زیرزمینى بود در ارگ سلطنتى، جایى كه نامش لرزه بر اندام محكومین سیاسى مىانداخت. به آن انبار دولتى نیز گفته مىشد.
حكومتها براى تداوم قدرت و حفاظت از نظام خود، زندانهایى جهت تأدیب و تنبیه سركشان و مخالفان حكومت ایجاد مىكنند كه هرچه حكومت ناسالمتر و كارگزارانش ناپاكتر باشد، این اندیشه مخرب برجستهتر مىشود. در دوران قاجاریه كه سرطان فساد و تباهى ریشه در اندام حكومت دوانیده بود و شاه و درباریان آلوده دامان بیشتر احساس ترس از فرو ریختن كاخ ظلم و جور خویش مىكردند، سخت در تكاپوى حفظ سلطنت مطلقه و خودسرىهاى بى حد و حصر خود بودند. در این میان انبار شاهى، زندان مخوفى بود، تا با اسیر كردن هر مخالفى كه نداى حق علیه حكومت سر مىداد، آرامش بر جان و پیكر نظام ارمغان آورد. در انبار شاهى غالباً محكومین سیاسى از شدت شكنجه و وضع اسفبار از بین مىرفتند و كمتر اتفاق مىافتاد كه كسى از آن جان سالم به در برد. زندانیان در دستههاى چند نفرى به یكدیگر غل و زنجیر مىشدند. غل و زنجیرى كه سنگینىاش دور از توان محكومین بود.
در غرب تكیه دولت محوطه انبار یا دوستاقخانه بود كه با گذشت سالها از مشروطه و به وجود آمدن عدلیه و نظمیه هنوز بعضى از زندانیان سیاسى در آن نگهدارى و شكنجه مىشدند. قتلگاهى كه در این زمانها قسمتى از آن به صورت انبار اشیاى فرسوده در آمده، قسمتى از آن اصطبل و گارىخانه شده بود. از زمان صفویه تا اواخر دوره قاجاریه این انبار محل اسكان زندانیان و آزار و عذاب و قتل و كشتار آنان بود و در وسط آن چاهى به نام «چاه وِیل« وجود داشت كه كشته شدگان در آن انداخته مىشدند.
ویل چاهى بود بس عمیق و وسیع كه پس از قرنها هنوز به عمق اولیه خود باقى مانده، افتادن هزاران محكوم به مرگ اندك تأثیرى در آن نكرده و همچنان با شكم گرسنه براى طعمه دهان گشوده بود و آخرین لقمهاش قسمتى از بناى بانك ملى بازار در سه طبقه و 150 كارگر و عمله و مهندس بود كه هنگام ساختمانسازى به كام آن فرو رفتند و نتوانستند اثرى از قربانیان آن به دست آورند.
خدمه این انبار را دوستاقبان و نسقچى مىگفتند و كارشان جلب و شكنجه و اجراى احكامِ دست بریدن و گوش بریدن و چشم كندن و بینى مهار كردن و مثله نمودن و شقه كردن و سر بریدن و مانند آن بود و سران ایشان را (دوستاقباشى) و (نسقچىباشى) و میرغضبباشى مىگفتند. مردمى از قسىترین و شقىترین افراد كه باقى ماندگانشان را در این زمان یعنى در زمان كودكى نگارنده پیران و سالخوردگان به فرزندان خود نشان داده، مظالم و شرارتهایشان را تعریف مىكردند. / تهران قدیم. ج 1، ص 122.
مهدى بامداد از آن به نام انبار سلطنتى یاد كرده و محدوده آن را از مشرق به خانه و مسكن میرزا تقى خان امیركبیر، از جنوب به خیابان جباخانه (بوذرجمهرى) و از غرب به میدان ارك متذكر شده، جایى كه هم اكنون بانك ملى شعبه بازار است و اضافه مىكند: «قسمت سیاه چال آنكه خرابه گرمابه كهنه و قدیمى و بسیار مرطوب، متعفن، تاریك و مملو از حشرات موذى بود، مهلكترین بخش آن بود.» / شرح رجال ایران، ج 2، ص 15.
«از اشرار و الواط و مقصرین اصفهان كه اهل آنجا از شرارت آنها در مرارت بودند، غیر از آنكه در اصفهان به جهت قتل نفس حسبالامر حضرت اقدس همایون پادشاهى قصاص و سیاست شدهاند، هجده نفر دیگر نیز در این روزها محبوساً به دارالخلافه تهران آورده و داخل انبار محبس نمودند تا بعد موافق تقصیرشان تنبیه شوند.» / وقایع اتفاقیه، سال 1267، نمره سى و دویم.
«… لذا به امر ناصرالدین شاه محمدحسن خان حاجبالدوله (مستشارالدوله) را گرفته و چوب زده در انبار دولتى او را پنج ماه حبس كردند…» / تاریخ بیدارى ایرانیان، ج 1، ص 171.
اختیار محبوسین زندان با حاكم شهر بوده است؛ «… چون بنده نایب الحكومه بودم و اختیار محبوسین انبار دولتى را داشتم حضرات را به من نداد… .» / همان مرجع، ص 236.
آنقدر شرایط نگهدارى محبوسین در انبار دولتى وحشتناك بود كه مهدى گاوكش معروف تهران كه چندى در انبار دولتى زندانى بود، وقتى در دوره محمدعلى شاه احساس كرد او دارد پیروز مىشود از ترس دستگیرى به جرم مشروطه خواهى و حبس دوباره در انبار دولتى با خوردن تریاك خود را كشت. / همان مرجع، ص 443.
«… حاج میرزا احمد كرمانى را دیدند كه در انبار شاهى جان داد…» / همان مرجع، ص 281.
انبار شاهى كه در جنوبىترین نقطه ارك سلطنتى قرار داشت مقابل سبزه میدان بود. جعفر شهرى مىنویسد: «پشت دیوار چینهاى انبار شاهى كسبه خرده پا و دستفروشها، خوراكى فروشها نظیر نان و آش، شیر برنج، فرنى، دوغ، شربت و… مشغول كاسبى بودند.»