مردم تهران به مراسم وآداب و سنتهای خود خاصه عید نوروز و برگزاری تمام مراسم و آیینها علاقه و دلبستگی فراوانی دارند. از اوایل اسفند ماه در بازارها خصوصاً مغازههای پارچه فروشی و كفش و كلاه دوزی رفت وآمد زیادی به چشم میخورد، دكانها را تزیین و چراغانی میكردند. میوه فروشیها علاوه بر تزیین میوه، پیاز نرگس و سنبل در گلدانهای شیشهای سبز میكردند. قنادها مغازهها را زینت میكردند. مردم چهارشنبه آخر سال آتش میافروختند و از روی آن میپریدند و میگفتند: «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا.» دوباره میپریدند و میپریدند و میگفتند:
«سرخی تو از من، زردی من از تو
زردی من از تو، سرخی تو از من»
و آخر شب مراسم قاشق زنی توسط بچهها و برخی از بزرگترها اجرا میشد. از مراسم دیگر پختن سمنو، عیدی دادن، دید و بازدید بود. نزدیكیهای عید نوروز تمیز كردن ظروف مسی، تعویض آب حوض، آب انبارها در سراسر خانههای شهر اجرا میشد.
سبزی پلو و ماهی شب عید، و رشته پلو كه اول سال میخوردند، تا سررشته كارها به دستشان بیاید.
از مراسم دیگر به راه افتادن حاجی فیروز در ایام عید نوروز و به خصوص در سیزده به در است با آن لباس قرمز براق و كلاه و صورت سیاه شده كه با گفتن «حاجی فیروزم، سالی یك روزم» و ادا و اطوارهای ویژه و به صدا در آوردن دایره زنگی در دستش به رقص و پایكوبی میپرداخت تا سهم خود را در ایجاد شادی و نشاط به مردم ادا كند و نیز از این طریق با كسب درآمد به امرار معاش بپردازد.
در این میان حمامها نیز جنب و جوشی خاص داشت. در هفته آخر هر سال دستههایی در شهر تهران راه میافتاد كه یكی از آنها آتش افروز بود، به این ترتیب كه چهار پنج نفر دست و صورت وگردن خود را سیاه كرده مقداری خمیر به سر گرفته و روی آن پنبه و كهنه آغشته به نفت گذاشته و آن را آتش میزدند و هر كدام مشعلی هم به دست داشتند و با ضرب و تنبك و دایره زنگی شروع به خواندن تصنیفهایی میكردند كه مطلعشان این بود: «آتش افروز حقیرم، سالی یك روز فقیرم.» ! رجوع کنید به نوروز.