بازن- نکته مهم این که بازن طبیب نبوده بلکه کشیشی بود که با استفاده از بی خبری نادر و ضعف دانش پزشکی ایران برای نفوذ در دربار نادر که آوازه جهانگیری اش پیچیده بود، جهت تامین منافع مسیحیت چنین ماموریت یافت. نادر از پیرسن، رئیس شرکت تجارتی انگلستان درخواست معرفی طبیب اروپایی کرد. «در آن زمان من (بازن) در اصفهان بودم و از هنگام ورود با ایران به کار طبابت دست برده بودم و اصول آن را می آموختم. پس به پایه ای رسیدم که علاج مرض های عادی و معمولی را می دانستم » «این کار برای من در راه خدمت به دین ترسایی فراهم تواند ساخت » بازن اواخر سال 1746 م طبیب اوّل نادر شد و حداکثر شش ماه طبیب اوّل نادرشاه بود. بازن مامور کمپانی هند شرقی بود. وی نادر را در تمامی لحظات همراهی می کرد.

در کتاب نامه های طبیب نادر شاه پادری بازن، دو نامه آورده شده است. مترجم در پیشگفتار خود به این نکته اشاره کرده است که بازن «در نگارش خود عظمت و شجاعت نادرشاه را چندان مورد اعتنا قرار نداده است، بلکه بیشتر از شقاوت و خسّت و بیدادگری و کشتارهای او سخن می راند.» و به لغزش هایی که در نامه بازن وجود دارد اشاره نموده است .

ناشر (انجمن آثار ملی) در مقدمه ای که بر این اثر افزوده است می نویسد: «اگرجای جای مولف به صفات نادرشاه اشارتی کرده که موافق طبع خواننده حساس نیست در مواردی دیگر به حق و انصاف چنان سخن رانده که عظمت و دلیری و هوشیاری آن پادشاه بزرگ چون پرتو خورشید جهانتاب اندک تیرگی های اخلاقی وی را محو و نابود می کند.»

ناشر فرانسوی (نامه های عبرت آمیز و حیرت انگیز) که نامه های کشیش بازن را که در دوم فوریه سال 1751م از بندر عباس برای مافوق خود کشیش روژه ارسال نموده است و در سال 1780م در پاریس منتشر کرده، در مقدمه کتاب خود آورده است: «آوازه تهماسب قلی خان چنان در اکناف جهان انعکاس یافته است که حتی در ممالکی که فرسنگ ها از ایران دور افتاده، مردم به دانستن جزئیات او اشتیاق دارند…»

«نامه های ذیل، او را در نظر خوانندگان چون هیولایی مجسم می نماید که اگر از طرفی با بزرگی فکر و شجاعت و کارهای خارق العاده خود، ژنی«نبوغ» را مفتخر و سرافزار داشته است، از طرف دیگر با خسّت لایتناهی و شقاوت و ظلم بی مانند خود دامن انسانیت و مروّت را لکه دار ساخته است.»

بازن خود درباره راه یافتن به نزد نادر و رسیدن به مقام طبیب اول وی در این نامه آورده است :« از آن جایی که او (نادر) آوازه دانش طبیبان اروپایی را شنیده بود، از آقای پیرسن، رئیس شرکت تجارتی انگلستان درخواست کرد که برای او یکی دو تن طبیب اروپایی بیاورد …»

«در آن زمان من در اصفهان بودم و از هنگام ورود با ایران به کار طبابت دست برده بودم و اصول آن را می آموختم. پس به پایه ای رسیدم که علاج مرض های عادی و معمولی را می دانستم و….»

« پیرسن در قولی که به شاه داده بود مضطّر شد و حیران ماند، پس نظر به سوی من افکند و سود های که رسالت مسیحیان را از این پیش آمد بود، به عرض کشیش برتر (بالا دست) رساند و او را از سهولت هایی که این کار برای من در راه خدمت به دین ترسایی فراهم تواند ساخت، آگاهی داد و …»

آن گونه  که بازن اعتراف کرده، طبیب نادر شدن از برای اجرای مقاصد خاصی جز طبابت بوده است و آن طور که وی در نامه خود نوشته است:« در این هنگام هنوز سال 1746 م به پایان نرسیده بود که من به مقام طبیب اوّل پادشاه ایران رسیدم» با توجه به این که نادرشاه در ژوئن 1747 به قتل رسید و آن گونه که لاکهارت نیز در رساله رکترای خود ذکر کرده است، بازن حداکثر شش ماه طبیب اوّل نادرشاه بوده و در این مدت می توانسته است مشاهدات خود رابه رشته تحریر درآورد و آنچه را که به قبل از این تاریخ مربوط می شود همان گونه که خود نوشته است از دیگران شنیده و اساس چندانی ندارد. برای نمونه :«همین که نادر قلی به حد رشد رسید خانه پدر را فروگذاشت و به خدمت رئیس قبیله که مردی جنگی بود درآمد و … کم کم نادرقلی با رئیس سابق خود که از آن پیش در زیر فرمان او بود بنای هم چشمی نهاد و او را مورد حمله قرار داد و چون دستگیرش ساخت اصول سپاسگزاری را مراعات نکرد. ارباب نخستین، نخستین قربانی او گردید»

تنها مطلب ارزشمندی که در نامه های بازن طبیب نادرشاه می توان یافت نشانه های بیماری اوست که تشخیص بیماری نادر را برای ما روشن می کند. نادر به علّت زندگی در شرایط بسیار نامساعد لشکرکشی های ممتد، تغذیه نا منظم ابتلا به بیماری تب و لرز و نوشیدن شراب(اگر چه کم) به تشمع کبد یا بیماری سیروز  مبتلا شده بود، رنگ زرد (یرقان)، آب آوردن شکم (استسقاء) بواسیر و قیافه ای پیرتر از سن طبیعی او هم نشانه های مشهود این بیماری هستند. علاوه بر این احتباس صفرا در کبد و ریزش آن در خون ایجاد مسمومیّتی می کند که بی شک علاوه بر سوء هظم، اختلالات خلقی هم پدید می آورد که از دست دادن دندان ها و ناراحتی هایی که به هنگام غذا خوردن ایجاد می کند از طرفی و از طرف دیگر، یاغیگری ها و اغتشاش هایی که توسط اجانب و قشر خاصی که در دوران سلاطین صفوی صاحب اختیار مردم شده بودند و نادر قدرتشان را گرفته بود، پدید می آمد، بر این ناراحتی های جسمی افزوده شده بود و سرانجام خیانت های دست پروردگان و نزدیکانش او را وادار به سختگیری های شدید و انتقام گرفتن از یاغیان و گردنکشان کرد.

بازن درباره نادر شاه و شخصیت او به مافوقش روژه نوشته است «بدین ترتیب، بزرگترین پادشاهان جهان، بلای ناگهانی دولت عثمانی، فاتح هندوستان، خداوند ایران و فرمانفرمای آسیا تهماسبقلی خان، نادرشاه مشهور، در شصت و پنج سالگی (یا 66 سالگی) پس از سیزده سال پادشاهی بمرد.» در مورد سن نادرشاه نیز بازن دچار اشتباه شده است چون نادر در 1100 ق به دنیا آمد و در 1160 ق به قتل رسید.

«وی در نزد همسایگان محترم بود و دشمنانش سخت از او بیم داشتند. تنها نقصی که داشت این بود که محبوب رعایای خود نبود .»

«ریش خضاب شده او با موهای سفید سرش تباین متناسبی تشکیل می داد. مزاج او بسیار قوی بود و هیکل تنومندی داشت. قدش بسیار بلند، اندامش متناسب و صورتش گندم گون بود، شکل صورتش با آن که گرد نبود، چندان دراز هم نبود . بینی او عقابی بود. دهانش خوش شکاف و لب پایین او اندکی درشت تر بود. چشمانی تنگ و خلنده با نگاهی تند و گذرنده داشت. بانگ او درشت و پر قوّت بود، ولی او می توانست با میل و اراده خود و به اقتضای وقت آهنگ آن را ملایم تر و نرم تر نماید.»

«تنها موجد اقبال او عزم و کوشش او بود… با استعدادی وسیع تر و با هوشی تندتر و با دلیری و شجاعتی عظیم تر از او پیدا کرد. نیات او بسیار بلند بود… موانع و مشکلات در عزائم او کمترین تاثیری نداشت. او مسکن ثابتی نداشت. دربار او، اردوی او بود . چادری قصر سلطنتی او را تشکیل می داد. تخت او در میان اسلحه او قرار داشت و عزیز ترین دوستان او رشید ترین سربازان او بودند.»

«سرماهای شدید زمستانی و گرماهای طاقت فرسای تابستان و برف و باران و گرسنگی و تشنگی و رنج و خطر، نه تنها او را درمانده نمی کرد، بلکه بر جسارت و پشتکار او می افزود»

«در میدان جنگ او مرد اوّل بود و هم مرد آخر»

« او تنها تکیه بر جسارت و اقبال خود می کرد. ازآن جاست که در عمل های مهّم و در جنگ های بزرگ همیشه از فتح و نصرت بهره تام می یافت»

«این بود بیان صفت های شایان تمجید او و ازآن جاست که استحقاق عظمتی را داشته است که یکی از نویسندگان فرانسه، آقای . م .دو . بوگنویل (M.de.bougainville) ، او را با الکسندر(اسکندر مقدونی ) مقایسه کرده است.»/ بر گرفته از کتاب : نادرشاه آخرین کشورگشای آسیا. دکتر لارنس لاکهارت. ؛ بازن.1365 . 25.

 

 

برچسب‌ها: