مجمع الصنایع

روند نوگـرایی علمــی، اجتماعــی و فرهنگــی در دورۀ قاجــار با تأسیـس مـدارس ویـژه ای مانند دارالفنـون و مجمع الصنـایع همراه است. در مورد دارالفنـون کم و بیش مطالب درخوری در دست است، اما در مورد مدرسۀ مجمع الصنایع، اطلاعات زیادی وجود ندارد. این مدرسه، در دورۀ میرزا تقی خان امیرکبیر و بر اساس الگوی کهن تولید خرده کالایی در بیوتات سلطنتی برپا شد تا مانند مؤسسه ای پیشگام در راه اندازی برخی رشته های جدید تولیدی و فناورانه و یا احیا و ارتقای برخی رشته های تولیدی از رونق افتاده در دورۀ ناصری عمل کند. این تجربه، در عرصه سیاست گذاری در حوزۀ فناوری، تجربه ای منحصر به فرد بود. در این مقاله، تاریخچه و روند تحولات این مدرسه مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد و از این رهگذر، موضوع تجربۀ مزبور به عنوان تداوم الگوی کهن تولید کارگاهی سلطنتی، در دورۀ قاجار، ارزیابی می شود. پژوهش حاضر درصدد پاسخ به سؤالات زیر است:

۱. مدرسۀ مجمع الصنایع تا چه اندازه متأثر از الگوی تشکیلات بیوتات و تا چه اندازه تجربه ای نوین بود؟ ۲ .علل تأسیس مدرسه چه بود؟ ۳ . تأسیس مدرسۀ مجمع الصنایع چه تأثیر مشخصی در فضای فناورانه و فرهنگی آن دوران داشت؟ تجربۀ مدرسۀ مجمع الصنایع را می توان کوشش دربار قاجار برای بازسازی و نوسازی بخش تولید کالایی بیوتات دانست و تأسیس آن با هدف استقرار، بخشی نوین در تولید کالا و سازمان صنفی مربوط صورت گرفت تا از این رهگذر هزینه های دربار کاهش یافته و برخی پیشه ها و صنایع نوین ترویج شوند. سکوت منابع در مورد مدرسه و عملکرد آن و افت و خیز و رکود در فعالیت های مدرسه امکان تأثیر گذاری مؤثر آن در فضای تولید حرفه ای و تحول نظام تولید شهری کشور را سلب کرده بود

 نتیجه گیری:نتیجه تحقیق نشان می دهد تجربه برپایی مجمع الصنایع ادغام گرایش تجربی پیشینی در سرمایه گذاری حکومت در عرصۀ تولید شهری و بهره گیری از تجربیات نوین غرب در این زمینه بود. اگر چه روند برنامه ریزی و سیاست گذاری حکومت در این زمینه نیز، مانند دیگر زمینه ها ،با مشکلات ساختاری و موانع مختلف روبه رو گردید و از به سرانجام رسیدن تحولی که خواست اولیه از بنیان آن بود، تحقق نیافت.

فصلنامۀ گنجینۀ اسناد: سال بيستم و يكم، دفتر سوم،(پائیز ۱۳۹۰ ،(۶۴ – ۴۲ شهرام یوسفی فر ، دانشیار تاریخ ایران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی.

مقدمه

 حمايت حكومت و نخبگان سياسى و ديوانى از هنر و هنرمندان و پيشه وران، پيشينه اى طولانى دارد. تشكيلات بيوتات، از گذشتة دور، براى سازماندهى توليد كارگاهى در سازمان دربار به وجود آمده بود و حيات آن تا پايان دورة قاجار ادامه داشت. امواج نوگرايى دورة ناصرى تغييراتى در سازمان و كاركرد آن به وجود آورد و اين امر نتايجى چون بروز ايده و تأسيس مدرسة مجمع الصنايع را در پى داشت. مدرسة مجمع الصنايع تلفيقى از تجربة بيوتات كهن با گرايشات تجددخواهانه دستگاه حكومت بود. چون اين مدرسه با هدف اشاعة فنون جديد برپا شده بود، بازشناسى ماهيت تاريخى آن، شناخت بهتر زمينه هاى ظهور و دگرگونى هاى فن شناسانه و نهادهاى مرتبط با آن را فراهم مى آورد. مدرسة مجمع الصنايع، مؤسسه اى علمـى- ترويجـى و توليدى وابسته به دربار(بيوتات) قاجـار بود كه به منظور توليـد برخى مصنوعات مورد نياز مجموعة دربار در دورة ناصـرى تأسيس شد. اطلاعـات موجود در مورد اين مؤسسه درهم ريختـه است: گاه فعاليت هاى دو دورة مدرسه خلط مى شود(از جمله،ن.ك.: افشار،1378، ) يا از دو مدرسه مستقل با اين عنـوان ياد مى شود(معتمدى،1381،628)؛ بانى آن را گاه امير كبير(ذكاء،1342، 20؛سعـدونديان،1380،425) و گاه معيـرالممـالك(افشار، 1378،9؛ تكميـل همـايون، 1381،ج2،79 ) ذكر مى كنند ؛يا فعاليت هاى آن را منحصر به تعليم نقاشى مى دانند(افشار1383 ، 25) مدرسة مجمع الصنايع اول در 1269ق. در حاشية فضاى سبزه ميدان تهران تأسيس شد و مدتى بعد در كش و قوس دگرگونى هاى سياسى، اجتماعى و فكرى به محاق رفت. دور دوم فعاليت آن از 1296ق. و در محل ديگرى آغاز شد. در اين مقاله روند تأسيس، سازمان و عملكرد اين مدرسه مورد بررسى و تحليل قرار مى گيرد. به نظر مى رسد سكوت منابع در مورد مدرسه و عملكرد آن و افت و خيز و بروز ركود درفعاليت هاى مدرسه، امكان تأثير گذارى مؤثر آن در فضاى توليد حرفه اى و تحول نظام توليد شهرى كشور را سلب كرده بود. بيوتات: ساختار و كاركرد تاریخی مدرسة مجمع الصنايع، مانند مدرسة دارالفنون، مؤسسه اى در تشكيلات بيوتات دستگاه سلطنتى بود. هر دو مدرسه در فضاى حريم سلطنتى(خالصه) برپا شدند و ادارة آنها طبق روال بيوتات جريان داشت. ابتدا اشاره مختصرى به الگوى تاريخى تشكيلات بيوتات ضرورى است. بيوتات سلطنتى، مجموعه اى از بخش ها و كارگاه ها بود كه مأموريت هاى مختلفى چون تدارك وسايل و كالاهاى مورد نياز بخش هاى مختلف دربار را برعهده داشت. تشكيلات بيوتات كه ريشه در الگوى كهن تشكيلات سلطنتى داشت، در دورة اسلامى و به ويژه از دورة سلجوقيان شكل تكامل يافته ترى پيدا كرد و توليدات فاخر و گرانبهاى كارگاه هاى سلطنتى در خزانه ها(مانند خزانة كتاب،سلاح، فرش،شراب و امثال آن) نگاه دارى مى شد(ر.ك:آل داود،1383،ج13 ،ذيل بيوتات). اهميت و كاركردهاى تشكيلات بيوتات در دورة مغول افزايش يافت و با عنوان«كارخانه» از آن ياد مى شد(آل داود، 1383،ج 13 ،ذيل بيوتات، مارچينكوفسكى، 1385،388 ). سياست تيمور در جابه جايى و سازماندهى پيشه وران گزيده هر شهر در كارگاه هاى سلطنتى(بيوتات) حوزه هاى كاركردى اين نهاد را ترقى بخشيد(آل داود،همان) و شكوفايى فنون و صنايع را باعث شد. بعدها، اعقاب تيمور نيز روية تجميع سرآمدان هنر و صنايع ظريفه در بيوتات را ادامه دادند. تأمل در وضعيت كتابخانه هاى دربارى تيموريان ابعاد اين تجربه را بهتر نشان مى دهد (خواندمير،1372، 237-245 ). البته، گستره حمايت تيموريان از اصحاب فن و هنر فراتر از ضوابط بيوتات بود. در دورة صفويه، تحولى اساسى در ماهيت و سازماندهى و ساختار بيوتات رخ داد. رشد تشكيلات سلطنتى و ضعف بخش توليد شهرى در تأمين نيازمندى هاى گسترده و مجلل دربار وديوان سبب شد تأمين اقلام مورد نظر در تشكيلات سلطنتى و «اصناف شاهى» انجام شود(كيوانى، 1379، 275 ) در نتيجه، عملكردهاى بيوتات گسترش يافت و عنوان بيوتات همة تشكيلات دربار را در بر گرفت و شمار اجزاى آن تا حدود 33 دايرة توليدى و حدود پنج هزار نيروى كار افزايش يافت(رويمر،1380، 164؛ميرزا سميعا،1385، 12 ؛ كيوانى، 1379،  275 ؛ فلسفى،1353،ج2، 811-812 .(بيوتات در فضاى حريم سلطنتى استقرار داشت. بنا ِ به معمول، «ناظر ِ » بيوتات، پيشه وران استادكار را به بيوتات ملحق مى كرد(ميرزا سميعا،1385، 388؛شاردن،1345 ،ج7، 101-105) اهل بيوتات از شرايط كارى، دستمزد، و مزاياى خوبى نسبت به ديگران برخوردار بودند(فوران، 1377 ،62 ؛كيوانى، 1379، 274.( تشكيلات بيوتات زير نظر «ناظر» بيوتات اداره مى شد. وى داد و ستدها، پرداخت حقوق صاحب جمعان و عمله بيوتات(مارچينكوفسكى، 1385،197 ،(تعيين سرپرست كارگاه ها و كارخانه ها(مارچينكوفسكى، 1385 ، 197؛ ميرزاسميعا، 1385، 388-389 ) و حتى صنف هاى بازار اصفهان(33 صنف)(كيوانى، 1379، 275 ) را زير نظر داشت. فعاليت هاى كارگاه هاى بيوتات مختلف بود: از توليد محصولات مختلف مانند قالى،پارچه حرير،وچينى سازى(فوران، 1377، 62 ) براى مصارف دربار و گاه براى صدور به خارج(هند و اروپا)، تا تدارك مايحتاج سفر و حضر دربار، اقمشه،البسه، مأكول، مشروب، خلاع فاخره و مانند آن والبته فعاليت هاى ديگرى كه خارج از منظور بحث حاضر است. در دورة قاجار، تشكيلات مزبور- بنا به الگوى قبلى- احيا شد و توسعه يافت؛اگرچه در دورة افشار و زند از اهميت و شمار اجزاي بيوتات كاسته شده بود (آل داود،1383،ج13،ذيل بيوتات). عوامل اصلى بيوتات، عمله «خلوت» شاه بودند و «ريش سفيد خلوت»-ناظر بيوتات و وزير حضور بعدى- بر آنها رياست داشت. وى، بعدها به «وزير حضور» و «وزيردرباراعظم»،ملقب شد. هريك از ادارات بيوتات در عصر ناصرى، نام «خانه»داشت، مانند شربت خانه،آبدارخانه،كشيك خانه،وامثال آن(ر.ك.:اعتمادالسلطنه،1363،ج1،44- 45؛ مستوفى ،بى تا،ج1 ، 380-420؛ آل داود،1383،ج13،ذيل بيوتات). اين منصب تا پايان عصر پهلوى مهم ترين مقام دربار بود. اجزاى تأسيسات بيوتات سلطنتى در عصر ناصرى چنين بود: خزانه( محل بودجة كشور و ضرابخانه) كه خاندان معيرالممالك مسئوليت خزانه و ضرابخانه را داشتند، خزانة اندرون (خاصه)،ضرابخانه، آشپزخانه(خوانسالارى) و شربت خانه، آبدارخانه، قهوه خانه، فراش خانه، سرايدارخانه، بناخانه و فخارخانه، صندوقخانه و رختدار خانه، ايشيك خانه، كشيك خانه، واسلحه خانه. در دورة مظفرى، نام بيوتات به «ادارة خاصة سلطنتى»، تغيير يافت و دواير وزارت خلوت همايونى، ادارة مهرسلطنتى، باغات سلطنتى، عكاس خانه، و دوايرى ديگر بر آن افزوده شد(مستوفى،بى تا، ج1 ،صص380-420؛ آل داود،1383،ج13،ذيل بيوتات). در دورة قاجار، شمارى از نهادهاى نوين در تشكيلات بيوتات ايجاد شد. اين وجه از توسعه و رشد سازمانى و كاركردى بيوتات تاكنون مورد توجه قرار نگرفته است. از جمله اين نهادها مدرسة دارالفنون و مدرسة مجمع الصنايع است كه دومين مورد، موضوع اين بررسى است.

مدرسۀ مجمع الصنایع(اول)

 ۱.  زمینه های تأسيس آغاز دورة حكمرانى ناصرالدين شاه و صدارت ميرزا تقى خان با شمارى اصلاحات سياسي، اجتماعي، و فرهنگي معطوف به تلاش هاى پيشين و مقتضيات زمانه توأم بود. تأسيس مدرسة دارالفنون(تعليم و نشر فرهنگ و علوم جديد)، مريضخانة دولتي و ترويج اصول بهداشت عمومي،احداث اماكن تجارى، نشرروزنامه، و نظاير اين موارد از آن جمله اند.

پيشگامى ِ بخش هايى از دربار و ديوان در اخذ و ترويج علوم و حر كمبود آگاهى ها در اين خصوص و نياز به سرمايه گذارى هاى اوليه براى شروع اينگونه فعاليت ها مربوط بود، ضمن آنكه ترويج علوم و فنون جديد به پشتوانه سياسى نياز داشت. اين سياست، به شكل اعزام كارآموزان به خارج تجلى يافت«…كه بايد از استادان فن صنايع و بدايع آموخته، و در ايران اشاعه مى شد» (اعتمادالسلطنه،1363،ج1،162.( اولين كارگاه هاي جديد(صنايع نظامي) يا مدارس نوين(دارالفنون و مجمع الصنايع) در ساختار بيوتات و در منطقة سلطنتى (خالصه) برپا شدند. دارالفنون، نماد آموزش و ترويج علوم نوين در ايران شد،اما مدرسة مجمع الصنايع باظهور نوگراترين بخش(صنعت و از جمله صنايع نظامى و تجملاتى) در گمنامى فرو رفت. برپايى مدارس دارالفنون و مجمع الصنايع براساس تجربة علمى و فنى اروپاييان بود و طرز اداره و سازماندهى آنها الگويى دو بخشى داشت: از يكسو در ساختار بيوتات تعريف شدند و از سوى ديگر، تابع مقتضيات خاصى بودند؛ بديهى است در ارزيابى ساختار و عملكرد تشكيلات مزبور بايد به اين مهم توجه كرد. طرح تأسيس مدرسه اى براى تأسيس و ترويج برخى رشته هاى فنى جديد، با عنوان«مجمع الصنايع»، در سال 1269ق. عملى شد تا به موازات آموزش علوم پزشكى و پايه در مدرسة دارالفنون، آموزش و ترويج «فنون و هنرها»ى جديد در اين مدرسه انجام پذيرد. مأموريت اين نهاد آموزشى- حرفه اى بسيار هوشيارانه تعيين شده بود واعزام دانشجو و كارآموز براى فراگيرى فنون جديد و مورد نياز در پيگيرى فكر تأسيس مدرسة مجمع الصنايع مؤثر بود. تا آن هنگام در رشته هاى نقاشى، ريخته گرى،كاغذ سازى، زرگرى،چينى سازى،نجارى، و نظاير اينها كارآموز به خارج اعزام شده بود (آدميت،1355، 295-299.) در دورة اميركبير، سياست نگاه به منابع داخلى، براى پاسخ گويى به نيازهاى فناورانه و نظامى بخش حكومت، غلبه داشت. براى مثال، بازنمون سياست مدرن سازى ارتش -كه آشكارا در نظم ظاهرى و طرز پوشش و تسليحات آن نمود مى يافت- در مدرسة مجمع الصنايع به شكل تربيت صاحبان فنون مربوط متجلى گرديد. براى متحدالشكل كردن لباس نظاميان از كليجه(جامة پنبه دارآجيده) و شلوار تنك اتريشى بهره برده مى شد و از اين رو، لازم بود هنر مليله دوزى و مفتول دوزى و دوختن تكمه شير و خورشيد معمول شود(آدميت،1355، 295-299 .) اشاره مى شود «صنايع دستى»از جمله «… اَعمال و صناعات و پيشه هاى متعلقه بتربيت لشكر و سوق عسگر …» در اين مركز داير شده بود(اقبال، 1327 ،67 )

در بارة سياست حمايت و ساماندهى حرف جديد و نتايج آن در دورة ناصرى اطلاعات اندكى در دست است. يكى از معدود آگاهى ها، به گزارش مربوط به برنامة حمايت از صحافى فرنگى، به عنوان حرفه اى متفاوت، مربوط است كه با وارسى آن مى توان پرتوهايى بر اين بحث افكند. در مورد فن صحافى فرنگى كه در دورة ناصرى ترقى كرد و شاهكارهايى از آن باقى است(افشار، 1378، 8 ،) سند ارزشمندى به تاريخ جمادى الثانى 1278ق. در دست است كه به برنامة آموزش و ترويج اين حرفه مربوط است و مانند دستورالعملى براى تعيين «قرار و مدار كار صنف صحاف فرنگى» به شمار مى رود. فرازهاى مهم اين سند كه منعكس كننده سياست كلان در اين زمينه مى باشد، چنين است: برنامه ريزى به منظور ساماندهى مكانى اعضاى يك صنف(مانند صحافى) در مراكز شهرى؛ تشويق سرمايه گذارى بخش خصوصى در تأسيس فضاهاى مناسب كسب و كار(بازار حرفه اى)؛[همچنين] مقرر شد اين صنف در تهران در بازار جديدى استقرار يابند كه حاج على تاجر اصفهانى ساخته بود (افشار، 1378، 9)؛سياست تخصص گرايى اهل حرف و پرهيز از كارهاى متفرقه، مانند منع صحافان از ساخت فانوس، فروش كاغذ،تذهيب(افشار،1378، 9-10 (يا منع ديگر حرف(كاغذ فروش و كتابفروش) از دخالت در كار صحافى؛ استاندارد سازى توليد كالا و تنظيم روابط مؤثر بين فروشنده و مشترى( از جمله بيست و چهار نمونه جلد در طرح ها و قيمت هاى مختلف تهيه و به صحافان داده شده بود تا با مشترى يكسان رفتار شود)(افشار، 1378، 9)؛ تأمين سرمايه لازم با عنوان قرض براى ارتقاى كسب و كار پيشه وران؛ توجه به تربيت شاگرد در حرف مختلف؛ انجام آزمايش براى انتخاب استادكاران زبده و تشويق آنان براى ارتقاى حرفه خود؛ برقرارى انحصار در توليدات يك صنف؛ و رواج جلد سازى فرنگى نزد صحافان ايرانى. نكته مهم در اين دستورالعمل آن است كه «…چون هدف از ساماندهى صنف صحاف اين است كه صحافى فرنگى در ايران رواج يابد»، بايد پنج نفر از استادكاران صحاف به «كارخانه صحافى مخصوص»آمده، صنعت جلد سازى فرنگى را آموخته و تكميل كنند». در چشم انداز اين برنامه آمده بود كه «…بايد اطفال را شهريه پرداخت تا اين حرفه را در كارخانة صحافى مخصوص آموخته و در كشور رواج دهند»(افشار، 1378، 9-12» .(كارخانة ِ صحافى مخصوص» مورد نظر همان مجمع الصنايع بودكه صحافى فرنگى در آن وجود مجمع الصنایع(تجربۀ نوگرایی در مشاغل کارگاه های سلطنتی دورۀ قاجار ) ۴۸ ۸۳ داشت. با آنكه ناصرالدين شاه حامى برخى رشته هاى هنرى، علمى و فنى بود، سياست گذارى در هر رشته از آموزه هاى كلان و انديشيده شده اى متأثر بود كه نمونه اى از آن در سند مورد بحث قابل بازشناسى است. برنامة راهبردى اين مدرسه، بعدها به شكل الگوى «هنرستان صنعتى و علمى» ادامه يافت. مجمع الصنايع، در تحول فنى شمارى از حرف و فنون دورة قاجار نقشى مؤثر داشت. سرگذشت مدرسه در دورة ناصرى نشان دهندة وجود برنامه هايى براى حمايت از صاحبان حرف و مشاغل و اراده اى قوى براى بهبود سطح فنى و دانش مورد نياز در رشته هاى توليدى است.اگرچه سرگذشت اين نهاد نيز مانند ديگر تلاش هاى آن دوران نشان دهندة ارتباط سرنوشت بدفرجام اين نهاد با پروژة كلان دگرگونى هاى علمى و فناورانه در سدة سيزدهم است. در هر حال، برنامة كيفى سازى حرفة صحافى بر اساس الگوى فرنگى را مى توان يكى ً مشمول ديگر پيشه هاى مطرح نيز مى شد و از تجربه هاى مهم آن دوران برشمرد كه احتمالا مهم ترين مأموريت مجمع الصنايع تعريف شده بود. بخش ديگرى از وظايف اين نهاد به دگرگونى هاى اوضاع اجتماعى- فرهنگى آن دوران مربوط مى شد.اعتمادالسلطنه، در گزارشى از تغييرات سبك زندگى مردم و «باب ميل اهالى ايران به تجملات» مى آورد: «امروزه در خانه اغنياء و متوسطين ايران به اسباب زينت تمايل وجود دارد و ارباب ثروت در استفاده از مصنوعات جديد بر هم تفاخر مى نمايند» (اعتمادالسلطنه، 1363 ،ج1، 154 .) در ادامه، اشاره خواهيم كرد كه چگونه برخى توليدات مجمع الصنايع به توليد محصولات تجملاتى و اشرافى گرايش يافته بود

۲. مکان

 مدرسة مجمع الصنايع در بنايى كاروانسرا مانند، در جنوب بازارچه صندوق دار و غرب جبه خانة مباركه(محل ساخت يا نگهدارى اسلحه و مهمات) –واقع در غرب سبزه ميدان و جنوب شرق ميدان ارك- قرار داشت(ر.ك: نقشه تهران، ترسيم كرشيش؛ اعتمادالسلطنه، 1382 ،ج1، 93 .) نام خيابان جبه خانه، از انبار شاهى (انبار مهمات، لباس خانه يا جبه خانه) واقع در آنجا،آمده بود(معتمدى، 1381 ، 229 .) تا سال 1269ق. اين محل مقر تجمع كسبة دورة گرد(جگرگ پز،كاه فروش،نعل بند و مانند آنها) و جايى كثيف و ناشايست بود و به دستور ناصرالدين شاه،على قلى خان مقدم مراغه اى(حاجب الدوله)، آنجا را به محلى براى گردش مردم و بساط اندازى در ماه رمضان تبديل كرد تا «… امتعة متنوعة ايران و فرنگ، مشابه اكسپوزيسيون(نمايشگاه) در نهايت آراستگى…» در آنجا عرضه شود(اقبال، 1327، 61 .( همچنين، به دستور شاه، سرايى دولتى و تاجر نشين در آنجا احداث كردند كه حجرات فوقانى وتحتانى و دكاكين آن با بلورينه آلات رنگين تزيين شده بود…»(اقبال،1327، 62 .) به نظر مى رسد فكر تأسيس مدرسة مجمع الصنايع در اين مكان و برنامه نوسازى كالبدى ميدان و ايجاد اماكن تجارى و دولتى و رونق دادن كسب و كار در آن فضا ارتباط داشت. نوسازى اين ميدان يك سال پس از قتل امير كبير صورت گرفت(اقبال،1327 ،62 و 66 .( در مورد فضاى كالبدى و معمارى مجمع الصنايع اطلاعاتى در دست نيست. به طور كلى مى دانيم اين مكان به شكل يك كاروانسرا بود و تا دهة سى قرن حاضر، مكان مزبور به شكل «سرا» يى بزرگ در ابتداى بازار توتون فروشان،با نام مجمع الصنايع شناخته مى شد(اقبال، 1327،66؛ ذكاء، 1342، 20 .) يك در كاروانسرا به خيابان بوذرجمهرى و ديگرى به بازار منوچهر خان باز مى شد(بازارچه هاى تهران، 1336، 41 .) اين مكان حجره هاى فراوان و گوناگون داشت كه در هر حجره هنرمندان و صنعتگران با شاگردان و دستيارانشان مشغول بودند(ذكاء، 1342، 20 .) ظاهراً وقتى فعاليت مجمع الصنايع به ركود كشيده شد منيرالسلطنه (همسر ناصرالدين شاه) مكان آن را خريدارى كرد و در ايام محرم و صفر در آنجا روضه خوانى برپا مى شد (بازارچه هاى تهران،1336،  41)

  ۳ .مؤسس

 در باب مؤسس مدرسه اطلاع دقيقى در دست نيست. شمارى از منابع، افتتاح مدرسه را در سال 1269ق. ذكر كرده اند و از اميركبير و ناصرالدين شاه يا معيرالممالك به عنوان مؤسس مدرسه ياد مى كنند. از جمله اعتمادالسلطنه مى نويسد: «اين مؤسسه[مجمع الصنايع] به وسيلة حسينعلي خان معيرالممالك و به دستور شاه تأسيس شد»(اعتمادالسلطنه،1363،ج2، 670؛ وقايع اتفاقيه، 1269 ،ش111 .( باوجود اين گزارش رسمى، به نظر مى رسد تأسيس مجمع الصنايع به عنوان مركزي براي تربيت صنعتگران داخلي و احياي صنايع وطني با افكار اصلاح طلبانه اميركبير و دوران وى ارتباط دارد و البته بايد علاقة شخصي ناصرالدين شاه به ترويج هنرها را نيز در راه اندازي اين مجموعه مؤثر دانست. زيرا برخى رشته هاى اين مركز(دواتگري، ميناكاري، زرى دوزي، تذهيب، و صحافى) بيشتر جنبة هنري و بخشى ديگر(مانند اسلحه سازي، ساعت سازي، قبادوزي، آهنگري، و آپليت سازي(خياطى تكه دوزى)) جنبة صنعتي و اقتصادي داشتند. دليل ديگر ارتباط اين نهـاد با امير اين است كه همسو با اجراى برنامة تأسيس سـراى اتابكى، براى ترقى تجارت،مجمع الصنايع به منظور ««تربيت و تشويق اهل هنر و ترويج صنايع داخلى» پايه ريزى شد(اقبال، 1327، 66؛ ذكاء، 1342، 20؛ سعدونديان، 1380، 425 ) و پس از مرگ وى مورد بهره بردارى قرار گرفت(اقبال، 1327، 65-66.(  

در هر حال، معيرالممالك بنا به مسئوليتش در تشكيلات بيوتات، بر امور مدارس فوق ً پس از مرگ ميرزا تقى خان، به طور مستقيم ادارة اين مؤسسه را بر نظارت داشت و احتمالا عهده گرفت و پس از مرگ اميركبير، بانى و مدير مجموعه قلمداد شد

۴ .اهمیت مدرسه

 در تاريخ 24 جمادى الاول/ اواخر سيچقان ئيل 1269 ق.،هيئتى از مسئولان بلند مرتبه از مدرسه ديدار كردند: «در روز يكشنبه بيست و چهارم ماه گذشته، جناب جلالت مآب صدراعظم [ميرزا آقا خان نورى] و جناب نظام الملك[ميرزا كاظم خان نظام الملك فرزند ميرزا آقاخان نورى] و امير الامرا العظام آجودان باشي [عزيز خان سردار كل مكرى]، با جمعي از امرا و صاحب منصبان بزرگ نظام، به كارخانة مجمع الصنايع كه بر حسب امر همايون مقرب الخاقان [حسين على خان] معيرالممالك از ارباب صنايع داير نموده است، رفتند و به كارها و صنعت هايي كه از يمن تربيت اين دولت قوي شوكت رونق و رواج يافته، ملاحظه و رسيدگي نمودند»(وقايع اتفاقيه، 1269ق، نمرة 111 .( بازديد از «كارخانه»، نشان دهندة اهميت مؤسسه نزد دولتمردان آن روزگار و انتظارات َف موجود در مجمع الصنايع مشاغلى ِ آنان از مؤسسة مذكور بود. بر اساس گزارش فوق حر جديد بودند كه با حمايت دولت به وجود آمده بودند. بازديد هيئت به منزلة اعلام حمايت و مشاركت آنان در فعاليت هاى نوگرايانه در زمينة توليد مصنوعات و كالاهاى مورد نياز بخش هاى حكومت و دربار بود.

۵ .حرف و مشاغل مدرسه

يگانة منبـع آگاهى ما از حرف و مشاغل مدرسة مجمـع الصنايع گزارشى مختصـر(اقبال، 1327،59-70 ) است كه در آن نام و نشـان و محل استقـرار هر حرفه ذكر شده است. حرف به اين صورت دسته شده بودند: الف)ساعت سازى و تعميرات آن(دو واحد)، ب) دوخت و تهية البسه و يراق و ابزارسازى براى نظاميان و درباريان(يازده واحد)، ج)نقاشى، د) اسلحه سازى(تفنگ و قداره) و اجزاء آن(چهار واحد)، ه) دواتگرى، و) ميناسازى، ز) زرگرى، ح) مجلس سازى براى كتاب، ط) صحافى و تذهيب، ى) كالسكه سازى و تعمير كالسكه(دو واحد) (اقبال، 1327، 59-70.( مصنوعات وتوليدات اين مركزبخشى از نيازهاى درباريان، نيروهاى نظامى، خدمة دربار و اشياى مورد نياز در تشريفات دربار را بر طرف مى كرد. در گزارش هاى رسمى تأكيد مى شود اين مركز شامل حرفه هايى بود كه براى تهية لباس و لوازم نظامى براى نظاميان فعال بودند (اعتمادالسلطنه، 1363 ، ج1، 93 .( مشخص نيست اين مؤسسه تا چه ميزان نيازهاى دربار و درباريان به مصنوعات مورد نظر را برطرف مى كرد. به هر روى، مجمع الصنايع از توان تخصصى و حرفه اى استادكاران زمانه و حمايت مالى و ادارى حكومت برخوردار بود. از پيوندهاى اين مؤسسه با بخش هاى توليد كالايى شهرى ايران(تهران) نيز آگاهى درستى در دست نيست. توليدات گرانبهاى مركز را بخش هاى دربار، قشر اعيان و اشراف، يا بخش هاى نظامى مصرف مى كردند. ارتباط اين َف با مشاغل مشابه در بازار تهران نامشخص است.

هدف بنيان گذاران مجمع الصنايع، در گام اول توليد دانش فنى و ايجاد ساختارهاى آموزشى متناسب با آن(نظير دارالفنون) نبود. عنوان «مدرسه» (روزنامةايران،2 رجب 1299ق.) يا عنوان«كارخانه» (وقايع اتفاقيه، 1269ق.، ش 111 ) كه براى اين مركز به كار مى رفت، نشان از برداشت هاى متفاوتى است كه ناظران آن روزگار از اهداف و عملكرد اين مؤسسه داشتند. به نظر مى رسد اين واحد در حد يك الگوى كارگاهى و آموزشى تعريف شده بود و از نظر سازمان و فناورى توليد، تفاوت محسوسى در آن ديده نمى شد.

۶ .نظام کارورزی

 حسين قلى خان معير الممالك، مباشر مدرسه بود(سعدونديان،1380، 425 ) و به طور طبيعى سازمان و حقوق كار معمول در تشكيلات بيوتات در آن مركز نيز جارى بود. آگاهى بسنده اى در مورد طرز ادارة مركز در اختيار نيست و تنها بر اساس برخى اطلاعات پراكنده بايد ساختار و طرز عملكرد اين بخش را بازسازى كرد. «رابطه كار» بر اساس الگوى مزدورى بود و پيشه ور، در عوض دريافت مواجب، كار ارائه مى كرد. سفارش كار از «ديوان اعلى» مى رسيد و اگر سفارش كارى نبود، بيكار مى نشست. به عنوان مثال«.. حجرة استاد محمدقاسم و استاد محمد دواتگر كه با دو شاگرد مشغول كاري نمي باشند و بيكارند و از ديوان اعلي هنوز كار به ايشان رجوع نشده است»(اقبال، 1327، 67-70.( حق الزحمة شاگردان نيز از بيوتات پرداخت مى شد؛ به نظر مى رسد اين شاگردان بر اساس دستورالعمل مذكور در مورد صحافان انتخاب شده و تحت آموزش و تربيت قرار مى گرفتند. در هر حجره، يك استادكار و شاگرد يا شاگردانش فعال بودند. شيوة آموزش به صورت سنتي بود. آگاهى بسنده اى در مورد شيوة مديريت اين مؤسسه كه متناسب با هدف رونق و رشد حرف و مشاغل مزبور طراحى شده بود، در اختيار نيست. مى توان استنباط كرد اين مركز بخشى از ساختار بيوتات و ديوانسالارى وقت بود و بالطبع آسيب هاى معمول آن بخش نيز در تار و پود آن مركز رسوخ داشت. از جمله تغيير مديران و سياست ها، مانعى در برابر نوآورى و پويايى آن بود. به عنوان مثال، در ابتدا مركز مورد لطف بود. از جمله در جريان بازديد هيئت مزبور، چون صدراعظم، كار خواجه احمد ساعت ساز در نظرش جلوه كرد، دستور داد مبلغ يكصد تومان بر «مواجب» او افزودند، يا «… از دولت عليه فراخور صنعت هر يك ازين اشخاص انعام و التفاوت مبذول شده و مي شود، مورد تحسين و تشويق مي گردند.»(اقبال، 1327، 67-) ؛ و از اين رو «… كاركنان مدرسة مجمع الصنايع همگي به دعاي دوام دولت ابد مدت جاويد عزت حضرت اقدس همايون شهرياري اشتغال دارند»( اقبال، 1327، 69-70.( ناگفته نماند در هنگام ديدار هيئت عاليرتبه فوق الذكر از مجمع الصنايع، معيرالممالك، همراهشان نبود. اگر به فرض وى در اين هنگام در تهران هم حضور نداشت، مى بايست مباشر وى در اين امور در معيت گروه بازديد كننده، ايفاى وظيفه مى كرد. نيروى كار مجمع الصنايع مانند اصناف نبود. در بيوتات سرآمدان اهل حرف و استادكاران به صورت مزدورى به خدمت گرفته مى شدند و مواجب دريافت مى كردند(وقايع اتفاقيه، 1269ق،ش 111 .) ابزار توليد و محل كار و محصول توليد شده به آنان تعلق نداشت. طبق گزارشى مربوط به محرم 1269در مدرسه بالغ بر 45 استاد و 144 شاگرد به كار اشتغال داشتند. بدون ترديد، شمارى عوامل اجرايى و خدماتى ديگر(مانند عمله ديوانى، كارگر، باربر، و نظاير اين ها) در مركز حضور داشتند كه در اين آمار نيامده است. شمار توزيع استادان و شاگردان در رشته هاى مختلف به اين شرح بود: 7 استاد و 22 شاگرد، در رشتة تعمير طپانچه و قمه و قداره و تفنگ كالسكه چيان و دلق شاطران و آتشكاري و آبگيري و چخماق و قنداق سازي؛ 2 استاد و 2 شاگرد در رشتة تعمير ساعت ؛ 2 استاد و 2 شاگرد در رشتة دواتگرى؛ 3 استاد و 3 شاگرد در رشتة ميناسازى؛ 2 استاد و 4شاگرد در رشتة زركشى(كشيدن تار طلا و نقره روى نخ ابريشم) و مفتول سازي قباهاي نظام؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة دواتگرى؛ 3 استاد و 2 شاگرد در رشتة زرگرى؛ 3 استاد و 3 شاگرد در رشتة نقاش زرگرى و دواتگرى؛ 1 استاد و 34 شاگرد در رشتة نقاشى؛ 3 استاد و 4 شاگرد در رشتة صحافى و تذهيب و صحافى كتاب؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة ساخت ساعت بزرگ آويز؛ 2 استاد و 2 شاگرد در رشتة ساخت ساعت بزرگ آويز؛ 1 استاد و 4 شاگرد در رشتة دوخت قبا و شلوار پيشخدمتان؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة ساخت پل جهت كالسكه؛ 3 استاد و 7 شاگرد در رشته هاى ساخت كالسكه؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة ساخت زين مرصع؛ 2 استاد و 4 شاگرد در رشتة ساخت تكلتوزين پوش(نمد زير زين اسب)؛ 2 استاد و 4 شاگرد در َ رشتة ساخت داباغي(دباغى) و بند يدك كش و رشمه(افسار طلايى يا نقره اى اسب) و غيره؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة تركش دوزى و قبل طبانچه هاي زين خانه؛ 1 استاد و 6 شاگرد در رشتة زردوزى و دوخت زين پوش مرواريد؛ 1 استاد و 25 شاگرد در رشتة زردوزى قبا شلوار نظام و پيشخدمتان؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة مقواسازي قباهاي نظام پيشخدمتان؛ 1 استاد و 2 شاگرد در رشتة نقاش زرگرى و منبت كاري؛ 1 استاد و 3 شاگرد در رشتة بافت زنجيرة شلوار نظام بنيچه و كمر به جهت بند قمه شاه(اقبال، 1327،  67-70.( نيروهاى كار به تفكيك تخصص و رشتة كارى خود و نيزپيوستگى با رشتة توليدى مشابه، در حجره هاى خاص استقرار داشتند. 23 حجره در داخل و يك حجره در خارج از فضاى مجمع الصنايع فعال بود. حجرة مشهدي جبار و مشهدي رضا در بازار تهران با چهار شاگرد مشغول ساخت و دوخت «تكلتو و زين پوش» بود

۷ .رشته های تولیدی

 رشته هاى مجمع الصنايع بدين شرح قابل دسته بندى است: ساخت و تعمير ساعت، ساخت و تعمير ابزار و سلاح هاى جنگى، بافت و دوخت انواع البسه پيشخدمتان دربارى، دواتگرى، ميناسازى، زركشى و مفتول سازى البسة درباريان، زرگرى، ابزار يراق كالسكه و سراجى، صحافى و تجليد، آهنگرى، نجارى، و مقواسازى. بررسى نحوة توزيع استادكاران و شاگردان در هر رشته نشان مى دهد رشتة اسلحه سازى، كالسكه سازى، مينا سازى، صحافى و تذهيب، نقاش زرگرى، و زرگرى بيشترين تعداد استادكاران را دارا بود. بيشترين شاگردان نيز در رشته هاى اسلحه سازى، نقاشى، زردوزى قبا و شلوار پيشخدمتان و كالسكه سازى مشغول بودند. برخى از رشته هاى داير مجمع الصنايع به دليل آنكه اقبال بيشترى به آنها مى شد از رونق برخوردار بودند. به عنوان مثال «…بر نقاشان كتاب الف ليلي بسيار جا تنگ مي باشد به واسطة آن كه نقاشي زياد شده و علاوه يك حجره هم به جهت مذهب و صحاف گرفته شد»(اقبال، 1327،  67-70) .( سعدونديان، 1380، 427-430)

۸ .اثر بخشی های مرکز

 دربارة تأثيرگذارى اين مركز در وضعيت توليد كالايى و ارتقاى پيشه ها و َحرف زمانه، نمى توان ارزيابى دقيقى به دست داد. برخى ناظران آن روزگار اميدوارى هايى به اين برنامه داشتند. گزارشگر وقايع اتفاقيه چنين آورده است «… اميد است كه ترقيات كلي براي آنها حاصل گرديده، صنايع خوب درين دولت عليه رونق و رواج يابد» (وقايع اتفاقيه،1269ق، ش 111 ؛ اعتمادالسلطنه، 1363،ج2،1154 -1155 .) در گزارش ديگرى نيز آمده است در اين مكان «صنايع دستى»، «از اعمال و صناعات و پيشه هاى متعلقه به تربيت لشكر و سوق عسگر در بازار صندوق دار..» داير شده است(اعتمادالسلطنه، 1363 ،1 ،93 .) اگرچه شواهدى نيز وجود دارد كه تأثيرگذارى فورى مدرسه در حوزه هاى مرتبط آن روز را غير محتمل ارزيابى مى كند: آن استادكاران رشته هاى توليدى و هنرى در استخدام ديوان بودند و مراوده معمول آنان با ديگر استادكاران آزاد محدود بود. همچنين، توليدات را منحصراً درباريان مورد بهره بردارى قرار مى دادند. اگرچه،چنانچه اشاره شد تمايل بر آن بود كه شاگردان اين مركز مورد حمايت قرار گيرند تا پس از فن آموزى در همان مركز به كار اشتغال ورزند. يكى از مشخص ترين تأثيرات اين مركـز در رواج جلـد سازي بنا بر اسلوب فرنگي و صحافي فرنگي ساز در ايران بود. جلدي كه به دستور ناصرالدين شاه براي نسخه اي از سفرنامه فرنگ خويش تهيه و به امپراطور اتريش اهدا شد نمونه اي از مصنوعات اين مجموعه بود (افشار، 1383، 27-28 .) بسياري از جلدهاي كتابخانة اندرون شاهي كه بعدها به كتابخانة سلطنتي منتقل شد، در همين مجمع الصنايع ساخته شده بود. اشاره كرديم حجره اي به نقاشان اختصاص يافته بود كه در آن 34 نقاش به مجلس سازي كتاب الف ليلي مشغول بودند. در رشتة ميناسازى نيز اين تأثير مشخص شده است. از ميناكاران نامي دورة ناصري كه در مجمع الصنايع حجره داشت مي توان به «غلامعلي» اشاره كرد. از آثار رقم دار او «كوزه قليايي با نقوش گل و مرغ» است (كريم زاده تبريزي، 1376 ،ج1،ص 413 .(زنده ياد ايرج افشار گزارشى از تأثيرگذارى مكتب نقاشى مجمع الصنايع در جامعه تا هنگام برپايى وزارت صنايع مستظرفه به دست داده است(1383، 25-31 .( نمى دانيم در دورة بى خبرى ما از فعاليت اين مركز، تا هنگام دورة جديد فعاليت آن در سال 1299ق.، وضعيت استادكاران و فن آموختگان آن چگونه بود. مجمع الصنایع دوم از وضعيت مدرسة مجمع الصنايع اول در خلال سال هاى 1269 تا 1299 ، اطلاعى در دست نيست. به نظر مى رسد به دلايلى چند، فعاليت هاى مركز در اين دورة به تدريج دچار ركود شد. گزارش روزنامةايران در 1299ق. دلالت آشكار بر اين نكته دارد كه مدرسة مجمع الصنايع «مدت ها خالى از سكنه و باير مانده بود»،(ايران،1299ق ،ش 487 ،  1 .) در 1299ق. اعلام رسمى احياى فعاليت هاى اين مركز به اطلاع عموم رسانده شد. مدرسة دوم در مكان ديگرى و با تفاوت هايى چند آغاز به كار كرد.

 ۱ .مکان

 مجمع الصنايع دوم، در مكانى درون حصار ارگ تهران داير شد(ر.ك،نقشة شمارة 2 .( معلوم نيست در چه زمانى مكان مدرسه از محل بازارچة صندوق دار به محوطة ارگ انتقال يافت. احتمال مى رود در جريان اجراى طرح هاى نوسازى در منطقة شمالى محلة بازار تهران و جنوب محدودة ارگ، تغييراتى در خيابان جبه خانه و فضاهاى مجاور آن مانند بازار صندوق دار و توتون فروش ها ايجاد شده و جابه جايى مكان مدرسه اجتناب ناپذير شده باشد. در آن سال ها، فضاى كالبد ارگ در حال توسعه بود. در 1269ق. اولين كارخانه برق توسط على خان امين الملك، در مجاورت همين مجمع الصنايع، جنب خيابان باب همايون، نصب و توسط شاه افتتاح شد(محبوبى،1376،ج3، 384؛ معتمدى،1381، 230 .( در نقشة ترسيمى عبدالغفار(1275ق.)، مكانى در منطقة ارگ با عنوان خانة وزير مختار روس، در غرب مسجد و مدرسة مهد عليا(معتمدى،1381، 234 ) مشخص شده است كه بعدها مجمع الصنايع دوم( معروف به الماسيه) در جاى آن ذكر شد. به نظر مى رسد زمان اين استقرار را بايد بعد از 1275ق. تعيين كرد. در 1275ق.، مجمع الصنايع، انبار غلة خالصه و مدرسة مهدعليا در داخل حصار ارگ قرار داشتند(ذكاء، 1349،  22 و 336 .) ً مجمع الصنايع تقريبا در پشت مسجد مهد عليا و در ابتداى خيابان قرار داشت(ذكاء،1349،  343-347.( در آخر سال 1269ق. شمار ابنية تهران صورت بردارى شد و در عداد بيوتات محلة ارگ مجموعة جبه خانه و دارالصنايع 4 باب، گزارش شد(سعدونديان،1380،  14 ) به نظر مى رسد جبه خانه و دارالصنايع،يك مجموعة كالبدى را تشكيل مى داد. در نقشة عبدالغفار، از مجمع الصنايع و مسجد مهد عليا، در جبهة جنوبى آن و بدون ذكر جبه خانه،نام برده شده است. در نقشة مزبور فضاى كالبدى مجمع الصنايع به شكل يك كاروانسراست كه در وردى آن به شكل دالانى طويل از جهت خيابان الماسيه تعبيه شده بود

 ۲ .راه اندازی مجدد مدرسه

در مورد وضعيت مجمع الصنايع در فاصلة سال هاى 1269 تا 1299ق. خبرى در دست نيست. آيا اين مركز تعطيل و دوباره باز شد يا در دوره اي از رونق افتاد؟ از اولين گزارش ً كه از مجمع الصنايع، در روزنامةايران(دوم رجب سال 1299 ق.) درج شد، برمى آيد احتمالا اين مركز براي مدتي تعطيل بود. خيابان باب همايون در دهه هاى هفتم و هشتم سده دوازدهم قمرى وضعيت ناگوارى داشت كه در سال1288ق. به دستور شاه نوسازى شد و در آن دكان هاى منظم و خوب احداث گرديد(نجمى، 1363 ،ص 326 .(يك دهه بعد) در سال 1299 (ناصرالدين شاه به كامران ميرزا) نايب السلطنه، وزير جنگ و حكمران تهران)، دستور داد«مدرسة مجمع الصنايع» را بار ديگر راه اندازى كند(ايران، 1299ق، ش487،  1 .) اين دستور در مدت زمانى كوتاه اجرا و در رجب همان سال مدرسه آماده بازديد شاه شد.

  ۳ .انگیزه های راه اندازی مجدد مدرسه

 در گزارش مربوط به صحافى و صحافان تهران(1278ق.) اشاره شد كه سازماندهى برخى َف در تهران با اهداف گوناگون در دستور قرار داشت و البته نظر بر آن بود كه بخش هاى ِحر پيشه ورى نيز در تشكيلات حكومتى تقويت گردد.روح اين سياست در جملات تجلى داشت «.. چون منظور كلى اين است كه صنعت صحافى به همان قاعده و قانونى كه در فرنگستان متداول است رواج گرفته، اين صنعت در اينجا نيز تكميل شود و بعد از اين صحافان به قاعده فرنگستان جلد سازى نمايند، لهذا قرار شده است كه از غره ماه رجب از جماعت پنج نفره به «كارخانة صحافى مخصوص» آمده «،صنعت جلدسازى فرنگى را آموخته و تكميل نمايند»(افشار، 1378، 12 ) این«كارخانه مخصوص»  قرار بود در درون حصار ارگ و درحدود منطقة ارگ سلطنتى قرار داشت. در گزارش روزنامةايران، انگيزة شاه از دستور احياي مدرسه چنين آمده است: «…از آنجا كه خاطر بيضا مظاهر بندگان اعليحضرت اقدس همايوني، دام سلطانه، پيوسته مايل و متوجه تكميل صنايع و تشويق اهل حرفت و صنعت است، اين اوقات بنواب اشرف والا اميركبيرنايب السلطنه وزير جنگ و حكمران دارالخلافه باهره و غيرها، ادام االله اقباله العالي، مقرر فرمودند كه مدرسة مجمع الصنايع، واقعه در خيابان باب همايون را، كه مدت ها بود خالي از سكنه و باير مانده بود، بجمع اهل حرفت و صنعت داير نمايند.»(ايران،1299ق.،ش487 ،1.( گزارش حاضر، شرحى در مورد اهداف كلى راه اندازى مدرسه در آن سال هاست: «… الحق در عصر همايون چنين شهريارى هنرپرور و قدردان و مربى كه پيوسته نيت مبارك مايل ترقى و هنر، و خاطر همايون مصروف تربيت اهل حرفت و صنعت و تكميل فوايد و تحصيل منافع عامه است، بر عموم اهل حرفت وصنعت فرض و لازم است، چه در دارالخلافة باهره، چه در ساير بلاد محروسه،كه از مكنون خاطر همايونى مستحضر گشته،پيوسته اوقات خود را صرف تكميل صنايع و ترويج مكاسب خود كه منتج منافع عامه و فوايد كثيره و بى نيازى از خارج است، نمايند تا انشااالله تعالى از يمن اقبال بى زوال همايونى متدرجا امتعة داخله رو بترقى گذاشته و رواج كلى يافته، سررشته غنا و ثروت و سود فراوان بدست قاطبه اهل مملكت افتد..» (ايران، 1299ق.، ش487 ،2 .( در اين زمينه شايد تحول ديگرى نيز تأثير داشت. در حدود سال هاى 1299ق.، شاه ،طى فرمانى شرح وظايف جديد وزارتخانه ها را ابلاغ كرد و در شرح وظايف وزارت صنايع، از جمله چنين آمده بود كه:« وزير مربوط موظف است ارباب صنايع و حرف مختلف را از شهرهاى كشور در مكان مشخصى در تهران جمع كند تا بتوانند صنايع خود را ارايه و رواج دهند. يك هدف اين امر حمايت صنايع داخل در برابر نياز به خارج بود»(بيانى، 1375 ،ج3، 86-87.( وزير بايد كارخانجات لازم(شماعى،صابون پزى،روغن گيرى، و غيره) را از فرنگ بياورد… رواج امتعه داخلى(پارچة ماهوت) دهد و مانع وابستگى به خارج گردد. نمايشگاه سالانه امتعة خارجى در تهران تشكيل دهد»( بيانى، 1375 ،ج3، 87 .) به نظر مى رسد فضاى عمومى كشور كه در آن سال ها در تكاپوى حمايت از توليدات و صنايع داخلى سير مى كرد، اهميت توجه به احياي مؤسسه اى فنى و آموزشى را بار ديگر پيش كشيده بود.

۴ .راه اندازی مجدد مدرسه

روند راه اندازى و فعال كردن مدرسه چنين بود: «… نواب اشرف، معظم له[كامران ميرزا]، هم كه بمراتب ميل و توجه كامل ملوكانه در ايجاد و تكميل صنايع و تكثير و توفير منافع عامه واقف بودند، بي تاني امر جهان مطاع مبارك را امتثال نموده، در اقرب زمان مكان مزبور را مرمت كامل كرده، در ترتيب وضع و هيئت مدرسه و جمع و تشكيل اهل حرفت و صنعت، اقدامات لايقه بعمل آوردند. اصناف حرف و انواع صنايع با استادان ماهر در آن جا مجتمع و هر حجره را بصنعت گري مخصوص داشتند و براي هر يك از آنها مبلغي وجه نقد از خودشان، بعنوان سرمايه و مساعده دادند…»(ايران، رجب 1299 ،ش487، 1.( نيازى به تأكيد نيست راه اندازى مدرسه اين بار از الگويى سنجيده پيروى نمى كرد. اينكه َف و استادان ماهر از كجا جمع آورى شدند، يا استادان قبلى مدرسه مورد دلجويى ِ اصناف، حر قرار گرفته و به سركار عودت داده شدند و رونق چه صنعتى در دستور قرار گرفت، مواردى است كه چون مسبوق به برنامه ريزى كلان نبود، زياده محل اعتنا نيست. افزون بر اين، استادكارانى كه به مدرسه آورده شدند فاقد سرمايه لازم بودند و از اين رو كامران ميرزا «.. براى هر يك از آن ها مبلغى وجه نقد از خودشان به عنوان سرمايه و مساعده دادند..»(ايران، رجب 1299ق، ش487، 1.( عاقبت «…چون مجمع الصنـايع را رونقي حاصل آمد شاه از آن جا ديـدار كرد»(ايـران، رجب1299ق، ش487 ،1 .) منظور از رونق مجمع الصنايع همان است كه در گزارش سطور فوق بدان اشاره شد: گروهى استادكار رشته هاى مختلف جمع آورى شدند و به هر يك از آنان سرماية اوليه براى شروع كار اعطا شد. هرچه بود تشريفات و كار عجولانه براى خوشايند شاه انجام مى گرفت: «.. بندگان اعليحضرت همايوني، محض تشويق اهل صنايع، تشريف فرماي مدرسة مجمع الصنايع شده، مراتب مراقبات و اهتمامات كامله نواب اشرف، معظم له، در انجام اين مهم، زياده در حضرت همايوني موقع استحسان يافت و نواب اشرف معظم له را باظهار مراحم كامله و تحسينات ملوكانه و تقرير و تصريح اين نكته كه نواب اشرف والا مرجع هر خدمتي از خدمات معظمه دولت شده، در قليل زماني از حسن توجه و كفايت بخوبي انجام داده اند، قرين افتخار و سربلندي فرمودند»(ايران،رجب1299ق.،ش487، 1-2)

  ۵ .وضعیت مدرسه

 از كيفيت انتخاب استادكاران و سطح فنى توليد در مدرسه خبرى نداريم. از گزارش مزبور دو نكته مى توان فهميد:نخست) در جريان اين بازديد، كامران ميرزا «… هريك از اهل صنايع را محض تشويق و ترغيب از سان حضرت همايوني گذرانده و معرفي كردند و آنها نيز متاع و مصنوعات خود را كه نهايت امتياز را داشت در پيشگاه حضور همايوني عرضه داشتند و مورد توجهات و تحسينات خسروانه آمدند» (ايران، رجب1299ق، ش487، 1-2(؛ دوم)در آن روزگار استادكارانى چنان حاذق وجود داشتند كه دست ساخته هايشان با نمونه هاى خارج از كشور رقابت مى كرد. به نظر مى رسد اين آخرين رمق دست ساخته هاى ايرانى در برابر فشار مخرب توليدات صنعتى غرب بود..

 ۶ .  انواع حَرف

 ذكر «اصناف» مجمع الصنايع ربطى به پديدة اصناف در بازارها نداشت(ايران، رجب1299ق، ش487، 2 .) ساماندهى آنها در حجره ها شبيه ساختار فضايى اين مدرسه با سراهاى معمول آن روز بود. جالب آنكه در ذكر تعداد مشاغل و حرف، واحد حجره مبناى گزارش است مشاغل مدرسه به اين شرح بود: فلزكارى و ساخت اسباب تزيينى فلزى، ساخت چاقوى تزيينى و مطلا و نقره، اسباب جراحى، ظروف منزل تزيينى و ظريف، نقاشى، آينه سازى، ساعت سازى، قفل سازى، ابزار و وسايل چوبى، قداره و قمه سازى، يراق آلات، تذهيب، سراجى، ميناكارى، پارچه بافى، نجارى

 ۷ .تولیدات مدرسه

استـادكاران و شاگردان مدرسه، در رشته هاى فـوق الذكر، مصنوعـات خاصى را به سفارش دربار و ديوان مى ساختند. فهرست توليدات هريك از رشته ها به تفكيك حجره هر استادكار به اين شرح بود: يك)حجـره حاجـي اسمعيـل؛ سـاخت «صندلـي فنـردار آهنـي در نهـايت امتيـاز؛ آينـه مفضض(نقره اندود) اعلي؛ قهوه ريز مطلاي نوظهور؛ آفتابه لگن برنجي؛ قلمدان مطلا؛ قاب سيگار مطلا؛ قدارة جواهرنشان طلاكوب؛ قراني موزيك؛ سماورهاى سفرى كه تمام اسباب در ميان جاى گير است؛ شمشير جوهري». دو) حجرة استاد محمدصادق؛ «چاقوي تيغ مطلا و تيغ نقره و تيغ خشكه از قلم تراش و ميوه خوري؛ اسباب جراحي از همه چيز؛ مهميز چكمه و نيم چكمه؛ اسباب مخابره تلگرافي ً با تمام لوازم آن كه تماما را در اين حجره خود ساخته؛ بادام شكن». سه)حجرة استاد اسمعيل؛ «پاية لالة فنري برنجي كوتاه و بلند؛ قدارة غلاف آهن ممتاز؛ ميوه خوري پايه دار برنجي بزرگ و كوچك؛ آجيل خوري پايه دار؛ تنگ برنجي بزرگ و كوچك بانواع مختلفه؛ سيني برنجي مدور و مربع». چهار)حجرة استاد بهرام؛ «پرده شبيه همايوني در شكارگاه؛ ايضا تمثال مبارك دو پرده؛ پرده هاي نقاشي متفرقه و ساير تصاوير مختلفه». پنج)حجرة ميرزا مصطفي؛«آيينه مصور مربع تذهيب شده؛ آيينة دستي مصور تذهيب شده؛ قلمدان صورت جنگ بسيار ممتاز؛ قلمدان هاي بسيار اعلي بانواع و اقسام و اشكال مختلفه». شش) حجرة استاد مهدي ساعت ساز؛«ساعت بزرگ زنگي عمارتي كه تمام اسباب آن را در دارالخلافه طهران ساخته اند؛ قفل مرغ مصنوعي؛ ساعت هاي ديواركوب و متفرقه اعم از نوساز و مرمت و اصلاح شده». هفت)حجرة حاج عيسي خان؛«عصاهاي چوب آبنوس سر دسته شيرماهي بوضعها و اشكال مختلفه؛ قاب هاي مختلفه جاي جواهر آلات؛ جعبة لوازم التحرير چوبي؛ قنداق تفنگ بسيار اعلي». هشت)حجرة آقا سيد علي؛«قدارة قزاقي[احتمالا شمشير سنگين و تيغه پهن و اندك خميده] طرح ايراني و روسي و اطريشي؛ قدارة نظامي آهني به طرح هاي مختلف؛ قمه قزاقي غلاف برنج منبت؛ قمة جوهري؛ ركاب و دهنة طرز فرنگي؛ ركاب و دهنة طلاكوب ايراني؛ كارد جوهري». نه)حجرة ميرزا نصراالله؛ «برتپه قداره[?] بند قداره نظامي؛ اشارب گلابتون قزاقي؛ اشارب ابريشمي مال صاحب منصبان؛ يراق شلوار و قبا طرح اطريشي؛ يراق طرح اطريشي بجهت سردست و يقة لباس نظام؛ يراق هاي پهن و باريك به جهت لباس زنانه؛ ريشة ابريشمي ّ بجهت پرده و بند پردة ابريشمي؛ قيطان بجهت دور مخده». ده) حجرة ميرزا رضي مذهب؛ «جلد آلبوم عكس تذهيب كرده؛ قلمدان هاي تذهيب شده اعلي؛ ورق مرقع صورت مرغ هاي مختلف». يازده) حجرة ميرزا كوچك سراج؛ «قاپ طپانچه چرمي؛ ليوان آب خوري بلغار؛ تازيانة چوبي طرح فرنگي. دوازده) حجرة ميرزا غلام علي ميناكار؛«سرغليان طلاي مينا؛ سرغليان مس ميناكاري شده؛ صورت هاي كوچك مينا شده». سيزده) حجرة ميرزا آقاي نقاش؛«چرم براق طرز چرم فرنگي؛ پردة بزرگ نقاشي». چهارده)حجرة مشهدي حسين؛«پارچه هاي بافته طرز آقاري اره رنگ[?] كه در دروازه ً مشغول بافتن است». دستگاه اتصالا پانزده)حجرة استاد حسين نجار؛«نيمكت بزرگ بسيار ممتاز؛ صندلي خيلي ممتاز؛ ميز كوچك و بزرگ» (ايران، رجب1299ق، ش487،  3-2.( تأمل در اسامى مصنوعات و اشيا و وسايلى كه در مدرسه توليد مى شد، نكاتى چند را روشن مى كند: نخست،آن مصنوعات توليد مى شد تا از ورود انواع مشابه خارجى جلوگيرى كند.دوم، قشر اشراف و برخوردار جامعه به مصرف كالا ها و وسايل تجملاتى و گران قيمت گرايش شديد نشان مى دادند و اين امر مانند دغدغه اى اقتصادى در نزد حكمرانان به نظر مى آمد و لازم بود براى جلوگيرى از آثار مخرب آن، مانع خروج ارز از كشور شود. سوم، از نظر نوع توليدات بين مجمع الصنايع سال 1269 و سال 1299ق.تفاوت هايي وجود داشت: در اولين دورة، بيشتر توليدات نظامي مورد نظر بود(زين پوش، يراق،وانواع سلاح)، اما در دورة دوم، سمت و سوي آن به توليد وسايل تزييني جهت گيرى داشت. به نظر مى رسد چون طرح اولية مؤسسه،محصول انديشه هاى دورة اميركبير بود، با مرگ او مجمع الصنايع از هدف اوليه خود دور شد و به يك مركز توليد آثار و مصنوعات هنرى مبدل گرديد. هدف تربيت صنعتگران و احياي ً دستمايه سياستمداران وقت براى بهره بردارى هاى زمانه بود. صنايع داخلي نيز معمولا چند سال بعد اعلان چاپ يك نسخه از كتاب تاريخ بيهقي در اين مركز به اين مضمون به چاپ رسيد: «اعلان كتاب تاريخ بيهقي كه از جمله تواريخ نافع و با فصح عبارات و مضامين تصنيف شده است با كمال تصحيح و تنقيح بطبع رسيده است و در مجمع الصنايع، متعلق به وزير نظام، در بازارچة معروف به صندوقدار، حجره آقا سيد هاشم، از قرار جلدي دو تومان و پنج هزار بفروش مي رسد و تا ده سال بعد از اين كسي حق طبع نسخه مزبور را ندارد» (ايران، رجب 1307،ش710،ص 4.( سرنوشت مجمع الصنایع دوم پس از اين آگاهى ها در مورد آغاز دور دوم فعاليت هاى مجمع الصنايع بار ديگر اطلاعات ما از اين مركز محو مى شود و در مدارك ساليان بعد نشانى از وجود اين مركز در دست نيست. از جمله در فهرست بردارى از ابنية داخل ارگ- كه در آمارنامة سال1317ق.، صورت گرفته است-، ذكرى از اين مكان در دست نيست (سعدونديان ،1380، 179-180 ) اهميت اطلاعات آن آمارنامه از اين جهت است كه چون در سرشمارى ذكر َف در درون ارگ از نظر آماربردارى اهميت داشت، عدم ِ تعداد ابنيه و تعداد مشاغل وحر اشاره به اين مركز ممكن است بدان معنا باشد كه اين مركز در فاصله سال هاى مورد نظر تعطيل شده بود و مكان آن به كاربرى ديگرى تغيير داده شده بود.

تجربه گیری

 بررسى حاضر نشان داد تجربة تأسيس و مديريت مجمع الصنايع تابعى از وضعيت عمومى اقتصادى، اجتماعى، سياسى، و فرهنگى ايران در دورة قاجار بود. روند تأسيس اولين مدرسه و احياي آن در دورة بعد نشان دهندة چگونگى شكل گيرى ايده ها و روند اجرايى كردن آنها در ايران سدة سيزدهم قمرى است. تجربة اين مركز حكايت از آن دارد كه در دورة قاجار تصميم گيرى هاى حكمرانان در قالب الگويى مشخص صورت مى گرفت: از يكسو تداوم سنت ها و ساختارهاى كهن، قالب رفتارهاى تصميم گيران را تعيين مى كرد و چارچوب عملكردى آنان را نشان مى داد. در حالى كه، به طور موازى، ضرورت هاى نوگرايى در فضاهاى اجتماعى و اقتصادى، برخى الگوهاى غير سنتى را الزامى مى كرد كه حكمرانان از توجه به آن گريزى نداشتند. بر اساس چنين زمينه اى بود كه چون در نيمة آن قرن لازم شد چاره اى براى توليد فكر و دانش و برخى مصنوعات جديد انديشيده شود لاجرم ساختارهاى مربوط(دارالفنون و مجمع الصنايع) در ساختار بيوتات تعبيه گرديد. مقتضيات آن زمـان تجربه اى نوين در عرصـة تصميم گيرى مسـائل مربوط را رقم زد: حكومت، بنا به روال كهن، نقش مديريت فناورى و توليد دانش پايه را از طريق برقرارى حمايت از اصحاب دانش و فن و نهادسازى براى فعاليت آنان ايفا مى كرد و از سوى ديگر، در جهت اخذ و كاربست فناورى ها و دانش نوين توليد شده در غرب تلاش هايى را انجام مى داد. در اين ميان، ميزان توفيق اقدامات فوق به وجود و كاربست راهبردهاى مؤيد نظام توليد دانش و فناورى در دورة مورد نظر بستگى داشت. ارزيابى مجمع الصنايع نشان داد فشار تغييرات و نيازهاى اجتماعى، اقتصادى، و سياسى به بخش حكومت در شكل ايجاد نهادهايى مربوط جلوه مى كرد؛ اما به دلايل ساختارى و فكرى، بخش هاى حكومت و اصحاب آن قادر نبودند سياست هاى پيگير و خلاقانه اى را دربارة اين مسائل در پيش گيرند. و البته اين وضعيت سرنوشت مقدر كشور در مسير اخذ و اقتباس و سازگارى ساختارهاى كهن يا مقتضيات جديد بوده است. مجمع الصنایع(تجربۀ نوگرایی در مشاغل کارگاه های سلطنتی دورۀ قاجار ) ۶۲ ۸۳ موقعیت مجمع الصنایع اول، نقشۀ ماخذ:موسسۀ کارتوگرافی سحاب .ترسیمی آگوستوس کرشیش نقشۀ ۱ موقعیت مکانی مجمع الصنایع دوم، ماخذ:موسسۀ کارتوگرافی سحاب .ترسیم عبدالغفار

كتابنامه

آدميت،فريدون(1355 .) اميركبير و ايران(چ5 ) تهران: خوارزمى. آل داود،على(1383 .(بيوتات، در دايره المعارف بزرگ اسلامى(ج13).(كاظم موسوى بجنوردى،زير نظر) تهران:بنياد دايره المعارف بزرگ اسلامى. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان(1367.(تاريخ منتظم ناصري(ج3).(محمد اسماعيل رضواني،مصحح). تهران:دنياي كتاب. …………(1363 .(المآثر و الآثار(ج3 ).(ايرج افشار،كوششگر).تهران: اساطير. …………(1367 .(مرآه البلدان(3ج).(عبدالحسين نوايى،ميرهاشم محدث،كوششگران). تهران: دانشگاه تهران. افشار،ايرج(1383 ارديبهشت).از مجمع الصنايع تا صنايع مستظرفه، نقد و بررسى كتاب فرزان، بخش اول،ش7 ، 25-31 . افشار،ايرج(1383 مرداد).از مجمع الصنايع تا صنايع مستظرفه، نقد و بررسى كتاب فرزان، بخش دوم، ش 8 ،26-16 . افشار، ايرج(1378 بهار).صحافى فرنگى ساز در ايران، فصلنامه كتاب،10)1 ،(7-14 . اقبال، عباس(1327 .(سبزه ميدان و مجمع دارالصنايع، يادگار،4 )9-10 ،(59-70. ايران(روزنامه)، سنه دويم،رجب المرجب سنه 1299 هجري، نمره 487،ص ص1و2. ايران(روزنامه)، سه شنبه، 5 شهر رجب المرجب سنه 1307 هجري، نمره 710 ،ج3 ،ص4. بازارچه هاى تهران(1336 اسفند).مجله اطلاعات ماهانه،41 ،29 -28. بيانى،خانبابا(1375 .(پنجاه سال تاريخ ايران در دورة ناصرى(3ج).تهران: نشر علم. تاورنيه،ژان باتيست(1369.(سفرنامه(چ4).(ابوتراب نورى،مترجم).تهران:كتابخانه سنايى. تكميل همايون، ناصر(1378 .(تاريخ اجتماعي فرهنگي تهران(3 ج).تهران:دفتر پژوهش هاي فرهنگي. خواندمير،غياث الدين بن همام الدين حسينى(1372 .(مآثرالملوك؛ به ضميمه خاتمه خلاصه الاخبار و قانون همايونى(مير هاشم محدث،مصحح).تهران،نشر رسا. ذكاء،يحيى(1342 مرداد). ميرزا ابوالحسن خان صنيع الملك غفارى؛موسس نخستين هنرستان نقاشى در ايران. هنر و مردم، 1)10 ،(14-27. ……….(1349 .(تاريخچه ساختمان هاى ارگ سلطنتى تهران . راهنماى كاخ گلستان.تهران:انجمن آثار ملى. رويمر،ه. و ديگران(1380 .(تاريخ ايران در دورة صفوى( يعقوب آژند،مترجم). تهران،جامى. سعدونديان،سيروس(1380.(عدد ابنيه،شمار نفوس از دارالخلافه تا تهران 1311-1231ش. تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. سعدونديان، سيروس(1380 .(اولين هاي تهران.تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى. شاردن،جان(1345.(سياحتنامه شاردن(10ج).(محمد عباسى،مترجم).تهران:اميركبير. فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار،قشون،نظميه(1380).(يحيى مدرسى،حسين سامعى،زهرا صفوى،كوششگران). تهران:دفتر پژوهش هاى فرهنگى. فلسفى،نصراالله(1353.(زندگانى شاه عباس اول(ج5.(تهران:دانشگاه تهران. مجمع الصنایع(تجربۀ نوگرایی در مشاغل کارگاه های سلطنتی دورۀ قاجار ) ۶۴ ۸۳ فوران،جان(1377 .(مقاومت شكننده،تاريخ تحولات اجتماعى ايران از صفويه تا سال هاى پس از انقلاب اسلامى( احمد تدين،مترجم).تهران:رسا. كيوان،مهدى(1379.(اصناف در: دايره المعــارف بزرگ اسلامــى (ج9 .(تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامى،271-279. كريم زاده تبريزي، محمدعلي(1376 .(احوال وآثار نقاشان قديم ايران(2ج).تهران: مستوفي. معتمدى،محسن(1381 .(جغرافياى تاريخى تهران. تهران:مركز نشر دانشگاهى. مستوفى،عبداالله(بى تا). شرح زندگانى من يا تاريخ اجتماعى و ادارى دورة قاجار(چ2).(ج1 .(تهران: زوار. ميرزا رفيعا،(1385.(دستورالملوك( محمد اسماعيل مارچينوكوفسكى،كوششگر).(على كردآبادى، مترجم). تهران،مركز اسناد و تاريخ ديپلماسى. نجمى،ناصر(1363 .(ايران قديم و تهران قديم(چ2 .(تهران:جان زاده. وقايع اتفاقيه(1269 جمادى الثانى 6 .(ش 111. يوسفى فر،شهرام(1389 .(سرگذشت بازار بزرگ تهران و بازارچه هاى آن در دويست سال اخير. تهران، بنياد ايرانشناسى. محبوبى اردكانى،حسين(1376 .(تاريخ موسسات تمدنى جديد در ايران( ج3 ).(كريم اصفهانيان،جهانگير قاجار، كوششگران). تهران: دانشگاه تهران.

برچسب‌ها: