جهود

جهود – با ضمه اول به معنای کلیمی، یهودی است و در ادبیات فارسی بسیار کاربرد دارد و در اشعار بزرگان بارها به کار رفته است. در تهران قدیم محله عودلاجان محل اسکان اکثریت قریب به اتفاق یهودیان بود. بر این اساس در این محله اسامی زیادی منسوب به ایشان است. نظیر؛ حسینیه جهودا(جهودها)، محله جهودا، کوچه جهودا، حمام جهودا و غیره.

به سبب آزادی نوشیدن شراب در ادیان زرتشتی و مسیحی و یهودی، بخش عمده شراب مصرفی همگان (حتی مسلمانان) در تهران قدیم، توسط پیروان این ادیان تهیه و خرید و فروش می شد و اغلب نوازندگان موسیقی به طور کلی عمله طرب از پیروان این ادیان به ویژه کلیمیان بودند. به همین دلیل است که بازار بنگاه های شادمانی هم در این محله بود. از طرفی جمع قابل توجهی از یهودیان با سود پول (رباخواری) گذران عمر می کردند. بخشی هم طبابت و پارچه فروشی و برخی مشاغل خاص دیگر داشتند. این همه به یهودیان که از ساکنان هزاران ساله سرزمین ایران اند، صفاتی را منتسب کرده بود که مورد سوء استفاده متعصبین مذهبی قرار گرفته و برای تحقیر آنان به صورت ضرب المثل به کار می بردند. صفاتی که حکایت از خساست و بزدلی و نظیر آن داشت:

- جهودبازی درآوردن؛ در ادای مالی تعلل بسیار ورزیدن .

- مثل جهود، مثل جهودخیبری ؛ سخت ترسنده از خون و جز آن .

-جهود خون دیده .

-جهود دعاش را آورده .

-جهود هم خیلی پول دارد .

-جهودی هم چنین شده بود .

 بر این اساس یهودیان معاصر، برخواندشان به «جهود» را تحقیر آمیز می پندارند و مورد علاقه شان نیست.

کاربرد کلمه جهود در ادبیات فارسی:

دگر دین موسی که خوانی جهود

که گوید جز این را نشاید ستود.

فردوسی .

بنگر بچه علم و فضل گشته ست

یعقوب جهود و تو مسلمان .

ناصرخسرو.

خیالت را پرستش ها نمودم

وگر جرمی جز این دارم جهودم .

نظامی .

گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم

لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.

سعدی .

یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند

چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم .

سعدی .

جهود. [ ج ُ ] یهود. (دهار). یهودی . کلیمی . اسرائیلی : دگر دین موسی که خوانی جهودکه گوید جز این را نشاید ستود. فردوسی .بنگر بچه علم و فضل گشته ست یعقوب جهود و تو مسلمان . ناصرخسرو.خیالت را پرستش ها نمودم وگر جرمی جز این دارم جهودم . نظامی .گ...( لغت‌نامه دهخدا)

دره جهود. دهی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

بنی جهود. حکامی که در قرطبه از سال 422 تا461 ق . حکومت کرده اند. (طبقات السلاطین ص 21).

جحود. [ ج َ ] کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .

جحود. [ ج ُ ] انکار کردن با علم و دانست . (از منتهی الارب )(قطر المحیط) (آنندراج ) (اقرب الموارد). انکار کردن کسی را با دانستن این که حق او است . (از شرح قاموس ). انکار. (زوزنی ). منکر شدن . (یادداشت مؤلف ). نکیر.(منتهی الارب ). دیده و دانسته...

چفود. [ چ ِ ] (اِ) جهود و یهود و تیداک . (ناظم الاطباء). پیرو حضرت موسی و کسی که متدین بدین وی باشد. و رجوع به جهود و تیداک شود.

یراق بند. [ ی َ ب َ ] (نف مرکب ) که یراق بندد.- امثال :جهود یراق بند نمی خواهد . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یراق شود.

تیداکی . (ص نسبی ) یهودی و منسوب به جهود. (ناظم الاطباء) ... تیداکی یهودی را گویند. (انجمن آرا). رجوع به تیداک شود.

امثال : مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟||...

جهودی . یک شخص از قوم جهود (یهود). (غیاث اللغات ). یکی جهود : زبونی کآن ز حد بیرون توان کردجهودی شد جهودی چون توان کرد؟ نظامی .|| (ص نسبی ) شراب جهودی ؛ شراب مشت افشار. (برهان قاطع در ماده ٔ مشت افشار).

در عربی:

الجهود البناءة [عمومی]  الجهود البناءة : تلاشهاي سازنده

الجهود الجبارة [عمومی] الجهود الجبارة : تلاشهاي گسترده

اثمرت الجهود [عمومی]  اثمرت الجهود : تلاشها نتيجه داد , تلاشها به ثمر نشست , کوششها ثمرمند واقع گشت

الجهود الحثيثة [عمومی]  الجهود الحثيثة : تلاشهاي فشرده

الجهود المتواصلة [عمومی]     الجهود المتواصلة : کوشش پيگير

جهود درانگلیسی (Jew) یعنی شخصی که یهود است و Jewish به مفهوم مذهب یهود است. بنگرید به یهودیان.

 

برچسب‌ها:
استفاده از مطالب این سایت تنها با ذکر منبع بلامانع است.