نقش خود را در این میان به خوبی ایفا کند و در جامعه فرهنگی کشور اثرگذار شود.
ابوالقاسم سحاب پژوهشگر برجسته علوم انسانی در ۱۹ فروردین سال ۱۲۶۶ ش. در تفرش چشم به جهان هستی گشود. آموختن را از سه سالگی در مکتبخانه تفرش آغاز کرد و تا روزهای پایانی عمر به آموختن ادامه داد. او خطی خوش و طبعی روان داشت و در سرودن اشعار نیز طبع خود را آزمود. تخلص وی سحاب بود. تمام نبوغ او سماجت در آموختن و خستگی ناپذیری در راه علم و دانش بود. او در 21 دي 1335 به ديار باقی شتافت. آیت الله مرعشی نجفی بر پیكرش، نماز گذارد. پیکر وی را در قم به خاك سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
او در طفولیت پس از فراگیری دروس مقدماتی در مکتبخانه، از محضر علمای تفرش آقایان امامی و سیدعلی اکبر سجادی فقه و اصول و زبان‌های عربی و فرانسه را فراگرفت. در سن پانزده سالگي، خوشنويسي را نزد ميرزا عباسقلي خان آموخت و در نوشتن خطوط مختلف نستعليق، نسخ، ثلث و شكسته نستعليق مسلط شد. در سن 22 سالگی زبان فرانسه، علوم جدید، حساب و جغرافیا را نزد سناءالدوله به خوبی بهره جست.
وی در سن 24 سالگي، در سال 1328 ق. به تهران آمد. در سال ۱۲۹۰ وارد مدرسه آليانس فرانسه شد. سپس جهت آموختن زبان هاي خارجه و رياضيات، شبانه به مدرسه اكابر، واقع در گذر پاچنار رفت. زبان انگليسي را نيز زير نظر مسيو جاسموس و مسيو ژان دوشن فرانسوي، رئيس مدرسه آليانس تهران فراگرفت و نیز در مدرسه دارالفنون به فراگيري شيمي، طبيعيات و فيزيك نزد اساتید زمان؛ دكتر مهدي خان، دكتر محمود خان و دكتر غلامحسين خان رهنما پرداخت. همزمان كلام و اصول و فقه را، از محضر استاد حاجي سيدعبدالرحيم دماوندي بهره گرفت و نزد ميرزا ابوالقاسم فاضل تفرشي فلسفه  را آموخت. استاد سحاب علاوه بر زبان فارسي، به زبان هاي عربي، انگليسي و فرانسه تسلط یافت، به طوري كه متون عربي و انگليسي و فرانسه را به راحتي ترجمه مي كرد. وي به زبان هاي آلماني و لاتين هم آشنا بود و در سال هاي پایانی عمر به آموختن زبان روسي روي آورد. معاشرت او با فرهیختگان زمانه شادروانان؛ محمدتقی فخر داعی گیلانی، علی اکبر دهخدا، امیر رضوانی، محمود حسابی، محیط طباطبایی و دیگران موجب شکوفائی بیشتر او شد.
مشاغل:
وی تدریس را  در سن 10 سالگي آغاز کرد که در مكتبخانه ملاحسين به نوآموزان درس مي داد؛ در سن 16 سالگي به مدت سه سال در شهرستان تفرش در تنها مدرسه ابتدايي كه خود تأسيس كرده بود، مشغول تدريس شد. در تهران تدريس را ادامه داد و به ترتيب در مدارس آليانس فرانسه، تدين، شرف، ايران، قريب و شاهدخت (1336ق.) سيروس و كماليه (1306ش.) به معلمي پرداخت. وی به جهت حسن شهرت و تدريس در مدرسه آليانس و به سفارش نصيرالدوله، وزير معارف به مديريت مدرسه نهاوند مأمور شد. سپس در سال 1338 به تقاضای شیخ جلال نهاوندی به رياست معارف و اوقاف ثلاث (ملاير، نهاوند و تويسركان) رسید. در تاريخ 4 مهر 1310 در وزارت معارف داخل شد. وي در سال 1317، معاونت كتابخانه ملي و در سال 1323، مديريت دفتر دانشسراي عالي تهران را برعهده گرفت.
دريافت نشان:
در 26 آذر 1319 و 14 ارديبهشت 1323 از سوي وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه، به دريافت دو قطعه نشان علمي درجه يك و دو نائل آمد.
خدمات فرهنگي:
– ترجمه تاریخ قرآن، ترجمه فلسفه و اسرار حج، ترجمه احوال و آثار ابن سینا، ترجمه یک کتاب حساب از فرانسوی، ترجمه جغرافیای کارپنتر در شش جلد از انگلیسی، ترجمه احیاء‌العلوم.
– تأسيس دبستان به سبك قديم و جديد در تفرش، سال 1284ش.
– تأسيس كلاس اكابر در تهران.
– نگارش مقالات در نشريات: طوفان هفتگي، تهران، ستاره جهان، شفق سرخ، عصر گلشن، قانون، تجدد ايران، حبل المتين كلكته، رستاخيز، عصر گلشن، تهران، مجله تعليم و تربيت، ترقي، فرخي.
– تأسيس و افتتاح دو باب مدرسه در روستاي فم و طرخوران تفرش در سال 1306ش.
– تالیف بیش از هفتاد عنوان کتاب و مقاله از جمله: فرهنگ خاورشناسان، مفتاح الاعلام در هفت مجلد، زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین سیدالشهداء (ع)، زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، زندگانی شاه عباس کبیر؛ تاریخ مدرسه عالی سپهسالار، شرح حال وزرای ایران، از اعتضاد السلطنه تا دکتر محمود حسابی، تاریخ عمومی قرن 14 هجری؛ زنان اسلام؛ تاریخ نقاشی در ایران؛ تاریخ حبشه؛ تاریخ زندگانی امامان شیعه (ع) در چند مجلد؛ شرح حال وزرای ایران، از اعتضاد السلطنه تا دکتر محمود حسابی؛ تذکره دانشکده در شرح حال بزرگان از قرن اول تا 14 هجری در دو جلد؛ تاریخ زندگانی من در چهار دفتر از انقلاب مشروطیت تا 1320 ش؛ گلچین سحاب ( دیوان اشعار)؛ سفرنامه عتبات؛ تاریخ تربیت عمومی در جهان؛ تاریخ ایران، کتاب درسی برای کلاس پنجم و ششم ابتدائی.
تاسیس موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب از جمله کارهای بزرگ او بود که با ترسیم اولین نقشه توریستی شهر تهران در سال ۱۳۱۵ ش. توسط فرزندش عباس سحاب هویت یافت. گام های نخستین فعالیت این موسسه در زیرزمین خانه مسکونی وی در خیابان ایران آغاز شد. بعدها با افزایش فعالیت نقشه نگاری در سال 1329ش. به خانه ای در خیابان جابری در شرق تهران و بعد به محلی در خیابان انقلاب و در انتها به محل فعلی در خیابان سمیه انتقال یافت. این موسسه با تلاش و کوشش بسیار عباس سحاب که پدر جغرافیا شهرت یافت، پا گرفت و استوار گشت.
موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب به عکس جمع عظیمی از موسسات ایرانی قدیمی که با از دنیا رفتن نسل اول از میان می روند، خوشبختانه توانسته است با مشارکت نسل سوم و چهارم ادامه حیات دهد و به فعالیت فرهنگی خود در کشورمان ادامه دهد.
منابع:
انقراض سلسله صفویه، لارنس لاکهارت، ترجمه اسماعیل دولتشاهی،علمی فرهنگی، 1383؛ تاریخ ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم؛ مجله رشدآموزش جغرافیا، ویژه نامه صدمین شماره، پائیز 1391، مقاله «چتر سحاب برفراز قله جغرافیای ایران»؛همشهری آنلاین؛ تاريخ زندگاني امام حسين علیه السلام، ص1، چاپ سحاب، 1375ش.؛ زندگينامه استاد عباس سحاب، چاپ سحاب، 1380ش.؛ سالنامه تفرش، 1381ش.؛علي احمدي، ستارگان حرم، ج 15، صص 161تا178؛ محمد ملاحسینی، ابوالقاسم سحاب، روزنامه همشهری، جمعه 22 دی 1391 ؛ آگاهینامه و معرفی طرح اطلس چهارده قرن هنر اسلامی، ناشر موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب، تهران ۱۳۸۱؛ علی اکبر محمودیان، زندگی نامه فرهنگی استاد عباس سحاب، انجمن مفاخر فرهنگی، تهران ۱۳۸۰؛ ابوالقاسم سحاب، زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین سیدالشهداء (ع)، کتاب سحاب، جاپ سوم، تهران ۱۳۷۴؛ گفتگو با سرکارخانم فاطمه پاک.