طلاق شکوه الدوله

گاه تاست خوش نشیند جور جور

گاه کور آید پس از آن کور کور

مولف

موقرالسلطنه از آن دسته آدم هایی بود که تا کمرکش راه زندگی خوب تاخت و برد و به آنچه خواست رسید، اما چون بخت از او برگشت به قول وثوق الدوله «چون بد آید هرچه آید بد شود…» روزگارش دیگر به کام نگشت که نگشت تا از صحنه هستی رخت بربست. در این موسم ابتدا به زندانش افکندند و سپس بی اذن او زنش را طلاق دادند و از خانه بیرون بردند. بعد با پیروزی مشروطه خواهان زندگی اش به خطر افتاد و از ایران گریخت. چندی بعد به امید برطرف شدن خطر به وطن باز گشت، ولی انقلابیون او را گرفتند و محاکمه کردند و به دار آویختند.

حبيب الله خان قاجار دولو موقرالسلطنه فرزند عبدالله خان ناظم السلطنه ابتداغلام بچه اندرونی ناصرالدین شاه بود. بعد قوللر آقاسی باشی (رئیس غلامان) شد و بعدها به منصب مهم کشیکچی باشی رسید. او با شکوه الدوله دختر مظفرالدین شاه ازدواج کرد و به مراد دل رسید، اما وقتی از شیوه حکومت مظفرالدین شاه بدگویی کرد، از چشم شاه افتاد و مغضوب شد. در آخرین سفر مظفرالدین شاه به اروپا که محمدعلی میرزا «نایب السلطنه» گردید، دستور داد موقر را حبس کنند و طلاق زنش را بگیرند. او را به زندان انداختند و چون امام جمعه خاطرخواه زن زیبایش بود، شیخ فضل الله زنش را طلاق داد و به عقد امام جمعه در آورد. برناظران امر آشکار نشد که این نقل کابین از غضب آن بود و یا از خاطرخواهی این. در سال 1327قمری، پس از فتح تهران به دست آزادیخواهان، موقر به همراه شوهر خواهرش محمد علی شاه به سفارت روس پناهنده شد و به اتفاق به اروپا رفتند. چندی بعد به ایران بازگشت ولی گرفتار انقلابیون شد و اعدام گردید.

عمل طلاق شکوه الدوله و خاطرخواهی امام جمعه، در روزگار خود از شهرت زیادی برخوردار است و به اندازه وزن خود از اعتبار حوزوی و عمومی شیخ فضل الله کاست گواینکه ارتباط او را با شاه و دربار استحکام بخشید و بر شهرت و قدرت وی افزود.

مهدى بامداد در این باره مى نويسد: عمل ديگر اينكه عمل طلاق شكوه الدوله دختر ششم مظفرالدين شاه را از موقرالسلطنه بدون رضايت شوهر انجام داد. وقتى براى طلاق به سيدعبدالله بهبهانى مراجعه شد، گفت، چون شوهر خانم، موقرالسلطنه زندانى است تا آزاد نشود و رضايت ندهد، انجام طلاق خلاف شرع است، ولى شيخ فضل الله بر اثر تقاضاى شاه و وليعهد اين كار را انجام داد و بعد خانم را به عقد سيد ابوالقاسم امام جمعه تهران درآورد و به خانه بخت تازه فرستاد. مردم تهران هم که منتظر چنین وقایعی بودند تا شعر بسازند و شعار دهند، اين شعر را ساختند:

« حـــقا امام جمــــعه در ديـــن يقــــين ندارد          اين كار كار عشق است ربطى به دين ندارد»

 

ارسال دیدگاه

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.