آینه سکندری – کتابی دربارهٔ تاریخ ایران باستان است که توسط میرزا آقاخان کرمانی تألیف شده است. نویسنده در این کتاب مطالب تاریخی و افسانهای را درهم آمیخته و برای کلمات فارسی، معانی و اشتقاقات بیاساسی آورده است.(اوشیدری، جهانگیر (۱۳۸۳). دانشنامهٔ مزدیسنا.).
تاریخ کتابت : ۱۳۱۳ق.
قطع : ۱۴*۲۱/۵سم. ۱۸۵ص. ۱۹س.
مشخصات اثر : آغاز:
متن يادداشت : فهرست طبقه سلاطین، سلسله آبادیان…
مشخصات اثر : انجام:
متن يادداشت : توفیق اتمام باقی کتاب را میخواهم و کان ذلک فی غره شهر.
مشخصات اثر : انجامه:
متن يادداشت : غره شهر رمضان یکهزار و سیصد و سیزده هجری.
متن يادداشت : ظاهرا این تاریخ اتمام کتاب است.
يادداشتهاي مربوط به مشخصات ظاهري اثر : نوع خط:نسخ روشن.
: تزئینات متن:عناوین به همان خط به سرخی نوشته شده.
: نوع کاغذ:فرنگی سفید.
: تزئینات جلد:میشن خرمایی داغ کرده.
يادداشت هاي مربوط به نمايه ها، چکيده ها و منابع اثر : ماخذ فهرست: مجلد چهارم، صفحه ۲۹۶۷.
يادداشت هاي مربوط به خلاصه يا چکيده : این کتاب در تاریخ پیش از اسلام ایران است و مطالب آن اغلب معتبر نیست و در ۱۳۲۴-۱۳۲۶ق. چاپ شده.
موضوع (اسم عام يا عبارت اسمي عام) : ایران – تاریخ – پیش از اسلام رسالهای در حکمت و رضوان به تقلید گلستان. ماشاءالله در رد انشاءالله و هشت بهشت.
میرزا آقاخان از منابعی که در آینه سکندری بهره برده است یاد می کند:
«چگونگی انتقال سلطنت از خاندان مدیا به پارس را هردوت چنین نوشته پارس طوایفی زراعت پیشه و چوپان بودند و تجارت دریا نیز می کردند…»( ص62)
«گزنفون مورخ یونانی که از شاگردان سقراط بود و او را صاحب سیف و قلم می گویند…»( ص66) «در تاریخ ایران می نویسد که …»( 142) و نکاتی را متذکر می شود بی ماخذ:
«موسس طبقه ساسانیان اردشیر بابکان است و او را بنابرمشهور از نژاد دارای بزرگ می باشد»(131) «چون در اواخر ساسانیان مذاهب متنوعه ایران موجب اختلاف بزرگی در میان مغان شده آئین زرتشت تقریبا به پانصد شعبه انشعاب یافته بود و فلسفه های مختلف در میان اهالی ظهور کرده بود…»( 158) «بعد از انقراض ساسانیان دین زرتشت هم یکدفعه در ایران محو شد.»( 182) «ایرانیان عموما سلاطین نینوا را نامرد می خواندند و اعراب آنرا معرب ساخته نمرود و نمارود کفتند.»( ص56 )
میرزا آقاخان کیست؟
میرزا عبدالحسین (1314-1270ق.) معروف به میرزا آقاخان کرمانی، بود. او فرزند میرزا عبدالرحیم مشیزی، از خانهای بردسیر کرمان و از پیروان آئین یارسان (اهل حق) بود. مادرش نوهٔ میرزا محمدتقی کرمانی معروف به مظفرعلیشاه کرمانی (از هواداران مشتاق علی شاه کرمانی) بود.( بانک اطلاعات رجال: میرزا محمدتقی کرمانی، معروف به مظفرعلیشاه کرمانی، ۲۲ مه ۲۰۱۲) آدمیت در کتاب «اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی» جده پدری او را از زرتشتیان کرمان دانسته که مسلمان شده بودند وعلاقه او به دین باستانی ایران، از این منبع دانسته است. ( آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، تهران، پیام، چ 2، 1357، 14.) میرزا آقاخان از شخصیتهای سیاسی جنبش مشروطه ایران بود. او را در کنار میرزا فتحعلی آخوندزاده از بنیانگذاران ناسیونالیسم نوین ایرانی می دانند. کسروی دربارهٔ میرزا آقاخان و احمد روحی مینویسد:«نخست شیعی میبودهاند، سپس در آنجا ازلی گردیدهاند و دختران صبح ازل را به زنی گرفتهاند، سپس به یکبار بیدین گردیده آشکاره طبیعی گری نمودهاند و در پایان کار به سید جمال الدین اسدآبادی پیوسته و باز به مسلمانی گراییده و به همدستی او به اتحاد اسلام کوشیدهاند. »(کسروی، تاریخ مشروطه، ج اول، چ ۱۶، ۱۳۶۳)
او از بردسیر برای ادامهٔ تحصیل راهی کرمان شد و آنجا فقه و اصول، حدیث و روایت، تاریخ ملل و نحل، ریاضیات، طب، نجوم، منطق، حکمت و عرفان آموخت. معروفترین استادش شیخ العلماء بود که بارها در دوره ناصری به جرم بابیگری زندان شده بود.( کرمانی، میرزا آقاخان «پیشگفتار». سه مکتوب. آلمان. ۸؛ براون، ادوارد. انقلاب ایران. ترجمهٔ احمد پژوه. ۴۱۰.) میرزا آقاخان با اندیشه شیخ احمد احسائی آشنا شد و نسبت به بابیت تمایل یافت. گرچه اعتقاد قلبی او ازلی بود نه بابی. او در ۱۳۰۲ ق./۱۲۶۳ ش. با شیخ احمد روحی از کرمان به اصفهان رفت و آنجا با تشکیل جلسات سری آشنا شد که بانی آن سید میرزا هادی دولتآبادی نماینده صبح ازل در ایران بود و در ادامه با ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ اصفهانی ارتباط یافت. میرزا آقاخان در اوایل سال ۱۳۰۳ ق./۱۲۶۴ش. به تهران آمد ولی او که به دلیل توطئهٔ مادر و برادر از کرمان گریخته بود در تهران نیز نتوانست بماند و سپس به حاکم رشت مؤید الدوله پناه برد، اما با دسیسه حاکم کرمان، ناصرالدوله، مجبور به ترک رشت و هجرت به استانبول شد و سپس به قبرس رفت و آنجا با دختر صبح ازل پیوند زنا شویی بست. پیوندی که در بازگشت به استانبول از هم گسست و میرزای سرخورده به بغداد رفت. چندی بعد در دمشق، «کتاب رضوان» را نگاشت و به رسم روزگار، به سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی تقدیم کرد تا از کرامات سلطانی بهره گیرد اما مقرری پادشاه کفاف زندگی او را نمیداد.(نبوی رضوی، سید مقداد (۱۳۹۳). «مقدمه تاریخی». تاریخ مکتوم. تهران: پردیس دانش. ۲۹.) از فقر شدید نامه ای به میرزا ملکم خان نوشت و از او کمک خواست. در استانبول با احمد روحی و میرزا حسن خان خیبر الملک در انجمن شیعیان با سیدجمال آغاز همکاری کرد. مرام نامهٔ این انجمن مبتنی بر اتحاد جهان اسلام و بازگشت به احکام صدر اسلام بود. در این دوران شیفته سیدجمال شد که داعیه اتحاد مسلمانان را داشت اما به مرور زمان، مشاهدهٔ کمکاری و عدم مبارزه طلبی سید جمال باعث سرشکستگی و ناامیدی او شد. به طوری که در نامه ای نوشت: «حضرت شیخ «سید جمال» در خانه خود به استقلال نشسته و چند نفر نوکر گرفته از صبح تا شام به پذیرایی مردم مختلف از هندی و تازی و افغانستانی و مصری و ایرانی و ترک و سودانی مشغولند و غیر از این هیچ کاری ندارند.» و از محافظه کاری و بی عملی سید جمال به یک باره منتقد دین و نقش آن در جامعه شد.
با شیخ هادی نجمآبادی که از تأثیرگذاران جنبش مشروطه است مرتبط گشت داشت.(صنعتی زاده، عبدالحسین (۱۳۴۶). [روزگاری که گذشت]. تهران. ۴۳و۴۴؛محقق، مهدی (۱۳۹۲). «مقدمه». [فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام]. تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری. ۴۹.)
میرزا رضا کرمانی پس از قتل ناصرالدینشاه، در بازجویی گفت که با میرزا آقاخان و سید جمال و ایرانیان استانبول آشنا شده است. مظفرالدین شاه، او و احمد روحی و میرزا حسن خان خبیرالملک را به دلیل مباشرت ترور از دولت عثمانی خواست. سلطان عبدالحمید آنان را تحویل محمدعلی میرزا ولیعهد کرد و او در سال ۱۳۱۴ق./ ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۶ م./۱۲۷۵ ش. سر سه آزادیخواه را به طرز فجیع برید و در پوست سرشان کاه کرد و به تهران فرستاد.(کرمانی، میرزا آقاخان «پیشگفتار». سه مکتوب. آلمان. ۸ ؛ آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، تهران، پیام، چ 2، 1357، 14.) سروده اوست:
زِ کشتن نترسم که آزادهام – ز مادر، همی مرگ را زادهام
آثار: سه مکتوب ، مقالات در نشریه اختر استانبول، جنگ هفتاد و دو ملت، انشاءالله و ماشاءالله، نامه باستان یا سالارنامه، آینه سکندری یا تاریخ باستان، هشت بهشت.(هشت بهشت، ۳۰۴ و ۳۰۸)
او در نامه ای در ذیالحجه ۱۳۱۱ به ملکمخان به رکود اقتصادی بیسابقه نوشت؛ در ظرف ۱۰سال جمعیت کرمان از ۱۰۰هزار نفر به ۳۰هزار نفر کاهش یافته و عمال و رعیت و مباشران به گونهای فقیر و پریشان شدهاند که ناچار تا دو سال دیگر از پرداخت مالیات عاجز خواهند شد، در حالی که هر سال ۱۰۰هزار نفر از مردم «بااستطاعت ایران» به کشورهای بیگانه مهاجرت میکنند. طلا در کشور پیدا نمیشود، نقره بسیار کمیاب شده و تنها پول رایج مسی است که در دست مردم مانده است. میرزا مینویسد: «این ته بساط چیز کمی مانده است که برچیده شود. همانا وکلای دولت ایران گمان میکنند هرچه از عدد نفوس و رجال مملکت بکاهد، صرفه با آنهاست و آخر وارث بالاستقلال همه خواهند شد؛ والا هر خیال دیگری در سر داشتند، این طور مردم را متفرق نمیساختند.» میرزا از این مقدمات نتیجه میگیرد که ایران آبستن حوادث است… و «مطلق تغییرات کلی در وضع آن به هم خواهد رسید»… او در یکی از نامههای سال ۱۳۱۱ گفته بود که برابر گزارش شخص محترمی «به کلی وضع دماغهای مردم تغییر نموده و مستعد از برای قانون و انسانیت و حقشناسی شدهاند.» اما میرزا به این نکته اساسی التفات پیدا نکرده بود که تکوین این آگاهی نوآئین و بحران ناشی از آن در نظام خودکامه نیازمند تدبیر بنیادینی بود که به باور او با روی کار آمدن ظلالسلطان -که در واقع جز دفع فاسد به افسد نبود- در تضاد است.( مبانی نظریه مشروطهخواهی، جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، ۷۴-۷۳.)