فقر

فقر و تنگدستی، مصیبتی عظیم برای جامعه بشری است. امام علی(ع) میفرماید:«خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما زیرا فقر همان مرگ بزرگ است.» فقر باعث نقص عقل و دین، ناتوانی، ذلت و خواری، فساد، بی عفتی، ناامیدی می شود.علل گوناگونی را برای فقر چنین بر میشمارند:
الف) شخصی- تنبلی و نبود پشتکار و نداشتن برنامه صحیح یا برنامه ریزی نادرست و غیره.
ب) حکومتی–توزیع ناعادلانه ثروت، انحصار ثروت در دست توانگران، ثروت اندوزی و فساد حاکمان و غیره.
فقر مادر فسادهاست. در دوره قاجاریه ایران بیش‌ازپیش در باتلاق فقر فرورفت و جامعه ایرانی به‌طور وحشتناکی فقیر شد. فقر سراسری دامان مردم را گرفته بود. کشاورزان سرمایه لازم برای سرمایه‌گذاری و بهبود بازدهی در اختیار نداشتند و این سبب رها شدن زمین و ترک کار آنان می‌شد. در مورد اغلب حرف نظیر؛ صنایع‌دستی هم این اتفاق پیوسته رخ می‌داد.«سائل و گدا كوچه‌ها را پرکرده، تعلیم و تربیت نیست.»
جمال‌زاده می‌نویسد: «من معتقدم كه فقر و تهيدستي قسمت مهمي از مردم ايران (با بی‌سوادی و فساد و مداخلات ناحق بيگانگان در امور ايران) يكي از چهار مصيبت بزرگ و اساسي ايران و مردم ايران است و حتي فساد اخلاقي را زاده و نتيجه فقر و بی‌سوادی مي‌دانم هرچند كه شوم‌ترین نمونه‌هاي فساد هميشه بزرگان و ثروتمندان و امرا و اعيان كه امروز به‌نام مستكبرين خوانده می‌شوند، بوده‌اند.»(گنج شايگان، ‌ديباچه)
ویلم فلور می‌گوید: «در کل، جامعه ایران دچار فقری نهفته بود.»
«همه‌ساله امین دارالضرب (خود با تبانی با امین السلطان در ضرب سکه تقلب میکرد-اعتمادالسلطنه.) به فقرا به هر یك دو ذرع متقال و جزیی پول می‌دهند. امروز علی‌الرسوم جمعی كثیر زن و مرد در آنجا اجماع كرده از فرط طمع روی‌هم ریخته پنج نفر زن كه یكی حامله بوده زیردست و پای جمعیت به هلاكت رسیدند.»
«انسان اگر دهات ایرانى را گردش کند، مى‏فهمد که ظلم یعنى چه؟ بیچارگان سوخته و برشته در یک‌خانه، تمام لباسشان به قیمت جل یک اسب نیست. یک ظرف مسى براى طبخ ندارند. ظرف‏هایى از گل ساخته، خودشان بااینکه شب و روز در گرما و سرما در زحمت و عذاب کارند، نانِ جو به‌اندازه سیر خوردن ندارند. سال‌به‌سال، شش ماه به شش ماه گوشت به دهانشان نمى‏رسد.»(سیاح. 1346. 13)
اوضاعی که حاج سیاح از مردم ایران در اواخر قاجاریه توصیف می‌کند، تجلی اندیشه‌ای است که آقامحمدخان در ابتدای این سلسله، برای ایرانیان تصویر می‌کرده است:
روزی آقامحمدخان قاجار به برادرزاده فرمود:«از من تمنائی کن که روا دارم» شاهزاده گفت: «… اگر تخفیفی در جمع منال رعایا رود مزید به دعاگوئی بشود (یعنی خراج و مالیات سالانه را تخفیف دهند).
پادشاه دانا برآشفت و او را فرمود: «ای فرزند ارجمند، رایت خام است و برخط است؛ چون با رعیت به سر برده‌ای از حالت این گروه تجربتی حاصل نکردی. رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط خود افتد و علی‌هذا القیاس چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد، به عمال و حکام تمکین نکنند … این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کرد که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند… ارباب زراعت و فلاحت چنان باید باشد که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت آشی یک روز عطلت و انتظار به سر ببرند والّا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی دهد. (روضه الصفا. رضا قلی خان. ج نهم. ص 301)

ارسال دیدگاه

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.