در اواخر حكومت ناصری صنیع الدوله كارخانهای برای آهن تراشی دایر كرده بود.
/ خاطرات و خطرات، ج 2، ص 74.
این كارخانه در پی كارشكنیهای روس و انگلیس و همپالكیهای ایرانیشان از كار افتاد.
آهن تراشی در معنی تراشكاری شغلی بود جدید كه از اداره قورخانه به بیرون نفوذ كرده بود. در دستگاهی ابتدایی متشكل از فلكه و یكی دو دنده و سه نظامی در یك طرف و محور نك تیز ثابتی در طرف دیگر، با چند قلم و رنده كه با آن بعضی از اشیای آهنی و چدنی را تراش میدادند.
دستگاهی كه باید فلكه آن را كارگری توسط دستهای كه به آن بود بچرخاند و فلكه دنده اش دنده دیگری را گردانده دستگاه سه نظامش به گردش درآمده همراه قلمی كه به آن همگام شود آهن تراشیده شود.
البته كُلبس و سانت و ابزارهای اندازه گیری در آنها نیز به كار گرفته میشد، اما نه به دقت كافی و چه بسا اشیایی كه با آنها بسان ساختههای خراط با چشم اندازه گرفته شده تراشیده میشدند. از آنجا كه اشیای مورد تراش هم چندان وقتی نمیخواستند، مانند میلههای چرخهای گاری و درشكه (میل پُلُس) و (اُس) جلو و آهن توپهای آنها و اشیای ریخته شده امثال سنگ ترازوهای چدنی و مفرغی آجیل فروشیها و از این قبیل كه حاجتی به دقت زیاد نداشته تا چند میلی متر و سانتی متر كوتاه و بلندی و لاغری و چاقی و كوچك و بزرگشان مشكلی به بار نمیآورد، چنانچه سنگهای توزین هم كه باید روی مقدار معین اندازه بشوند گاهی یك سنگ ده سیر با سنگ ده سیر دیگر تا نیم و یك سیر كم و زیاد میآورد.
لكن آنچه بود میتوانست شروع خوبی برای كارهای بعد شده از آن دستگاههای كامل و تراشكارانی لایق سر بیرون آورد.
اولین تراشكار تهران: كسی كه باید اول تراشكار ایرانش نیز دانست مردی بود به اسم (سیدعلی جدم) از كارگران قورخانه كه توانسته بود یكی از دستگاه كهنههای قورخانه را خریده در دكانی، در خیابان چراغ برق كار گذارده آهن تراشی باز بكند و بعد از آن شعبه همان شخص كه در خیابان جباخانه روبهروی دیوار انبارشاهی دایر بشود و پس از او كه چون شغل پر درآمد اسم و رسم داری شناخته شد دیگران نیز، یعنی كارگران دو دكان مزبور و به همین ترتیب آموزش یافتگان ِ دنباله آنها دكانهایی در گوشه و كنار دایر نموده مشغول بشوند.
ورود اتومبیل و شكست و بست آنها و خواستن یدكی و وجود دیگر حوایج باعث مرغوبیت ِ افزونتر این شغل شده توانست برایشان ماشین آلات موتوری و دنبال آن برقی وارد نموده تراشكاران قابل ایجاد بكند. / تاریخ اجتماعی تهران، ج 2، صص 162 و 161.