درسی از امیر کبیر-1
عدالت
عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
صائب
تلاش برای آزادی و گسترش و برقراری عدالت که از کهن ترین و اصیل ترین تعهدات و وظایف مدنیت در جامعه بشری بوده و هست، حکم قطاری را دارد که بی وقفه در حرکت است. قطاری که دولت های غیر مردم سالار هیچ گاه قادر به متوقف کردن آن نیستند.
عدالت یعنی دادگر بودن، انصاف داشتن.عدالت در لغت معادل نظم و ادب است، عدالت را در فلسفه «هر چیز در جای خود» معنی کرده اند.عدالت اجتماعی عدالتی را گویند که همه افراد جامعه با هر عقیده و مسلک از آن برخوردار شوند. عدالت اجتماعی یعنی طراحی و اجرای نظام حقوقی به گونه‌ای که هر کس به حق عقلانی اش برسد و در مقابل آن حقوق وظایفی را انجام دهد یا مسئولیت و عواقب تخلف از آن را بپذیرد. امام صادق(ع) در بزرگداشت و ضرورت عدالت در جامعه می فرماید: «سه چيز است كه همه مردم به آن ها نياز دارند؛امنيت، عدالت و آسايش.»
هر دولتی وظیفه دارد، امنیت، عدالت و آسایش را برای مردمی که آن را برگزیده اند، فراهم سازد. در حقیقت دادگستری و عدل، الفبای وظایف دولت است. بدیهی است، دولتی که این راه را برنگزیند، منفور مردم خواهد شد و لعنت ابدی ملتی را در لوح حافظه تاریخی ایشان به نام خود ثبت خواهد ساخت. البته این امر، شاید خیلی هم بدیهی نباشد از آن جهت که وقتی به تاریخ می نگریم، عداد دولت های عادل را انگشت شمار می یابیم. یعنی این پرسش تاریخی مطرح می شود که اگر دادگری و انصاف موجب بقای نام نیک دولتمردان است، پس چگونه خیل عظیم حاکمان از این آزمون به ظاهر ساده پیروز به در نیامدند؟ شاید نفس انسان در مقابله با وسوسه قدرت، شهرت و ثروت، ضعیف تر از آن است که تصور می رود.
از آغاز پایتختی تهران تا پایان عصر پهلوی که حکومت کشور پادشاهی بود، تنها یک دولت توانست آبرومندانه این گوی نیک نامی را از میدان کارزار و از میان خیل بی شمار دولتمردان این عصر برباید. او کسی نیست جز میرزاتقیخان فراهانی (امیر کبیر)، بزرگمرد تاریخ شرف و انصاف این سرزمین، روحش شاد و راهش هرچند بسیار دشوار است پر رهرو باد.
توصیف مردی به بزرگی او که در اندک زمان و مجالی که یافت، اسباب آبادانی کشور و آسایش مردمش را فراهم کرد، در جملاتی کوتاه میسر نیست. او را باید در خلال کارنامه درخشان زندگی اش شناخت. دادگستری از اهم کارهای اوست. توجه امیر به عدالت از اهمیت امر قضا در اسلام و تمامی مکاتب بشری نشئت گرفته بود. او خوب می دانست عدالت پایه و اساس حکومت موفق جامعه مدنی است.
در عصر امیر، امر قضاوت در دست دو دستگاه متمایز بود؛ محضر شرع و دیوان خانه. محضر شرع بر اساس فقه اسلامی به امور شرعی می پرداخت و دیوان خانه امور عرفی را رسیدگی می نمود. شرع را مقام روحانیت و دیوان خانه را شخص شاه و حکام در ولایات به عهده داشتند. از آن جایی که قانون مدون و ثابتی وجود نداشت، کاستی ها در این حوزه بسیار خود نمایی می کرد. امور دیوانی کاملا دستخوش اراده شاه و حکام بود و تصمیمات روحانیان در قضاوت شرعی، هرچند بر اساس ضوابط به ظاهر ثابت فقهی، انجام می پذیرفت، ولی قرائت متفاوت فقها، از احکام دینی، دایره این اختیارات را چنان گسترده کرده بود که بار کاستی ها بر دوش مردم سنگین می کرد. نبود یک قانون ثابت و روشن موجب تشتت آرا و آشفتگی قضایی می شد و این وضع، جامعه را دچار خسران و زیان فراوانی می کرد که هزینه سنگین آن را مردم می پرداختند و این مطلوب نظر امیر نبود. اوضاع نامطلوب قضا هر قدر سبب آزار آحاد جامعه ایرانی بود، همان قدر هم از ارج و قرب ایران در نظر بینندگان خارجی که کشورمان را جامعه ای بی قانون می شماردند، کاسته بود. این فضا، اندیشه قانون خواهی را در میان قشر متفکر پدیدار ساخت و عنصری مهم در سامان بخشیدن جامعه به شمار آمد، به طوری که قانون خواهی مهم ترین دغدغه طلایه داران نهضت اصلاح طلبی در دهه های پایانی سده سیزده هجری و بعد از آن گردید که به انقلاب مشروطه منجر شد.
میرزا ملکم خان از سیاستگران دوره ناصری از قول منتسکیو می نویسد:
«… این خلاف واقع بینی است که از کسی چیزی را توقع کنیم که در توان او نیست. تجربه تاریخ نشان داده است که وقتی کسی همه کاره شد و فرمانش در حکم قانون بود، ابایی از بی عدالتی نخواهد داشت. اجرای عدالت توسط یک فرد که دارای قدرت مطلقه است،ناشدنی است.»
فرانت، کاردار انگلیس، در گزارش خود به پالمرستون(در سال1849م.) وزیر امورخارجه انگلستان وجهه نظر امیر را در دادگستری چنین ستوده است: «امیرنظام مردی است، دادگر و خیر خواه صمیمی وطنش…»
امیر خوب می دانست، نبودن رویه قضایی منظم، مولد شرایطی است که امر قضا را دستخوش آرای فردی می کند و رای فردی هم هرگز نمی تواند، پاسدار عدالت اجتماعی باشد. این وضع برای امیر، بسیار نگران کننده بود. وجهه نظردولت امیر قانون و عدالت بود. بنابراین امیر برای اصلاح امور قضا به تحولاتی انقلاب گونه دست یازید که تا آن زمان بی سابقه بود:
1. اصلاح محضر شرع
2. بنای دیوانخانه عدالت
3. رسیدگی به دادخواهی مردم علیه دولت
4. برقراری آیین جدید دادخواهی اقلیت مذهبی
5. برانداختن رسم شکنجه متهم و مجرم
6. برانداختن آیین بست نشینی که مخل اجرای قانون بود.
رسیدن به مقصد راهی کوتاه نبود و امیر در این راه طولانی، مراد خود را در به خدمت گرفتن مردان بزرگ و کاردان می پنداشت. او در مسیر اصلاحات امور قضایی، محاکم شرع را به دست فقهای بلند پایه، خوش نام و پاکدامنی چون شیخ عبدالرحیم بروجردی و شیخ عبدالحسین تهرانی شیخ العراقین سپرد. سخن از اصلاحات امیر زمانی بس دراز را می طلبد. فقط به عنوان درسی از این بزرگمرد در کشورداری به ذکر اقدامی از امیر اکتفا می شود. فریدون آدمیت در این باره نوشته است:
تقید خاص دولت امیر را به پاک کردن محاکم شرع از آلودگی رشوه خواری، از داستان رسواکردن ملای رشوه گیر که لباس روحانی را از تنش در آوردند و کلاه بر سرش گذاشتند، باید شناخت. این یکی از کارهای شگرف آن روزگار است. گزارش آن در روزنامه وقایع اتفاقیه(شماره31) منتشر گردید که عبرت آموز دیگران گردد:
«شخص ملایی شهادت ناحق در حق مدعی داد و رشوت گرفته بود و بعد از آن در حق مدعی علیه هم در بطلان همان ادعا شهادت داده بوده است. امنای دیوان خانه مبارکه این گزارش را معلوم کرده، آخوند مزبور را تنبیه نمودند و بعد عمامه از سرش بر داشته و کلاه بر سرش گذاشتند که شخص غیرامین در سلک امنای دین مسلک نباشد.»
این مطلب نیز پر معنی است که با وجود قدرت فائقه حکومت، امیر از دخالت در صلاحیت و اختیار محاکم شرع پرهیز می جست.

درسی از امیر کبیر-2
محمدشاه در ششم شوال1264ق.(چهارم سپتامبر1848) از دنیا رفت. ناصرالدین میرزا بلافاصله بعد از آگاهی از این خبر به کمک میرزاتقی خان فراهانی از تبریز به قصد پایتخت عزیمت کرد و به محض رسیدن به تهران شب شنبه 22 ذیقعده 1264به تخت سلطنت نشست و با لقب «اتابک اعظم» دستخطی بدین مضمون به نام امیر صادر نمود:
«امیر نظام، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می دانیم.همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»
زمامداری ایران در آن زمان کاری خرد و آسان نبود. ناامنی سراسر کشور را فرا گرفته بود، شورش ها در بیشتر ولایات برخاسته بود و وحدت سیاسی ایران را تهدید به تجزیه می کرد و دولت مرکزی ناتوان و خزانه تهی بود. این ها و ده ها مشکل خرد و کلان دیگر پیش روی امیر بود.
بیش از یک سال طول کشید که امیر سرو سامانی به وضع بی سامان مملکت داد، شورش ها را برانداخت و زمینه اصلاح و ترقی را آماده گردانید، ولی هنوز نه تنها پایه صدارت امیر کاملا استوار نگشته بود، بلکه اساس سلطنت دودمان قاجار آینده ای ابهام آمیز داشت.
نخستین قدم امیر در اصلاح مالیه و کاستن مواجب و مستمری های کلان، اعیان دولت را علیه صدارت او برانگیخت. از سوی دیگر مخالفت جدی امیر با مداخله روس و انگلیس آنان را به اندیشه تغییر صدر اعظم انداخت. امیر با جریان هایی توانمند و قوی که مخالف او بودند، رو به رو بود. در سال نخست صدارت با فتنه دامنه داری که به قصد برانداختن او بر پا شد رو به رو گردید و توانست آن را مهار کند. نکته بسیار با معنی این که مردم شهر از امیر حمایت کردند. مردم«دکان و بازار و کاروان سراها را بستند و به مقابله سر بازان یاغی بر خاستند»/ گزارش فرانت به پالمرستون در 17مارس1849.
در این باره نماینده انگلیس می نویسد:
«در راه بازگشت امیر به دربار سلطنتی مردم شهر به دنبال او روان بودند، گوسفندان قربانی کردند و استقبال شاهانه ای از او نمودند. امروز برای شاه روز سرورانگیزی بود…در این مملکت هیچ وقت چنین تظاهراتی به نفع وزیری دیده نشده است…»/ گزارش فرانت به پالمرستون، همان.
مبارزه روس و انگلیس و اعیان و اشراف فاسد دربار با امیر که همه در غارت حقوق ملت ایران وجه اشتراک داشتند، هرچند در سال های نخست نتیجه ای نداد، اما سرانجام این مرد بزرگ را دون صفتان از پای درآوردند و او را در حافظه تاریخی این ملت و آزاداندیشان جهان برای همیشه معلمی «کبیر» و ماندگار کردند.
به اعتقاد واتسون: «… اگر میرزا تقی خان می ماند و اندیشه های خود را به انجام می رسانید، بدون تردید در زمره آن کسانی شمرده می شد که به عقیده برخی از سوی خدا به رسالت تاریخی برگزیده گشته اند/R.watson,p.404./امیر کبیر و ایران(فریدون آدمیت.)
درسی از امیر را که این مطلب در نظر دارد تا به ما بیاموزد، باید از جمله ای پرمعنا که امیر یک قرن و نیم پیش گفته بر گرفت :
فضای اصلاح طلبانه و اندیشمندانه دستگاه ولیعهدی تبریز که میرزا بزرگ فراهانی پایه ریزی کرده بود و پسرش قائم مقام و بعد امیر آن را تداوم داده بودند، از ناصرالدین میرزا که جوانی را در آن حال و هوا گذرانده بود، شاهی(فضای ملوث دربار و عادت ایرانیان در برخورد با رهبران، او را زود به مسیر همیشه آلوده پادشاهی کشاند) وطن پرست و دوستدار ملت ساخته بود. بنابراین در سال های نخست سلطنت از ناپاکی های مرسوم و معمول جامه پادشاهی عاری بود و با مشاهده مجاهدت های امیر در راه آبادانی این مرز و بوم او هم دغدغه مردم را داشت و مشتاق این تحولات بود . روزی ناصرالدین شاه از امیر می پرسد برای داشتن مملکتی بزرگ و آباد چه نیاز است. امیر با صراحت لهجه ای شجاعانه پاسخ می دهد: «پادشاهی می خواهد چون شاه اسماعیل، سردار سپهی چون نادر و صدراعظمی چون من.» یعنی کشورداری مجموعه ای از بهترین ارکان مدیریتی را نیاز دارد که بر اساس خرد جمعی مدیریت شود نه استبداد مطلق.

ارسال دیدگاه

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.