پیوند دروغ و «عقب ماندگی» ایران یا ایرانیان
بسیاری از اندیشمندان و نخبگان ایرانی در دو سده اخیر با پرداختن به فرایند «عقب ماندگی» ایران یا ایرانیان، دغدغه خود را نمایانده اند. حتی جهانگردان عصر قجر نیز هیچیک، حیرت خود را از مشاهده خلقیات نکوهیده ایرانی در این موسم و دوگانگی آن با منش آراسته ایرانیان باستان (شهره خاص و عام جهانیان است.) پنهان نکرده اند. افسوس هنوز هم آن دغدغه و این حیرانی، مردم کهن سرزمین گیتی را افاقه ای نبخشیده است و همواره با رنج و درد، دست در گریبانند. مردمی که به مهرورزی شهره اند « مهرورزی تو با ما شهره ٔ آفاق بود.» و به هنر پرآوازه «ما خاک را به هنر کیمیا کنیم.» و پیوسته نخبگان دلسوز وطنی را دغدغه و جهانیان را حیرت، هنوز در بر است. این قلم بر این اندیشه، پای میفشارد که تا نخبگان به انجمنی واحد و وحدت کلامی صائب، قانع و راضی نگردند، در این بوم و بر، در بر همین پاشنه خواهد گشت. زیرا جامعه سیستمی واحد است که نمیشود ملوک الطوایفی اش اداره کرد. یکپارچگی و یکرنگی از ارکان بایسته هر جامعه است.
ملکم انگلیسی یکی از آن میان است که میگوید:«ایران چه کشور شادی بود اگر حکومتی آزاد و پابرجا میداشت. فقر اخلاقی موجود واقعا غم انگیز است. تجزیه و تحلیل، ما را به این نتیجه هدایت میکند که شورشها و انقلابهایی که پی در پی در این سرزمین پادشاهی نفرین شده رخ میدهد(؟!)، تا حدودی بسیار زیاد، مکافاتی است که خداوند متعال برای جنایاتی که مردم آن مرتکب شدهاند قرار داده است.»
کلامش سخت قلبمان را میفشارد و رنج و دردمان را می افزاید.
سر جان ملکم ۱۷۶۹ – ۱۸۳۳ (Sir John Malcolm) فرزند کشاورزی پر بچه و تهیدست بود. دوازده ساله بود که از چنبره فقر گریخت و با داییاش به لندن رفت تا در پی سرنوشت، حق خود از «کهتر و مهتر بستاند». دیرزمانی در لندن نماند و بزودی با کشتی عازم هندوستان شد. فقط دو سال زمان میخواست تا این پسر بچه پرانرژی و پر تحرک میدانهای ورزشی خود را وارد عرصه جدی زندگی کند. چهارده ساله بود که درجه ستوان دومی را گرفت و رسما به ارتش کمپانی هند شرقی بریتانیا پیوست تا به یاری این ارتش در جنگ با تیپو سلطان مسلمان و رهبر ضد استعمار هند بشتابد.
جان پر شر و شور در این سالها که در ارتش خدمت میکرد، زبان فارسی را آموخت. فارسی قرنها زبان رسمی هندیان بود. در سال ۱۷۹۹ لرد مورنینگتون فرمانفرمای انگلیسی هند او را که نشانه هایی از پویایی و نبوغ داشت، سرپرست گروهی دیپلماتیک کرد و عازم دربار فتحعلی شاه نمود تا با شاه پیمان بندد. لرد مورنینگتون می خواست؛ نخست ایران را همراه خود سازد و راه بازرگانی و تجارت انگلیسی ها را در ایران بگشاید و نیز از خطر حمله زمان شاه درانی که در بخش شرق ایران( افغانستان کنونی) امارت داشت بکاهد و راه بر نفوذ فرانسویان و تهدید ناپلئون بناپارت به هند بربندد. ایران معبری استراتژیک برای حفاظت از انگلستان بود. ملکم با گروه دیپلماتیک به ایران رفت و از مرز تا رسیدن بدربار پادشاه با پیشکش و رشوه هر جا رسید، ایرانیان را خرید و آنها را دهان بست و به اختیار گرفت.
با پیشکشهای گرانبها، پادشاه طماع را هم مرید خود و کشورش ساخت و بر این پایه و اساس، طریق نفوذ انگلیس بر ایران را که پیش از آن شناخت وافری نداشتند، بنیاد نهاد. پیشکشهایش دربار فتحعلی شاه را نمایشگاه قدرت نمایی و ثروت، توانایی و هنر انگلیسیها نمود. او بود که نخستین راهگشای انگلیسی ها شد، برای نفوذ تحقیرآمیز این کشور بر این مردم. این مرد، پیشوای فکری چرچیل میشود که میگوید؛«برای استعمار یک کشور، اقلیتی خائن و اکثریتی نادان نیاز است.»
ملکم در ۱۶ نوامبر ۱۸۰۰ (۲۵ آبان ۱۱۷۹) به پیشگاه فتحعلیشاه قاجار رسید تا نامه شاه انگلستان را پیشکش کند.
بعدها نخستین کتاب مفصل تاریخ ایران را نوشت و به این دلیل از دانشگاه آکسفورد دکترای افتخاری گرفت. این کتاب و توصیه های ملکم چراغ راه انگلیسی ها برای استعمار ایران شد.
ملکم به تجزیه و تحلیل رفتار و کردار ایرانیان پرداخت و خیلی زود به شناخت خود ایمان آورد و حقارت بارانه نوشت: «اگر با مردمان عاقل و میانهرو روبرو بودم ترسی نداشتم، اما بناچار با نژادی روبرو هستم که بی این هر دو صفت میباشند.»
کاخ شاه و لباس و زینت او، ملکم را شگفتزده کرد. تناقض این ابهت و زرق و برق گرانبهای پادشاهی و آن فقر و بدبختی و نادانی مردمی که «حتی دو مرحله هم از بربریت جدایی نگرفتهاند» او را مصمم تر کرد که باید ایشان را با رشوه خرید و براحتی تحقیر کرد.
ملکم وطن پرستی خود را به قیمت تحقیر و خواری دیگر مردمان ثابت کرد. از این روست او را از معماران استعمار هند میدانند و رفتارش الگویی برای تسلط بر دیگر جوامع عقب مانده و عثمانی و غیره و تجزیه آنها قرار گرفت.
از سال 1800 تا 1810 سه بار به عنوان مامور دولت انگلستان به ایران آمد. او مینویسد:
«ایرانیان بیتردید از لحاظ رفتار ظاهری پاریسیهای مشرق زمیناند. رفتار آنها مایه فخر بیشتر ملل متمدن است. ایرانیان مردمانی مهربان، مودب، متمدن و نسبت بیگانگان دارای روحیهای همراه و مساعدند، تحت تاثیر تعصبات مذهبی که تمام ملل دیگر مسلمان بدان دچارند، قرار نمیگیرند. با علاقه زیاد درباره آداب و رسوم اروپاییان پرس و جو میکنند. ایرانیان از قابلیتهای بسیار برخوردارند، همواره آماده، سریع و مبتکرند، اما بیشتر این استعداد خود را در راههای ناروا به کار میبرند و دروغگوترین مردم جهاناند.
تحت تاثیر تعصبات مذهبی که تمام ملل دیگر مسلمان بدان دچارند، قرار نمیگیرند. با علاقه زیاد درباره آداب و رسوم اروپاییان پرس و جو میکنند و در برابر با آمادگی بسیار هر نوع اطلاعی درباره کشورشان داشته باشند در اختیار قرار میدهند.
ایرانیان از قابلیتهای بسیار برخوردارند، همواره آماده، سریع و مبتکرند، اما بیشتر این استعداد خود را در راههای ناروا به کار میبرند و دروغگوترین مردم جهاناند. بزرگترین نادرستیهایی را که به عقل نمیگنجد، با جدیترین حالات ممکن به کار میبرند و هنگامی که دروغشان آشکار میشود، به جای شرمنده شدن، آن را با خندهای نادیده میگیرند و گاهی اقرار میکنند که به نظرشان دروغ گفتن مانعی ندارد، مشروط به اینکه برایشان منفعتی در برداشته باشد. پیوسته میکوشند معاملات خود را با دروغ و ریا به انجام برسانند، اگر از این راه موفق نشدند، آنگاه با راستی و صداقت معامله را انجام میدهند. اما برای آنها این دو شیوه یکسان است و تفاوتی ندارد.
ایران چه کشور شادی بود اگر حکومتی آزاد و پابرجا میداشت. فقر اخلاقی موجود واقعا غم انگیز است. تجزیه و تحلیل، ما را به این نتیجه هدایت میکند که شورشها و انقلابهایی که پی در پی در این سرزمین پادشاهی نفرین شده رخ میدهد، تا حدودی بسیار زیاد، مکافاتی است که خداوند متعال برای جنایاتی که مردم آن مرتکب شدهاند قرار داده است.
ایرانیان مردمانی خودخواه ، متلون ( دمدمی مزاج )، متفرق و… هستند.
یعنی عاداتش را داوطلبانه رها نمی سازد؛ به عبارت دیگر، این خصلت ها فرهنگ ثانوی ایرانی شده است!!.
ایرانیان بمانند سایر مردم مشرق زمین حكمران مستبد( دیکتاتور) را بر حاكم لیبرال ترجیح می دهند.»
دروغ آفت مصیبت باری بر جامعه است. آیا وقت آن نیست که نخبگان و پیشوایان مدعی جامعه مقابل این خطر و ریسک اجتماعی، سناریویی فراهم کنند و راهکاری بر گزینند.
داریوش شهبازی
8بهمن 1399