خواجه های(تعدادی) مشهور قجر
آغاکمال، آغا یعقوب، آغا مبارک، آغا سید ابراهیم، غلام تاج، آغا الماس،آغا سعید، آغا مکلل، آغا جعفر معتبر، آغا بشیر، مهراب خان، آغا محمدخان، آغا غلامعلی، مقبل، اسماعیل خان، آغاصالح خان، منوچهر خان معتمدالدوله، خسرو خان، یوسف خان گرجی، بهرام خان و خواجه سرای آغاباجی
در میان بردگان، خواجه ها گروهی مخصوص و متنفذ بودند که از اوان جوانی (هفت تا ده سالگی) و پیش از فروش به صاحبان نهایی خود، اخته می شدند. وجود خواجه ها برای محافظت اندرون غیر قابل اجتناب بود. اینها اغلب به کج خلقی، طماعی و پول پرستی و خساست، معروف بودند و استعمال تریاک و مسکرات عیب بزرگ آنها محسوب می‌شد(ویلسن،(چارلز)ص 145). اکثر خواجگان در عصر قاجار سیاهانی بودند که از آفریقا آورده می‌شدند. البته قبل از آن، زمانی که ایرانیها از قفقاز اسیر جنگی می گرفتند یا می خریدند، تعداد خواجه های سفید پوست بسیار زیاد بود. پولاک می نویسد که آخرین خواجة قفقازی در مدت اقامت من در تهران به سال 1272ق. چشم از جهان پوشید(پولاک، ص178).
در دورۀ آقا محمد خان قاجار خواجه سرایان بسیار کم بودند،ولی در زمان فتحعلیشاه خواجگان بسیار زیاد شدند. خواجگان مهمی وجود داشتند؛ از جمله آغا کمال که امور اهل بازیگری در دست او بود. کاروانسرای رباط کریم از بناهای اوست. آغا یعقوب که در هنگام قتل الکساندر گریبایدوف به قتل رسید، به امور داخلی حرمسرا می پرداخت. گفته می شود هنگامی که مقتول شد، سی هزار تومان نقد و جنس متروکات داشت.
یعقوب خان خواجه که متصدی فراهم کردن لوازم داخلی حرمسرا بود، بعد از وفاتش هفتاد هزار تومان اشرفی نقد ازصندوقخانة او به خزانه دولتی وارد شد؛ سوای املاک و سایر مخلفات او. آغا مبارک و آغا سید ابراهیم و غلام تاج که هر سه خواجه¬های تاج الدوله بودند. آغا الماس، خواجة خازن الدوله، مختار ورود و خروج تمام اهل حرمخانه بود. آغا سعید که در اواخر خود را نایب معتمدالدوله منوچهر خان می دانست(عضدالدوله، 1355:صص 55-58). آغا مکلل از خواجه سرایان یکی از زنان محمد شاه بود(همان/ص13).
در دورۀ فتحعلیشاه، خواجه باشی یا رئیس خواجگان نفوذ فراوانی داشت؛حتی رجال عالی رتبه درباری هم برای او احترام زیادی قائل بودند. مورد احترام زنان شاه نیز بود؛ به این امید که آنها را به حضور شاه بفرستد، زیرا پادشاه هر موقع که دختر تازه¬ای در اختیار نداشت، غالباً به انتخاب خواجه باشی موافقت می کرد. لذا زنانی که به وسیلة خواجه باشی به خوابگاه شاه راه می یافتند، نسبت به وی حق شناس می‌شدند و درصورتی که از او ناراضی می شدند، موجبات نابودی خواجه باشی را فراهم می‌کردند(دروویل، ص 5). گاهی خواجه سرایی به آن درجه از شؤون و لیاقت می رسید که مانند وزراء مورد عنایات و التفات ملوکانه واقع می شد. چنین خواجه سرایی در سایر ولایات می توانست در مجلس و شورای حاکم بلدیه حاضر شده و پس از استماع رأی حاکم و وزیر او موافق سلیقة خود رأی بدهد(ویلسن(چارلز)صص 5-144).
در دورۀ ناصری خواجه های حرمسرا اعم از سیاه و سفید بالغ بر نود تن می شدند(معیرالممالک، یادداشتها… ص 11). خود شاه هفت خواجة مخصوص داشت از آغا بشیر، معروف به شمع قهوه خانه، مهراب خان، آغا محمد خان که همیشه به دنبال شاه بود، آغا غلامعلی، مقبل، اسماعیل خان و آغاصالح خان(همان/ص12).
شرح حال آغا بشیر(حاجی مبارک) خالی از لطف نیست. وی که خواجة اول ناصرالدین شاه بود، علی رغم مقررات قانونی که به خواجگان اجازۀ زن گرفتن نمی¬داد، پس از مرگ محمد شاه، یکی از زیباترین همسران او را به زنی گرفت. او در کودکی به مادر ناصرالدین شاه هدیه داده شده بود. بنابراین، زمانی که ناصرالدین شاه به سلطنت رسید، او را به سمت ریاست خواجگان( خواجه باشی) برگزید. آغا بشیر امکانات فراوانی داشت. و از آنجایی که به زنان اندرون بسیار سخت می گرفت، نهایتاً تحت فشار آنان ناچار شد سمت خود را تغییر دهد. میرزا تقی خان امیر¬کبیر حقوق سالانه سرسام آور او را به دو هزار تومان تقلیل داد که موجب ناراحتی و شکایت وی از این امر شد. پس از سقوط امیر وضع او رو به راه شد و مجدداً خواجه¬باشی شد. در ماجرایی که در سال 1275ق در طی سفر ناصرالدین شاه به ولایات، در منطقة حوض سلطان نزدیک قم رخ داد، آغا بشیر به علت درگیری و در نتیجه زخمی کردن یکی از مقربان شاه( یحیی خان ) در حالت مستی و رفتار توهین آمیز نسبت به شاه، دستگیر و به فرمان شاه سر از تنش جدا شد(مستوفی، (1377)، ج1،صص 387-390).
خواجه‌سرایان مواظب حیاط تحت ادارۀ خانم خود بودند و گاهی هم همانجا منزل داشتند. این خانمها ناگزیر یک نفر خواجه متعین که سمت ریاست بر خواجه¬های تحت امر خود را داشته باشد نیز داشتند و این سر خواجه ها تحت امر آغا‌باشی بودند. آغاباشی رئیس کل خواجه سرایان حرم و سیاست حرمخانة شاه در دست او بود(همان/ص386). دیگر زنان حرم از یک الی دو خواجه داشتند. زنهای درجه سوم خواجه نداشتند(ملکم، ص 12). این خواجه ها بویژه خواجه باشی و سر خواجه ها که اکثر آنها زرخریدهای ناصرالدین شاه بودند، مواجب کافی داشتند. غالباً گذشته از اتاقی در اندرون، خانه هایی هم در شهر داشتند که در آن زندگی می‌کردند. ناصرالدین شاه هم که به وجود آنها احتیاج داشت و بالاخره دارایی آنها به خودش بر می گشت، از متمول کردن آنها مضایقه نمی کرد(مستوفی، همان). با تمام این اوصاف، در دورۀ ناصری از نفوذ و قدرت خواجگان بسیار کاسته شد و خواجه های سفید همه از اندرون رانده شدند(پولاک، ص181) و با وجود اینکه خواجه باشی در این زمان کلیدهای خزانة سلطنتی را نگهداری می‌کرد و مراقب غذاهای مخصوص شاه بود، ولی درآمدش بسیار محدود شد(همان). بعد از واقعة آغا بشیر(حاجی مبارک) خواجه ها هر قدر هم طرف توجه می‌شدند، جرأت دخالت در کارهای دولتی را نداشتند(مستوفی، ص 387). البته، به گفتة ویلسن به استثنای حرمسرای سلطنتی و شاهزادگان قاجار، هیچ یک از رجال دولتی حق نداشتند بیش از یک نفر خواجه در خانة خود نگه دارند(ویلسن، (چارلز)ص 144).

ارسال دیدگاه

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.