لگد مال شدن مردم بازار
ماکیاول فیلسوف سیاسی و مورخ ایتالیایی، زاده سده پانزدهم است. وی دارای نظریات جالب توجهی در مملکت داری است:« زخم را یکباره باید زد که دردش ذره ذره کم شود و نیکی را اندک اندک تا مزه اش دیر هنگام بماند.»
او از علوم قدمایی چون؛ افلاطون و تاسیتوس و گزنفون درسها آموخت و بر بسیاری چون؛ نیچه و بیکن و روسو و هگل و پارتو و غیره نکته ها آموزاند. پیشینه قابل توجه اش می گوید که از کنار نامش نباید بی مطالعه گذشت. بحث بر سر رد یا تایید تفکر و اندیشه او نیست، بلکه تطابق سخنانش بر بسیاری از حکومتها برای تجزیه و تحلیل آنها قابل تامل است.
عقیده اوست:« دولت موفق، دولتی است که فکر کند بر جنگلی حاکم است که هر کس از زور و حیله بیشتری برخوردار باشد، پیروز می‌شود.» یا میگوید:«برای رسیدن به هدف نمی‌توان متعهد به اخلاق، دین، انسانیت و قوانین بین‌المللی شد.»
«حکومت مبتنی بر نیکخواهی و نیکبختی، سست بنیاد است. زیرا هر دو عامل ناپایدارند و حکومت استوار بر تبهکاری و خونریزی، پایدار است.»
هم او باز گوید:«هر دولتی که در آن ترس از خداوند وجود نداشته باشد محکوم به فناست.»
مادام کارلا سرنا هموطن او در دوران سلطنت ناصرالدین شاه از طریق دریای خزر به ایران آمد و مدتی در ایران اقامت داشت. در بازگشت به وطن، سفرنامه ای نوشت که به نام «آدم ها و آئین ها در ایران» به فارسی برگردان و خوانده شد. وی از خلق و خوی ایرانیان و از آداب و رسوم ایشان نوشت و با ظرافت زنانه به توصیف‌ روابط طبقات مختلف مردم پرداخت و به دلیل زن بودن، توانست بخش فرهنگ زنانه ایرانیان را که برای جهانگردان مرد، مجهول بود، مطالعه و بررسی کند و نکته ها از آن باز گوید که همه ارزشمند و گاه، شگفتی آور است. هریک نمایانگر اوضاع اجتماعی آن روزگار است.
او با ظرافت به توصیف مشاهداتش می پردازد و طوری تجزیه و تحلیل می کند که خواننده گویی دارد، صحنه فیلمی را میبیند. در صحنه ای از بی معنایی اعمال و بی هویتی صاحب منصبان و حس تجاوزکارانه آنان به درد آمده، می گوید؛ هنگام عبور سوار از بازار، مردم پیاده را طوری با اسب لگد مال می کند که گویی مورچه را لگد میکند گواینکه اجازه آزردن مور دانه کش هم نیست.
در قالب آن توصیف می‌توان به اختلاف فاحش طبقاتی میان مردم پی برد:
«صحنه‌های متنوع و عجیبی که در بازار مشاهده می‌شود، موضوع بسیار جالب با جنبه‌های مختلف، برای مطالعه آداب و سنن مردم ایران است. مثلا در یک‌سو، شخصیت معروفی را می‌بینی که به همراه تعداد زیادی فراش درحال حرکت است و «قلیانچی»ها، قلیان و منقل او را با خود حمل می‌کنند. چند نفر دیگر مامور حمل قبا و کفش‌ها یا آفتابه هستند که هر ایرانی اصل و نسب‌داری موقع خروج از خانه باید برای طهارت آفتابه‌ای همراه داشته باشد. علاوه بر فراش‌ها تعدادی «جلودار» نیز پیاده یا سواره در التزام ارباب خود حرکت می‌کنند. آنها روی دوش چپشان زین‌پوش‌های ملیله‌دوزی شده گرانبهایی انداخته‌اند تا به محض پیاده شدن سوار از اسب، اسب‌ها را با آنها بپوشانند.
اهمیت شخصیت‌ها از تعداد فراش‌ها تشخیص داده می‌شود. به این جهت برای ابراز «تشخص» سعی می‌کنند نمایش فراش‌ها چشمگیرتر باشد. این نوع حرکت توام با دبدبه و کبکبه سخت مورد تحسین قرار می‌گیرد و مردم با دیدن جلودارها فریاد می‌کشند «ماشاالله! ماشاالله!» ولی اغلب آنان نمی‌دانند که زیر این لباس‌های پر زرق و برق و گرانبها و ظواهر آراسته تا چه حد، ریا و دو رویی مزورانه در تعداد کثیری از این پهلوان پنبه‌های ورشکسته که تشنه تحسین و ارج‌شناسی مردم کوچه و بازار هستند، پنهان شده است. این چنین موکب باشکوهی که همیشه رشک و غبطه ناظران را سخت برمی‌انگیزد، جزو مراسم مهمانی رفتن بزرگان و دیدار آنان از یکدیگر است، ولی حرکت آنها را قاطرها و شترهای بارکش و ازدحام جمعیت که در راهروهای تنگ بازار می‌لولند، دم به دم متوقف می‌کند. گاهی صحنه‌های ناراحت‌کننده و بی‌نظمی و فشار و زمین خوردن مردم نیز اتفاق می‌افتد ولی برای سواری صاحب ‌منزلت، له‌ شدن پیاده‌ای اصلا مساله نیست و او راه خود را با خونسردی تمام و بدون توجه به حادثه‌ای که به‌ وجود آورده است، همین‌طور ادامه خواهد داد.»
داریوش شهبازی
18 بهمن 1399

ارسال دیدگاه

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.