فرهنگ «فوت کوزه‌گری» ما را از غرب عقب انداخت:
خداوند رای و خداوند شرم

سخن گفتن خوب و آوای نرم
داریوش شهبازی
چندی پیش به سبب انتشار جلد دوم کتاب« پرسه در دارالخلافه»مطلبی از حقیر زیر عنوان «فوت کوزه گری سبب عقب ماندن ایران از غرب شده است» در یکی از نشریات چاپ شد. چون جان مطلب در آنجا ادا نشده است و از سویی بخشی گذرا از تاریخ کشورمان را باز می گوید. به نظر رسید، بهتر است برای تنویر اذهان خوانندگان گرامی تکمله ای موجز با همان عنوان فوت کوزه گری عرضه شود:
یکی از مهم ترین عواملی که ایران را از غرب عقب گذاشت، سر از فرهنگ مشهور «فوت گوزه گری … » در می آورد. قطع به یقین مراد ازذکر این فرهنگ و ضرب المثل اشاره به تفاوت های تاریخی – اجتماعی دو جامعه است نه صرفا همین انگاشت که هرگز به تنهایی در تمامی ابعاد موثر نخواهد بود.
مقاله حاضر در پی بررسی و نقد این نظریه فرهنگی و علت توسعه‌نیافتگی ایران در مقایسه با کشورهای غربی به طور موجز است

بنابراین خوب است، پیش از ذکر آن موضوع، با تحلیلی مختصر، مقصدمان را روشن تر اشاره کنیم تا برای خواننده گرامی انشاالله مفید افتد:
تفسیر تفاوت دو فرهنگ ایران و غرب و چرایی عقب ماندن ایران از غرب، مقوله ساده ای نیست که با ذکر جملاتی عمق آن هویدا شود. شروع بیداری غرب دست کم هزارساله است و عقب ماندگی کشورمان هم تاریخی درازدامن و ابعاد پیچیده و گونه گون دارد که در این مقاله اشاره کوتاهی بدان می کنیم:
حدود هزار سال پیش جنگ‌های مذهبی صلیبی به رهبری کاتولیک ها آغاز شد. صلیبیان برای بازپس‌گیری اورشلیم و سرزمین‌های مقدس از دست مسلمانان برافروخته و شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی سلجوقیان در آناتولی. هجومی که آن قدر طولانی به نظر نمی رسید، اما این مبارزات در حقیقت سال ها بلکه دو قرن به درازا کشید. جنگ هایی که با ریچارد شیردل و صلاح‌الدین ایوبی و فیلیپ دوم و آلب ارسلان سلجوقی آغاز شد و با شرکت دیگر سرداران و نسل های بعد ادامه یافت. اورشلیم(بیت‌المقدس= قدس) و دیگر شهرهای مهم بارها دست به دست گشت.
باری مسلمان ها و دیگر بار صلیبیان پیروز جنگ بودند. سپاه پیروز بنایی را برای اثبات حاکمیتش می ساخت و نام ها را تغییر می داد. دشمن، به وقت تصرف، ویرانش می کرد و موسم دیگر عکس آن رخ می داد. یعنی تکرار و تکرار بود و جز کشته شدن سربازان طرفین، ظاهرا محصول دیگری در این جنگ ها وجود نداشت. اما آنچه اتفاق افتاد که پیوسته یک طرف برنده آن میدان بود، جبهه علم آموزی وعبرت اندوزی صلیبیان بود. آنان دائم در حال جمع آوری محصولات نظری و عملی در این برخوردها بودند.
آشنایی بیش از پیش صلیبیان با علم و دانش و آگاهی ایرانیان و مسلمانان بود که آنها را به خود شناسی و تغییر و تفکر و در رده های بعدی به آسیب شناسی وا می داشت و این بهترین نتیجه ای بود که آنان مدام داشتند، ذخیره های دانش و علم خود را می انباشتند.
نظاميه ها با كتابخانه و بيمارستان، مسجد و مجلس وعظ که خود سرآغاز يك دگرگوني عظیم در جهان اسلام و مراكز فعاليت هاي علمي عصر بودند که بعدها در شرق رو به ویرانی گذاشتند، سرمشق دانشگاه برای صلیبیان در اروپا شدند. در این برخوردها، تفاوت کیفی در مداوا و معالجه سربازان مجروح در جبهه ها و دانش پزشکانی چون ابن سینا و رازی و دیگران مایع حیرت آنان شده بود. در این برخوردها صلیبیان نیشکر را شناختند. قند و شکر برای نخستین بار به عنوان اشیای گرانبها، به گنجینه‌هاشان راه یافت. آنان ادویه مثل فلفل سیاه، دانه‌های خشخاش (تخم خشخاش)، سیر و همچنین میوه‌های خشک شده و لیمو را با خود به اروپا بردند. دولت- شهر ونیز، شکوفایی خاصی پیدا کرد.
صلیبیان لباس های سبک‌تر و گشادتر پوشیدند و دمپایی به پا کردند. آنها در این دوران در خانه‌ حمام ساختند. آرایش مو را از آرایش موی مسلمانان آموختند. اروپاییان پارچه‌های زیبا بافت اسلامی، به تن کردند. فرش ها و قالیچه‌های ایرانی کف اتاق خانه‌های جایگزین بوریا ‌شد. نغمه سرایان پادشاهان اروپایی، افزار موسیقی ایرانی را به کار بستند. شعله های درخشان دانش‌های تمدن در دوران طلایی اسلامی، اروپاییان را شگفت زده کرد و آنان را به فکر فرو برد.
صلیبیان علوم تمدن اسلامی را در شمال اروپا منتشر ساختند. علوم جدیدی را که صلیبیان با خود از شرق به اروپا بردند همه چیزرا از دریانوردی و فیزیک نور گرفته تا حسابداری و معماری و بسیاری از دانش ها را دستخوش تغییر ساخت.
مراحل پایانی قرون وسطی متأخر توامان با ظهور و برآمدن جنبش‌های اجتماعی و سیاسی مختلف همراه شد. زمینه‌ها برای پیدایش نهضت‌های فکری و علمی و در نهایت سر بر آوردن دو سده ۱۴ و ۱۵ میلادی که از آن تحت عنوان دوران نوزایی یاد می‌شود، ایجاد ‌شد. /تاریخ قرون وسطی – یوگنی آلکسی یویچ کاسمینسکی، محمدباقر مومنی ، ترجمه صادق انصاری ، نشر فردوس، ۱۳۸۶.
اروپاییان با مفهوم دولت و مجلس آشنا شدند
اروپاییان وقتی تفاوت ها را فهمیدند، برای پیدا کردن راه و چاره، به هر دری زدند و برای سبقت از یکدیگر به جان هم افتادند قرن ها کوشیدند. انگلستان و فرانسه، صدسال در سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۴۵۳، جنگیدند و بر سر توفق و سرافرازی ده ها جنگ دیگر میان اروپاییان رخ داد. ژاندارک ها سوزانده شدند. اروپاییان در دوران خود سازی و تلاش برای آینده بسیار آسیب دیدند و رنج ها کشیدند، حدود صد سال با تفتیش عقاید و عواقب سخت آن کنار آمدند. لوتر سازمان و تشکیلات کاتولیک را به هم ریخت و بسیاری در اروپا در این تغییرات اعدام شدند و جنگیدند و آسیب دیدند. همواره کلیسا در صدد تثبیت استیلای سیاسی خود بر اروپا بود؛ دستگاه پاپ همواره از به چالش کشیده شدن اقتدارش که متزلزل شده بود نگران بود. کاتارها و نوکیشان دیگر به جذب مردم دست زدند و از ابهت کاتولیک ها کاستند. گالیله در دادگاه تفتیش عقاید سخنش را پس گرفت و ده ها اتفاق دیگر…/گریبین, جان (۱۳۸۹)، دوران تاریک قرون وسطی، تاریخ علم غرب، رضا خزانه.
در سال ۱۴۹۲ اسپانیا به شکل کشوری یکپارچه پدیدار و به یک امپراتوری پر قدرت جهانی تبدیل شد
انگلستان چندین قرن است صاحب پارلمان است
انقلاب کبیر فرانسه به سال ۱۷۸۹، عصر نوینی در تاریخ فرانسه و جهان آغاز نمود.
کرامول راه علاج درد و عقب ماندگی را در جمهوری دید، پادشاه انگلستان را کشت و 11 سال هم این کشور جمهوری شد، ولی عاقبت وضع به همان منوال قبل بازگشت. جسد کرامول را از خاک بیرون کشیدند و اعدام کردند و دوباره دفنش کردند و پسر شاه مقتول را دگربار به سلطنت رساندند و صدها نمونه تلاش ها و آزمون و خطاها را انجام دادند. انقلاب فرانسه و سقوط پادشاهی های مستبد و بر قراری حکومت های مشروطه و …تا اروپاییان با زندگی صنعتی و پیشرفته به ارزش برابری و آزادی بیان و آزادی عقیده و آزادی اندیشه رسیدند.
یوهانس گوتنبرگ، در قرن پانزدهم چاپ باسمه‌ای را با ساختن دستگاه چاپ کنار گذاشت و اروپا را با پدیده بزرگی آشنا ساخت و آنهم نشر کتاب نو بود. یعنی هر مرحله صدها کتاب چاپ و توزیع می شد و علم و دانش را میان اروپاییان می گستراند.هرچند بعدها آلوئیس زنه فلدر، چاپ سنگی یا لیتوگرافی را در سال ۱۷۹۶ میلادی اختراع کرد و کار را تسهیل و ارتقا بخشید./ کتاب یوهانس گوتنبرگ نوشته فران ریس، ترجمه سارا هاشمی از انتشارات ققنوس.
در تاریخ غرب، ظهور دولت‌های ملی غربی که حاصل مبارزات طبقاتی و نه ستیزهای گروهی کمک شایانی به آنان کرد
علاوه بر اینها دانشگاه های فراوانی در سراسر اروپا ایجاد شد تا دانش و آگاهی یک استاد به ده ها شاگرد چه بسا بهتر از خود منتقل شود و دها نمونه های دیگر اروپاییان را در اواخر سده 18 وارد دنیا و راه دیگری کرد که منجر به انقلاب صنعتی و ثمرات آن شد و ناگهان هزار سال غرب را از ایران و شرق و دیگر نقاط جهان پیش انداخت.
حال ببینیم بر سر ایران در این دوران چه آمد:
گُندی شاهپور بزرگترین مرکز علمی و پزشکی جهان بود و با فرمان شاپور کتاب‌های طب یونانی، رومی و هندی به پهلوی ساسانی ترجمه و در آنجا نگهداری می شد، خسرو انوشیروان در این شهر بیمارستان بزرگی ساخت و دانشکدهٔ پزشکی آن را توسعه داد. جرجی زیدان، گوید: بیمارستان یک کلمه فارسی است که پس از عظمت و شکوه جندی شاپور به وجود آمد.
دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدانجا می آمدند. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه و در دانشگاه تدریس می شد./تاریخ تمدن ویل دورانت، ج4،عصر ایمان، کتاب اول، فصل هفتم،ایرانیان.
زمان هارون الرشید انحطاط جندی شاپور شروع شد و در دوران خلفای عباسی صورت پذیرفت./ آورزمانی، فریدون. ماهنامهٔ فروهر، ش ۳۲۷، سال ۲۶، ش ۷ و ۸. ، سازمان انتشارات فروهر، ۱۳۷۰.
بعد از اواخر ساسانیان که ایرانیان خسته از جنگ ها و سختگیری ها پیشوایان دینی زرتشتی و طبقه بندی های اجتماعی ناعادلانه و عواملی دیگر دچار حمله عرب و تفرقه و نابودی شدند. تا اینکه پس از یکی دو قرن با امپراتوری بزرگ اسلامی هماهنگ و ممزوج و یکی از ارکان دوران طلایی این حکومت جهانی شدند. شور و نشاطی بپا شد واين شور و نشاط به شهرهاي بزرگ اختصاص نداشت، در روستاها و قصبات نيز طالبان علم فراوان بودند. فقط شهر نيشابور قبل از حمله مغول (ابتدای قرن هفتم قمری) هزارودويست مدرسه داشت. ولی با هجوم مغول شالوده کار از هم پاشید. دوره کوتاهی صفویان وحدت مذهبی قابل قبولی در سراسر کشور ایجاد کردند. با امنیت ایجاد شده کشاورزی و تجارت و اقتصاد رونق گرفت، مردم به سامان رسیدند، ولی با مرگ شاه عباس این دستاورد هم از هم پاشید و دوره انحطاط کشور آغاز شد.
آبراهامیان می گوید: جامعه ایران در قرن سیزدهم جامعه‌ای متکثر و متخاصم بود و این ضعف جامعه به استبداد قاجار و توسعه‌نیافتگی ایران تداوم ‌بخشید.در ایران، تحت تاثیر غرب دو طبقه‌ متوسط سنتی و روشنفکران شکل ‌گرفت ( روند حوادث بعدی ایران را وحدت و اختلاف این دو طبقه تعیین کرد.)
در چنین جامعه‌ای که فاقد طبقات موثر بود و حکومت مرکزی با نیروهایی فراگیر در سطح کشور مواجه نبود، سلسله‌ قاجار ‌توانست با همان شیوه استبداد شرقی بر جامعه مسلط باشد. قاجاریه اساسا سلسله‌ قدرتمندی نبود. آنها در ایجاد بوروکراسی متمرکز ناکام بودند، بدین معنی که اقوام محلی از لحاظ اداری خودمختار بودند. همچنین به دلایل مالی نتوانستند قشون دائمی کارآمدی سازمان دهند. مجتهدان بزرگ دور از دربار بودند و بر اساس متون اولیه تشیع، دولت را ذاتا نامشروع و شری لازم برای جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی می‌دانستند. به این ترتیب قاجارها با تأسی به دو خط مشیِ متقارن بر سرِ قدرت ماندند: شاه برای اعمال قدرت نه به بوروکراسی نیازی داشت و نه به قشون دائم. در واقع امر، تسلط حکومت قاجاریه بر جامعه نه چندان مرهون قدرت خود آنان بلکه ناشی از ضعف شدید جامعه بود. (همان؛ 35-38)
در غیاب طبقات موثر اجتماعی تداوم استبداد و توسعه‌نیافتگی ایران در دوره قاجار ادامه یافت
جامعه ضعیف بود و قاجاریه بدون مشکلی اساسی بر این جامعه ضعیف فرمان ‌راند. گواینکه در پایان قرن سیزدهم ایران تحت تاثیر غرب، شاهد دو قشر گسترده و فراگیر طبقه‌ متوسط سنتی و روشنفکران بودند.

هرچند در این دوره شخصیت‌های مهم با کارهای با اهمیتی چون میرزا تقی خان امیر کبیر و میرزا بزرگ فراهانی و پسرش قایم مقام در مقاطعی وارد میدان بازآفرینی و سازندگی شدند که شرایط نامناسب و بی نیازی پادشاهان قاجار از اصلاحات مورد نظر ایشان به حذف آنان انجامید

از کشور حدود 5.700.000 کیلومتری ایران، کمتر از 1.700 کیلومتر باقی ماند و دوسوم بهترین سرزمین ها را از دست دادیم. نخبگان و سرآمدان علم و سرمایه کشورمان به هند و روس و عثمانی و غیره مهاجرت کردند. قحطی و مرگامرگی و گرسنگی و شورش و نافرمانی های ملوک الطوایفی و اختلافات قومی و ادیان تازه ساز و فلسفه های نوظهور ناکارآمد، دمار از وحدت کشور در آورد، تا آخرش به جایی رسیدیم که نه تنها دانشگاهی نداشتین تا یک استاد ما مانند اروپاییان صد استاد شود. چاپخانه ای نداشتیم تا یک کتاب صدها کتاب شود و غیره بلکه تک دانشمندانمان هم به دنبال فرزند یا فرزند خوانده ای مطمئن می گشتند تا فوت گوزه گری یعنی مختصر دانش دچار تغییر و نقصان شده پیشینیان خود را بدو واگذارند که گاه در آن راه هم موفق نمی شدند و آن دانش را با خود به گور می بردند. تازه آنهایی هم که منتقل می کردند با اصل آن تفاوت های بسیاری داشت. این شد که تفرقه میانمان افتاد. خرد جمعی از بین رفت. علم و دانشمان سینه به سینه کم شد و تا مرز ناپیدایی نقصان یافت، هرکه به نوایی رسید، پا به فرار گذاشت و اینجا شد، دریای آزادی که گویا باید فقط ماهی گرفت و بر داشت و رفت، در نقطه دیگری از این کره خاکی نوش جان کرد.
گفت‌وگو با داریوش شهبازی به بهانه انتشار کتاب «پرسه در دارالخلافه»
فرهنگ «فوت کوزه‌گری» ما را از غرب عقب انداخت:
کتاب در مورد تهران زیاد نوشته شده است. در این کتاب‌ها به همه جنبه‌های تهران هم پرداخته شده است. کتاب شما چه ویژگی خاصی دارد که فردی بخواهد توجهش به آن جلب شود؟
‌سال های مدیدی است که پژوهش حجیمی را به لحاظ محتوا در تاریخ و جغرافیای تهران پیش برده‌ام. … سعی کرده‌ام کاری روشمند و مفید باشد. ویژگی این کار این است که به همه ابعاد مربوط به تاریخ و جغرافیای تهران توجه شده است.
در سال‌های ٨٤ تا ٨٥ در خیلی از روزنامه‌ها من مقالاتی دارم. پرسه در دارالخلافه در اصل همان ستونی است که من در روزنامه اعتماد ملی داشتم…و این پرسه در دارالخلافه مجموعه آن مقالات است. …
من منظورم این بود که بدانم الان وضع ثبت اسناد و دسترسی پژوهشگرها به این اسناد در کشور چگونه است؟ ما اساسا چقدر سند داریم و چقدر این اسناد را حفظ کرده‌ایم؟
…منصفانه‌اش این است که امروز به مراتب وضع بهتر از گذشته است. البته وضع ما در حفظ و نگهداری از اسناد، ایده‌آل نیست اما مسیری را که در حال طی‌کردن هستیم، رو به جلو است. اتفاق خوبی که افتاده این است که دانشنامه‌نویسی در ایران بسیار باب شده است و این بسیار خوب است. برای رشته های مختلف دارند تهیه می کنند. مثلا برای اصطلاحات دندانپزشکی، دانشنامه مستقل نوشته‌اند. اینها خیلی خوب و مفید است. و یا درباره اصطلاحات دوره قاجاری. این کتاب بسیار مفید است و اگر این اصطلاحات در یک کتاب جمع‌آوری نمی‌شد، با توجه به ماهیت سیال کلمه شاید این اصطلاحات از بین می‌رفتند… البته درحال حاضر وضع برای پژوهشگرهای این حوزه به هیچ وجه مناسب نیست و آنطور که باید اطلاعات و اسناد را در اختیار پژوهشگرها نمی‌گذارند. برخی از پژوهشگرها هم در ارایه این اسناد و اطلاعات به همکارانشان اندکی خست به خرج می‌دهند. دلیلش این است که در جامعه ما هنوز فرهنگ فوت کوزه‌گری پابرجا است.
متاسفانه جامعه ما فرهنگش بیشتر شفاهی است. کمتر عادت داریم مکتوب کنیم و ثبت کنیم تا برای آیندگان قابل استفاده باشد. مثالی هم که شما در مورد فوت کوزه‌گری زدید، در همین بحث می‌گنجد. فردی کاری را بلد است و حاضر نیست همه فوت و فن این کار را به دیگران بیاموزد چون می‌خواهد آن به اصطلاح فوت کوزه‌گری در انحصار خودش بماند؟
باید یک بررسی تطبیقی از گذشته جامعه خودمان با جامعه اروپایی بکنیم و به دنبال این برویم که چرا ما عقب ماندیم. مساله قابل بررسی و مطالعه است. دلیلش این است که غرب به نتیجه‌ای رسید و براساس آن عمل کرد. آنها در آن زمان به پیشرفت‌های علمی دنیای اسلام پی بردند و از این پیشرفت‌ها استفاده و این دانش را در همه‌جا در میان خودشان پراکنده کردند اما ما در فرهنگ‌مان یاد گرفتیم کسانی که دانشی دارند به دیگری نگویند. در صورتی که برعکس این اتفاق در اروپا افتاد. کسانی که دانش داشتند، به همه انتقال دادند. وقتی که صنعت چاپ در اروپا ایجاد شد، سرعت انتقال دانش به شکلی فزاینده افزایش یافت، چون می‌توانستند دانش را مکتوب و در تیراژ بالا منتشر کنند. نکته بعدی این‌که دانشگاه‌های ما در برهه‌ای از زمان رو به انحطاط رفت اما در غرب دانشگاه‌ها و فرهنگ دانشگاهی گسترش یافت. به این ترتیب باز هم سرعت انتقال دانش افزایش یافت. وقتی که ما آقای شیخ‌بهایی را از دست دادیم، آثاری از ایشان باقی ماند اما من مطمئن نیستم که تمام محتویات ذهنی ایشان و کشفیات ایشان به نسل‌های بعدی منتقل شده باشد. چون نه در دانشگاهی به شاگردانی تدریس کرد و نه چاپخانه ای بود تا کتاب های او را منتشر سازد و نه او همه آموخته هایش را جایی نوشت و به کسی گفت. برای این‌که ما یاد گرفته ایم که روی اصطلاح و فرهنگ «فوت کوزه‌گری» تأکید کنیم و همین تأکید مانع از انتشار دانش شده است. درواقع در فرهنگ قدیم ما دانش سینه به سینه منتقل می شده است و دانش مکتوب کم داریم. برای همین است که هنوز خیلی از رموز معماری و یا علوم قدیم دیگر ما ناشناخته است، برای این‌که آن معمار و یا آن عالم، این رموز را جایی ثبت نکرده است. نکته اساسی این است که ما دانش‌ و یافته‌هایمان را پنهان کردیم اما غربی‌ها دانش را در میان خودشان انتشار دادند. البته از مشروطه به بعد آرام آرام از این فضا تغییر کرد و پیشرفت هم کرده‌ایم و وضع به مراتب بهتر و بهتر شده است.