در گذشته رسم بر این بود که در روز نوروز مردمان به یکدیگر آب میپاشیدند و شادمانی میکردند. ابوریحان بیرونی در این مورد میگوید: سلیمان باد را امر کرد که او را به وسیله آسمان پیمایش، پرواز دهد در این هنگام پرستویی پیش آمده و بدو گفت: در این آسمان از برای من کاشانهای است چند تخم در آن که امید من است. از آنسوتر رو که کاشانه مرا در هم می شکنی سلیمان خواهش او را پذیرفته و مسیر خود را کج کرد و از سوی دیگر رفت چون این کرد پرستو برای قدردانی، از جایی مقداری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز بدو داد. این ماجرا به روز نوروز اتفاق افتاد و همین شد سرآغازی برای به وجود آمدن این رسم که به هنگام نوروز مردمان به روی یکدیگر آب پاشیده و هدیهها رد و بدل کنند در مورد فلسفه پاشیدن آب به یکدیگر در روز نوروز در گذشته، مجلسی از امام جعفر صادق (ع) نقل میکند که: این روزی است که خدا حیات بخشد چندین هزار کس را که از مرگ گریختند یعنی از طاعون و به یک دفعه خداوند قهار ایشان را میراند پس بعد از مدتها که استخوان شده بودند پیغمبری از پیغمبران خدا بر آن استخوانها گذشت و از پروردگار خود سوال کرد که به او بنماید که چگونه این استخوانهای پوسیده را زنده میگرداند. پس خدا وحی فرستاد به سوی او که آب بریزد بر استخوانهای آنها در همان جاهای خود که هستند پس چنین کرد و همه به قدرت الهی زنده شدند و به این سبب سنت شد که آب بر یکدیگر بریزند و در این روز غسل کنند. در مقابل این روایات ایرانیان نیز داستانی کهن دارند که از این قرار است: نخستین کسی که پیش از مسیح در گهواره سخت گفت «زو» از سلاطین پیشدادی ایران بود. در این هنگام قحطی و خشکی فراگیر بود و مردم در عسر به سر میبردند. به همین خاطر «زو» در گاهواره به سخن آمده و از خداوند درخواست کرد که به مردم رحمت آورد. پس از درخواست وی باران بسیار فرود آمد و مردم و زمینها سیراب گشتند. پس از این واقعه مردم این روز را نوروز نامیدند و هر سال فرا رسیدن آن را جشن گرفته و شادیها کردند و بر روی یکدیگر آبها پاشیدند.