کاغذگری

کاغذگری- تاریخ کاغذ در ایران

نخستین جایی که واژه‌ «کاغذگر» را دیده‌ام در سخن منوچهری دامغانی است، آن جا که بیابان سفیدرنگ را به کارگاه کاغذگری تشبیه و در سروده بلند خود آن را به زیبایی کم مانندی توصیف کرده است:

نویسنده: ایرج افشار

کاغذگر و کاغذگری

اصطلاحی است قدیمی برای سازنده کاغذ. اصطلاح جدیدتر و مرسوم کنونی آن کاغذساز و کاغذسازی است.

نخستین جایی که واژه‌ «کاغذگر» را دیده‌ام در سخن منوچهری دامغانی است، آن جا که بیابان سفیدرنگ را به کارگاه کاغذگری تشبیه و در سرودهی بلند خود آن را به زیبایی کم مانندی توصیف کرده است:

برآمد ز کوه ابر مازندران***چو مار شکنجی و ماز اندر آن ...

چنان کارگاه سمرقند شد***زمین از در بلخ تا خاوران ...

در و بام و دیوار آن کارگاه***چنان زنگیان اند کاغذگران

مر این زنگیان را چه کار اوفتاد***که کاغذگرانند و کاغذخوران

نخوردند کاغذ ازین بیشتر***نه کاغذفروشان، نه کاغذخران

شود کاغذ تازه و ترّ، خشک***چو خورشید لختی بتابد بر آن ...(دیوان، ص 75، چاپ دبیرسیاقی)

اشاره‌ منوچهری دامغانی به کارگاه سمرقند طبعاً به مناسبت آن است که صنعت کاغذسازی نخستین بار توسط اسیران چینی در شهر سمرقند رواج یافت. مفهوم بیت دوم ناظر است به وضع کارگاه کاغذگری، از این روی که ورق‌های کاغذ را برای خشک شدن بر پشت بامها یا زمینهای صاف می خوابانیده و یا بر دیوارها می‌آویخته‌اند.

حبیش تفلیسی (د: ح 600 هـ) در رساله بیان الصناعات این واژه را ضمن عبارتی می‌آورد، آنجا که آداب مربوط به «گونه دادن کاغذ» را گفته و آن را از «صناعت دبیری» دانسته و نوشته است:

«آن چه یاد کردیم نه از بهر کاغذگری است لیکن از بهر تمامی صناعت دبیری است تا این شغل تمام بُوَد» (1).

شعرای دوره صفوی این اصطلاح را در شعر آورده‌اند. سیدای نسفی گفته است:

بدن آن نگار کاغذگر***کاغذ مهره کرده را ماند(دیوان، ص 456)

این اصطلاح تا دوره‌ ناصری مرسوم بود. از جمله فرهاد میرزا معتمدالدوله در سفرنامه‌ خود موسوم به هدایةالسبیل (ص 127) در شرح اوضاع قاهره نوشته است:

«از آنجا به چاپخانه و کاغذگرخانه رفتیم. حسین بیک ناظر کاغذگرخانه خودش به فرنگستان رفته و آن جا یاد گرفته است.»

شهرآشوب کاغذگران

1. از شهرآشوب لسانی شیرازی (ق 10 هـ) (2)

شب گوشه گرفتم در غوغا بستم***دل در غم کاغذگر زیبا بستم

در حجره چو غنچه داشتم کاغذ آل***یاد رخ او کردم و گلها بستم

____

کاغذگر من فتنهی خوبان چگل***چون صحن سرای دیده دارد منزل

تا مهره شود کاغذ آن مهر گسل***من تخته و مهره سازم از سینه و دل

___

هرگه که نظر بر دل ناشاد کنم***کاغذگر من! ناله و فریاد کنم

کاغذ خرم از تو جامهی داد کنم***در جامهی داد، عرض بیداد کنم

___

سرفتنه‌ی دلبران بت کاغذگر***کس نیست به فتنه‌ی تو در دور قمر

تو چون گل باغ جنّتی تازه و تر***همچون گل کاغذند خوبان دگر

___

2. از مجمع الاصناف طاهر وحید قزوینی (ق 11 هـ) (3)

ز کاغذ گرم باشد این اضطراب***که شرحش نگنجد به چندین کتاب

فروغ رخش مایه‌ی زندگیست***مرا کاغذش کاغذ بندگیست

به هر روز از آن حسن یوسف نشان***شود کهنه‌ای چون زلیخا جوان

چو طق طق بود کاغذی نان او***برین نان جهانیست مهمان او

ز طوفان آن حسن خورشید تاب***بود گرم دایم تنورش به آب

ز آب تنورست کارش روا*** ازین آب می گرددش آسیا

ز نانش بود آب دایم چکان*** ندیدست کس در تنور آب و نان

خورد آب اگرچه درو مختصر***به هر دم ازو ... داری دگر

ز سرگشتگی سر به سر، بال شد***برو آسیا، گشتن حال شد

جز او کس ندیدم از شیخ و شاب***که پوشیده، عریان برآید ز آب

بود خود جوان قرص نانش فطیر***ولیکن بود کهنه او را خمیر

چنان رفت در آب پاکی فرو***که شد کهنگی شسته چون چرک ازو

ازین آسیا کار و بارش نکوست***جدا شد ازوکهنه بودن چو پوست

تنور وی از تافتن هست دور***شود تافته نان ازو در تنور

چو شد پخته بی‌آتش این نان ز آب***شکم را از آن پر نماید کتاب

بود لذت از خوردنش خاص و عام***ز مغز سخن باشد او را اوام

پی خوردنش چو بر آراست خوان***شود چشم بیننده کام و دهان

 

کاغذسازی در سمرقند و میان چینیان

آگاهی ما از کاغذسازی کم است. اگرچه معین و مسلم است که چینیانِ اسیر در سمرقند در قرن دوم هجری کارگاه‌های کاغذسازی را در آن شهر ایجاد کردند و به ساختن کاغذ پرداختند و شیوه و اسلوب آنان مبنای کاغذسازی شد، اما به هیچ‌گونه نمی‌دانیم فنون کارشان چگونه بود و با چه ماده‌ای کاغذ ساخته بودند و آیا از کاغذهای ساخته‌ آنان نمونه‌ای بازمانده است یا نه؟ دقیقاً نمی‌دانیم که کدام نسخه‌های خطی پیشینه بر روی کاغذ سمرقندی است.

از اشارت ابوریحان بیرونی برمی‌آید که در سمرقند کاغذ را از کنف می‌ساخته‌اند. در الجماهر (ص 358) ذیل «ذهب» نوشته است:

«والمشاجن هی الحجارة المشدودة علی اعمدة الجوازات المنصوبة علی الماء الجاری للدق، کالحال بسمرقند فی دقّ القنّب للکواغذ».

ظاهراً میان روش کاغذسازی آغازین مرسوم شده در سمرقند، با آن‌چه در عهد ایلخانان در تبریز معمول بود تفاوت‌هایی وجود داشته زیرا رشیدالدین فضل‌الله همدانی طبیب و مورّخ و وزیر مشهور غازان‌خان در کتاب آثار و احیاء که کتابی است در مباحث کشاورزی، درباره‌ی کاغذ چینیان مطالبی دارد و از آن معلوم می‌شود که اسلوب آن‌ها برایش تازگی داشته است. می‌دانیم که او گروهی از دانشمندان و صنعت‌کاران و پزشکان چینی را به ایران آورده بود و آن مقدار آگاهی که درباره‌ چین در کتاب‌های خود آورده همه برگرفته از زبان آن‌ها و ترجمه‌ آن‌ها از مآخذ چینی است. آن‌چه درباره‌ کاغذ نوشته چنین است:

«ایشان اکثر کاغذ از پوست درخت توت می‌سازند که جهت ابریشم گرفتن بریده باشند و از پوست دیگر درختها می‌کنند و در آن ملک کاغذ زیاده از همه ولایات خرج می‌شود، چه به سبب تُنُکی کاغذ، کتابت بر یک روی کاغذ می‌کنند و در دیگر ولایات (یعنی ممالک دیگر) بر هر دو روی، و دیگر آن که اکثر آلات و اقمشه در کاغذ پیچند، و دیگر آن که اکثر معاملات ایشان به «چاو» (4) است که از کاغذ می‌کنند و چون همواره چاو دست به دست می‌رود کهنه می‌گردد و آن کهنه را هرکس که به دیوان می‌برد به عوض آن نو به وی می‌دهند و هیچ موقوف نمی‌دارند و کهنه را می‌سوزند و به جهت آن یک خرج به اضعاف کتابت صرف می‌شود و از لوخ نیز می‌سازند، از آنچه از سر آن گرد می‌شود و چون رسیده شود شکفته گردد و باد ببرد کاغذ می‌سازند و اگر کاغذ به موجبی که در ولایات دیگر می‌سازند ایشان را باید ساختن هرگز اغراض ایشان حاصل نشدی. و در خطای از ابریشم نیز کاغذ می‌سازند و آن کم باشد» (5).

اشاره‌ رشیدالدین فضل الله به این که چینیان بر یک روی کاغذ می‌نوشته‌اند به مناسبت آن که کاغذهای آنان تنک (نازک) بود، درست است. هنوز هم این ترتیب در کتاب‌های سنتی چینی رعایت می‌شود. حتی بعضی از کتاب‌های چاپی را در چین و ژاپن به همان اسلوب قدیم بر روی یک کاغذ به چاپ می‌رسانند. ورقه را به طوری تا می‌کنند که طرف سفید مانده دیده نشود. درست بمانند ترتیبی که ایرانیان در مرقّع سازی داشته‌اند با این تفاوت که قطعات مرقّع به طور لولائی بر روی هم تا می‌خورد ولی اوراق کتاب‌های چینی دو ورق دو ورق به هم متصل است.

این که یادآوری شده است که چینیان اکثر آلات و اقمشه را در کاغذ پیچند نیز درست است و موجب عجب وزیر ایرانی از این لحاظ بوده است که در ایران به مناسبت کمی کاغذ چنان روشی مرسوم نبوده. ظاهراً تنها عطاران ادویه و داروها را- چنان‌که پیشتر گفتیم- در کاغذ می‌پیچیده و به مشتری می‌داده‌اند.

همچنین باید دانست سلیمان سیرافیِ تاجر درباره‌ چینیان نوشته است که آنان پاکیزه نیستند چون خود را با کاغذ پاک می‌کنند (6).

کاغذسازی ایرانیان

دریغ آن است که آگاهی درست از پیشینه‌ی کاغذسازی میان ایرانیان و اسلوب کار و فنون و لوازم آن نداریم و از متون کهن فارسی اطلاعی درست به دست نمی‌آید.

به طور کلی کاغذ در ایران از خمیرکردن پنبه و لته‌های کهنه‌ کرباسین ساخته می‌شد. گواه ما بر این ادعا وصفی است که عبدی بیک شیرازی در قرن 10 هـ در مثنوی جوهرفرد (ص 95) درباره‌ پنبه کرده است و در دنبال آن به وصف کاغذ می‌پردازد. او سروده است:

 

کاغذ از او یافته نام وجود***وحی بر او آمده گویی فرود

کاغذ هند آمد از چین به تنگ***داده به واسط (7) خبر روم و زنگ

گه شود از صوب خطا جلوه‌گر***که ز سمرقند رساند خبر

اشاره‌ عبدی بیک به کاغذ هندوستان برای آن است که ایرانیان مقداری کاغذ از هند برای کتاب‌نویسی می‌آورده‌اند. نسخه‌های خطی بسیار، مخصوصاً از دوره‌ صفوی وجود دارد که بر روی کاغذهای هندی کتابت شده است.

در کتاب جغرافیای اصفهان (ص 121) که متنی از سده‌ 13هـ. است آمده:

«جماعت عطایی ... لباس و پلاس کهنه را جوربه‌جور می‌کنند. بعضی به کار کهنه فروش می‌خورد و برخی به کار کاغذگر، پوسیده‌های آنها به کار قوّت زمین زراعت شلتوک».

نیز در سفرنامه‌ خسرومیرزا (ص 220) آمده:

«بعدازظهر به تماشای کاغذگرخانه رفتند و آن مشتمل بر چند دستگاه بود که همه را نجار گردش می‌داد».

این مطلب تقریباً همسانی دارد با آن‌چه آدام اولئاریوس درباره‌ کاغذسازی مرسوم در ایران دیده بود. او می‌نویسد (سفرنامه، ص 302):

«کاغذ را مانند ما که از تکه‌های پارچه‌ی کهنه تهیه می‌کنیم آنان از کتان و یا اگر باید ظریف و نازک باشد از ابریشم درست می‌کنند. کاغذ را با سنگ یا جلد سخت و صاف حلزون براق و صاف می‌کنند و به این ترتیب نوعی کاغذ مرغوب به دست می‌آورند که بر روی آن نه چین و نه رگه دیده می‌شود و مانند یک صفحه صیقل خورده است».

در کتاب احمد (/ سفینه‌ی طالبی، ص 219) آمده:

«از این کتان حالا کاغذ درست می‌کنند و سندات مهم را با مرکّب مخصوص که نمی‌سوزد، در آن جور کاغذ می‌نویسند».

در همان متن (ص 20) آمده:

«هنگام غلبه‌ی اعراب به خاک (اندس) کاغذ از پنبه درست می‌کردند و آهار زده (که مرکّب پهن نشود) در مکتوبات مصرف می‌نمودند. کاغذهای این ایام همه آهارزده از کارخانه بیرون می‌آید».

نیز در همان متن (ص 19) آمده:

«گفتم کاغذ را از پارچه‌های کهنه و از پنبه و ابریشم و سایر نباتات و کاه و درخت درست می‌کنند».

نیز در اثری با نام دانشنامه (تألیف سده‌ی 11 هـ. از مؤلّفی ناشناخته) طریقه‌ ساخت کاغذ از جامه‌های کهنه به طور نسبتاً مشروح توصیف شده است (نک: «دانشنامه‌ فارسی»، به کوشش فریبا افکاری، نامه‌ بهارستان، دفتر 11-12، ص 9).

همچنین نک: «خط، قلم، کاغذ، نسخه ...»، ایرج افشار، نامه‌ بهارستان، دفتر 5، ص 154.

چون درباره‌ کاغذسازی قدیم آگاهی‌های بسیط نداریم طبعاً این ابیات سیف‌الدین اسفرنگی (581- 666 هـ) ما را بر این مطلب واقف می‌کند که استفاده بردن از کنب (کنف) در کاغذسازی منطقه‌ای که او می‌زیست مرسوم می‌بوده است. ادعای خود را می‌توانیم مستند به این دو شاهد از او کنیم:

وقت تظلم از تو در گردن خصمت افکند***کرته‌ کاغذین که در فصل خزان کند کنب(دیوان، ص 123)

خامه‌ او را، چون کاغذ از کنب آرند***ماه به رشوت رود به خدمت کتّان

(دیوان، ص 381)

کاغذ کشمیری و اکبرآبادی به مرغوبی میان ایرانیان شهرت یافته بود. گواه عبارتی است از محمّدشفیع همدانی در شهرآشوبی که ازو می شناسم ولی هنوز چاپ نشده است. او از کاغذ کشمیری همانند کاغذ خطایی نام می‌برد. نوشته است:

«و کاغذهای خطایی و کشمیری که کاغذساز دوران در کارخانه‌ صنع، به بی‌نظیری از تار "ابریشم" پیله‌ی آفتاب و "پنبه" پرتو مهتاب ساخته، صحاف قضا (به) سفید مهره‌ی خورشید انور مهره کشیده و به دست نشاسته‌ی سفیدرویی گندم ... نزاکت سرشت آهار داده. به مرتبه‌ای خوش قماش بود که اگر محرران قضا ...» (8).

کشمیریان بنابر آن‌چه در تذکره‌ شعرای کشمیر ذیل احوال شمس‌الدین حیرت (220/1) مندرج است صنعت کاغذسازی را از کسانی فراگرفته‌اند که از مردم قزوین بوده‌اند. این است عبارت مربوط به آن:

«کاغذسازی در عهد سلطان زین‌العابدین (که در 820 هـ شاه شد) ظهور یافت که سلطان از ملک قزوین کاغذسازان را آورده در کشمیر کاغذسازی را رواج داد. تا آن زمان نامه و کتاب‌ها بر اوراق توز نوشته می‌شد. ملّا ندیمی این واقعه را به نظم آورده:

کاغذ به دفتر آمد و شیرازه درگرفت***پیچید روزگار ز دیوان چو فرش توز

زین تخته‌های کاغذ ... (نانوشته)***بشکست دور گردش پرگار عرش توز

در مصرعه‌ این بیت نیز الفاظ موریانه خورده بود. مرحوم فوق نوشته است که پیر شمس‌الدین حیرت پاندانی کشمیری این طور مصرعه را به هم رسانید: زین تخته‌های کاغذی زیبای رنگ رنگ ... ».

به اعتبار این سند در قزوین کاغذسازی رایج بوده است و استادانی بوده‌اند که آن فن را نیکو می‌دانسته‌اند و از آن جا به کشمیر برده بودند.

طرز ساختن کاغذ کشمیری و اسباب و آلاتی که برای آن کار در قرن گذشته مرسوم بود بنابر آن‌چه مؤلف گلزار کشمیر (ص 480) می‌نویسد، عبارت بوده است از کهنه‌ کرباس که آن را با شخار هندی خمیر کرده و خمیر را در «پنجره‌ چهارخانه» و «دام» قالب‌گیری می‌کرده و بر آن مهره می‌کشیده‌اند.

مراد از «پنجره‌ چهارخانه» قالبی است که ورق کاغذ در آن شکل می‌گرفت. ملّا طغرای مشهدی در بیتی آن را مضمون سخن خود کرده و گفته است:

بس که خورد از نوخطان تحریر شوقم دست زد***رخنه‌ها در نامه‌ام چون قالب کاغذگرست

در نامه‌ بایزید عثمانی به یعقوب آق قوینلو می‌خوانیم:

«چه نامه‌ی اوراق گل و نسرین را دست زمانه خمیر کرده در قالب کاغذ ریخته و ...». این نکته هم افزوده شود که عبدالله بن محمّدبن عیسی الباوردی در کتاب خود درباره‌ عطرها و جواهر و اشربه بود فصلی به عنوان «عمل الزجاج و الرخام و الکاغذ و الصابون و غیرذلک» نوشته بود. از کتاب مذکور مطالبی را حسن بن علی جاستی (ظ: جاسبی) کاتب منهاج البیان (نسخه‌ی 8190 کتابخانه‌ مرکزی دانشگاه تهران) در حاشیه نقل کرده است (9).

سابقه‌ شهرهای کاغذسازی ایران کنونی

از متون گذشته و اسنادی دیگر، نام شهرهایی چند از ایران که صنعت کاغذسازی در آن‌ها مرسوم بود به دست می‌آید. چون سخن ما در این پژوهش منحصرست به تاریخچه‌ فرهنگی کاغذ در ایران از آوردن نام شهرهای سرزمین‌های دیگر خودداری می‌شود. نام آن‌ها را در جائی که از کاغذهای منسوب به شهرها ذکر می‌شود خواهید دید.

1. اصفهان

اطلاعی که درباره‌ کاغذسازی اصفهان داریم مربوط به قرن 13هـ است. باید گفت آخرین شهری است که تا قرن پیش در آن کاغذسازی دستی مرسوم بود. تفصیل را حسین تحویلدار در جغرافیای اصفهان (ص 105) چنین آورده است:

«از قدیم یک کارخانه‌ی بسیار بزرگ در اصفهان هست که صاحب دستگاه‌ها و حوض‌ها و عمله‌هاست. چند جور کاغذ سابق می‌ساختند.

یکی فستقی که خیلی صاف و خوش قلم بود و لطافت و دوامش زیاد بود و خیلی بهتر از فستقی‌های سایر بلاد که در بعضی کتاب‌ها نوشته شده. محاسنش معلوم است.

یکی کاغذی که قدری کلفتی حجم داشت و دوامش نسبت به همه کاغذها بیشتر است. احکام و افراد قدیم که باقی مانده مشخص می‌شود.

یکی دیگر کاغذ «چهار بغل» مشهور است. آن‌چه از سابق دیده شده نازل منزل کاغذ ترمه است و آن‌چه «لاحق» درست می‌شود قدری ناصاف است و به پایانه‌ پیش نیست، اگر سفارشی باشد باز خوب و مرغوب درست می‌کنند و اگر بیشتر توجه و تربیت کنند بهتر از قدیم هم می‌سازند. چنان‌چه از برای امام جمعه‌ مرحوم ساختند.

سیدی پیدا شده بود زمان شاهنشاه مبرور، خارج از کارخانه در خانه‌ خودش دستی کار می‌کرد و چهار بغل می‌ساخت. ورق‌های بسیار بزرگ ورقی شش عباسی می‌فروخت. کاغذ به آن خوبی دیده نشد. برخی ترجیح به خانبالق می‌دادند و نمونه‌اش در بعضی خانه‌ها پیدا می‌شود.

یکی کاغذ متعارفی این زمان است که چندان تعریف ندارد و کارخانه‌ کاغذگری اصفهان الان درست گردش نمی‌کند».

2. تبریز

طبق وقف نامه‌ ربع رشیدی یکی از اجزاء موقوفات خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی کارگاه کاغذگری بود. ذکر آن را در مکتوبات خود موسوم به سوانح الافکار (ص 288) نیز آورده و نوشته است:

«کارخانه‌های شعربافی و کاغذسازی و رنگرزخانه و دارالضرب و غیره احداث و انشاء رفته».

در وقف‌نامه‌ خود (ص 207، چاپ حروفی) ذکر از حقابه‌ای می‌کند که به «کاغذخانه‌های شهرستان رشیدی» اختصاص داشته است.

کاغذ ساخته‌ آن‌جا به «کاغذ رشیدی» معروف شده بود و به مصرف کتابت تألیفات او می‌رسید که همه ساله می‌بایست نسخه‌نویسی بشود و به اطراف بفرستند. در وقف نامه‌ ربع رشیدی کیفیت نسخه‌نویسی تألیفات خود را گفته است و مصرّح است که می‌بایست بر روی کاغذ رشیدی نوشته شود.

3. تهران

صنعت کاغذسازی در دوره‌ی قاجار در تهران وجود داشت و جداگانه از آن یاد خواهیم کرد.

4. قزوین

پیش از این دیدیم که از این شهر کاغذگرانی چند در قرن 9 هـ به کشمیر برده شده بوده‌اند.

5. قهستان

نزاری قهستانی (ق 8 هـ) در سفرنامه‌ خود بیتی دارد (بیت 881)، که دلالت دارد بر این که در آن جا کارگاه کاغذگری بوده است:

از پل کاغذگران بیرون شدیم***زان قهستان نیز در هامون شدیم

6. کاغذکنان

نام آبادی دیرینی است بر کناره‌ راه قدیمی که از مراغه به زنجان و سپس از آن جا به ری می‌رسید. نام آن در فرهنگ آبادی‌های ایران آمده است. یعنی هنوز نام پیشین و دیرین آن بر جای است. از همین آبادی راهی قدیمی به سوی خلخال و اردبیل می‌رفته است.

نام نخستین آن آبادی خونج (= خونه = خانه) بوده و امیر زنجانی جد مادری شروین آن‌جا را بنیاد کرده بوده است. اما از روزگاری که صنعت کاغذگری در آن جا معمول شد نامش به کاغذکنان بدل گشت (10). حمدالله مستوفی در نزهة‌القلوب (ص 72) به مناسبت همین تبدیل نام نوشته است:

«چون در آن‌جا کاغذ خوب می‌کردند کاغذکنان شد. در فترت مغول خراب شد و اکنون چون مغول‌نشین است و ایشان زراعت می‌کنند آن را مغولیه می‌خوانند».

رشیدالدین فضل‌الله همدانی مؤلف جامع التواریخ و وزیر مشهور غازان خان در بخش تاریخ سلجوقیان (ص120، چاپ احمد آتش) نام کاغذکنان را آورده است. یاقوت هم در معجم البلدان ذیل «خونا» که نام پیشین آن بود گفته است:

«آن‌جا را "خونج" در کتابت نویسند و الآن کاغذکنان است به معنی "صُناع کاغذ" ».

البته شاید بهتر این می‌بود که می‌گفت به معنی جایی که کاغذ می‌سازند. به هر حال اشاره‌ یاقوت گویاست که به تازگی‌ها نام جدید خود را پیدا کرده بوده است.

در ذیل جامع‌التواریخ رشیدی (ص 229) آمده:

«امیر عادل ... تا حدود کاغذکنان و قزل‌اوزن و پل زرّینه خبرگیران فرستادند».

در مطلع السعدین و مجمع البحرین، تألیف روزگار تیموریان، (674/2) نام کاغذکنان به استطراد آمده است.

همچنین در احسن التواریخ ذیل حوادث سال 838 هـ درباره‌ آن جا می‌خوانیم که قلعه‌ی کاغذکنان مفتوح شد.

شواهد برای «کاغذگران» زیادست و جای آن ندارد که همه را بیاوریم ولی یادآور می‌شویم که نزاری قهستانی (ق 8 هـ) در سفر خود از «پل کاغذگران» در سفرنامه‌ منظوم (بیت 881) یاد کرده.

7. کرمان

اولیاء الله محرابی کرمانی مؤلف تذکرة الاولیاء، که آن کتاب را بیشتر به مزارات کرمان می‌شناسیم، نوشته است (ص 70):

«بابا لواف خانقاهی داشت و مقبره‌ای ساخته بود که حال مدفن باباست بر کنار خندق قدیم کرمان به کارخانه‌های کاغذگران نزدیک است».

مار- مستشرق روس- پاره نثری به نام چهارشنبه سوری که نوشته‌ی محمّد کرمانی است به چاپ رسانیده که در آن ذکر «آسیاب کاغذگرخانه» آمده است. محتمل است که مربوط به کرمان می‌بوده است.

8. مشهد

کاغذگر، بنا بر رساله‌ نفوس مشهد، تهیه شده توسط زین‌العابدین، (ص 304) یکی از اصناف پیشه‌ور آن‌جا در دوره‌ ناصری بوده است. پس صنعت کاغذسازی در آن‌جا رایج می‌بوده.

9. همدان

از آقای امیرمهدی بدیع - فاضل محترم همدانی مقیم سوئیس- شنیدم که در همدان راسته بازاری به نام «راسته‌ کاغذمالخانه» تا پنجاه سال پیش زبانزد میان مردم بوده است.

10. یزد

در تواریخ یزد ذکر «حانوت کاغذی» در کوچه‌ حسینیان (قرن 8/9 هـ) و «طاحونه‌ کاغذگری» فرج یهودی در همان روزگار هست (11).

هم اکنون در یزد «کوچه‌ی کاغذگری» در محله‌ی قدیمی فهادان که اغلب یهودیان شهر در آن محله زندگی می‌کردند، نامبردارست. یکی از خانواده‌های کنونی یزدی هم به «کاغذگران یزدی» موسوم‌اند. بنابراین تا همین شصت هفتاد سال پیش در یزد کاغذ ساخته می‌شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. بیان الصناعات، ص 354.

2. شهرآشوب، ص 135.

3. مجمع الاصناف وحید قزوینی، ترجمه‌ی ملخّص انگلیسی.

4. پول کاغذی رایج در چین. ایلخانان خواستند در ایران هم آن طریقه را رایج کنند. اگرچه ساختند متداول نشد و پسند عمومی نیافت.

5. آثار و اخبار (آثار و احیاء)، چاپ نجم الدوله، ص 26؛ برگ 20پ، نسخه  خطی قم= طبع تهران 1368 ستوده و افشار، ص 37.

6. Voyage du marchand arabe Sulayman en Inde et en Chine rédigé en 851 suivi de remarques par Abu zayd Hasan vers 916. Tr. par G. Ferrand. paris 1922, p. 46.

7. واسط: نام شهری است که قلمهای آن مشهور و برای خوش نویسی زبانزد بود.

8. شهرآشوب محمّد شفیع همدانی، دستنویس کتابخانه مرعشی (قم)، گ 17 ر.

9. مقدمه مرحوم زریاب خویی بر الصیدنه، ص 38.

10. از این گونه نام که مأخوذ از هنرهای دستی محل باشد کوزهکنان آذربایجان زبانزد است.

11. «وقف نامهی مدرسهی مصلی یزد»، یادگارهای یزد، 634/2.

منبع مقاله :

افشار، ایرج؛ (1393)، کاغذ در زندگی و فرهنگ ایرانی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، چاپ دوم

 

برچسب‌ها:
استفاده از مطالب این سایت تنها با ذکر منبع بلامانع است.